موضوع: "خانواده"
برای اینکه یک زندگی زناشویی به بهترین شکل ممکن شکل بگیرد هنرهایی لازم است مثل هنر خانه داری، هنر آشپزی، هنر عشوه گری و … اما یکی از هنرهای کاربردی که زندگیتان را از تنش نجات می دهد و جلوی دعوای زناشویتان را می گیرد هنر کلامی است.
دلایل زیادی برای مشاجرات بین همسران وجود دارد .خستگی های روز مره ، فشار زندگی ، بی حوصلگی و.. به قدری عرصه را به آدم تنگ می کند که زن یا شوهر می خواهند دق و دلی تمام اینها را بر سر همسرشان خالی کنند ،گاهی هم هیچ دلیل محکمه پسندی برای شروع دعوا وجود ندارد بلکه تنها لحن صحبت کردن بر سر یک موضوع معمولی کار را به جاهای باریک می کشاند.
همه ما بارها و بارها عصبانی شده ایم و هرکسی عصبانیت خود را به شکلی بروز می دهد اما پرسشی که مطرح میشود این است؛ چه دلایلی باعث میشود مردم خشمگین شوند و این موضوع تا چه اندازه به خود افراد وابسته است و چقدر از محیط حاصل میشود؟
خشم یک وضعیت روحی و روانی است که از آن بهعنوان یکی از حالتهای طبیعی بدن و نیرومندترین احساسات یاد میشود و لزوماً منفی نیست. چراکه بسیاری مواقع نوعی هشدار برای نجات یا بقاست.
شبهای قدر یکی از پر رمز و رازترین ساعات سال هستند. با اینکه ما از حقیقت این شبها ناآگاهیم اما هر کداممان به فراخور حال و هوایمان برداشتی از آنها داریم. در این یادداشت برداشت یک روانشناس از شب های قدر را مرور می کنیم.
بالأخره به خانه رسیدم. مادرم داشت سبزی خوردن های تازه را در سبد کوچکی می ریخت. بساط افطار جور بود. سلام کردم و به مادرم گفتم «افطار بیدارم می کنی؟». به اتاق رفتم، لباسم را عوض کردم و از فرط خستگی روی تخت افتادم. فکر می کردم تا سرم را روی بالش بگذارم خواب امانم را خواهد برید اما مگر فکر و خیال می گذاشت. حالم با روزهای دیگر فرق داشت. نمی دانم دلشوره بود یا اشتیاق. به خودم که آمدم دیدم دارم با خودم می گویم یعنی امشب تقدیر سال آینده ام چگونه رقم خواهد خورد؟ خدایا می شود فلان کارم بهتر شود؟ می شود به فلان هدفم برسم؟ می شود فلان کنم و فلان شود؟
صفحات: 1· 2
وقتی صاحب فرزند می شوی ، خیلی از محاسبات قبلی زندگی ات تغییر می کند ، نگرانی ها ،دغدغه ها و مراقبت هایی پایش به روابطت باز می شود که تا قبل از آن معنی چندانی نداشت.
می دانی امانتی به تو سپرده شده که باید تا آخرین حد توان برای تربیت و خوشبختی اش تلاش کنی. یکی از چیزهایی که برای محافظت از سلامت روحی فرزندت به آن نیاز داری کنترل روابطی است که می تواند تاثیر منفی بر تربیت او داشته باشد ، حال اگر بخشی از این روابط در خانواده ی همسرت باشند ، باید چه عکس العملی نشان دهی؟ تربیت فرزندت را نادیده بگیری و یا با آنها قطع رابطه کنی؟
برای کودکان تان اسباب بازی های گران می خرید اما آنها چیزی بیشتر از این می خواهند ، همبازی شدن با شما.
یک: این که امروز بسیاری از والدین به این آگاهی رسیده اند که بازی در رشد فکری و سلامت روانی و ذهنی کودکان نقش بزرگی را بازی می کند تردیدی نیست. در این یکی دو دهه خوشبختانه رسانه ها تا حدودی به این موضوع پرداخته اند و تا حدی امروز جامعه می داند که بازی برای کودکان صرفا یک امر تفننی و فانتزی نیست بلکه اگر می خواهیم کودکانی توانمند، اجتماعی و خلاق داشته باشیم نباید آن ها را از حق بازی کردن محروم کنیم اما با این وجود به نظر می رسد که سوء تفاهم های بسیاری بر این آگاهی اولیه سایه افکنده است.
دو: وقتی می گوییم حق بازی کودکان را به رسمیت بشناسیم درباره چه چیزی سخن می گوییم؟ آیا این به آن معناست که هر روز اسباب بازی های جدیدتر یا گران تری برای او تهیه کنیم؟ آیا مثلا والدینی که برای کودک خود ماشین چند میلیونی
صفحات: 1· 2
کجای بودی؟ کجا میری؟کی میای؟چرا آنقدر دیر کردی؟ گوشیت رو چرا جواب نمیدادی؟ چرا رمز گوشیت رو عوض کردی؟ و…اینها جملات سخیف و در دید مردان توهین آمیزی است که برخی از زنان مسلسل وار نه یک بار بلکه در طول هفته چند بار با چنین جملاتی همسرشان را به رگبار می بندند.
شاید در نظر زنان پرسیدن چنین سوالاتی عادی و حتی گاهی از روی نگرانی باشد که به فرض مرد با جواب ندادن تلفن باعث نگرانی همسرش می شود اما در دید مردان پرسیدن چنین سوالاتی نشان از بی اعتمادی و کنترل کردن مرد است. آیا میدانید با بعضی از سوال ها مانند تا به حال کجا بودی ، مرد احساس بی استقلالی میکند ؟ شاید بتوان طور دیگری نگرانی را ابراز کرد مثلا خانم میتواند به جای اینکه با لحن تند بگوید تا حالا کجا بودی؟ بگوید از اینکه دیر کردی خیلی نگران شدم خوشحالم که الان پیشم هستی…
همین روزهایی که شاید به نظرتان به بدترین شکل می گذرد اسمش جوانی است بعدا نگویید جوانی کجایی که یادت بخیر که …
جوانی همین روزهاست همین روزها که یا آرزو داریم سریع بگذرد تا زودتر نتیجه کاری یا رسیدن به خواسته ای را در آینده ببینیم یا همین روزها که در حسرت گذشته سپری می شود. جوانی همین روزهاست. همین روزها که حواسمان نیست باید جوانی کنیم.
مدتهاست یک سؤال بزرگ ذهن مرا به خود مشغول کرده؛ آیا برای آوردن فرزند دوم اقدام کنم یا نه؟
ده سالی از زندگی من و همسرم میگذرد و در طی این سالها مشکلات زیادی را پشت سر گذاشتهایم. الان اوضاع خیلی هم بد نیست یعنی تقریباً خوب است. محیط آرام است و یک کودک ۶ ساله داریم. همسرم بعد از مشکلات مالی زیاد، صاحب یک کار ثابت شده. توانستهایم خانهدار شویم. البته خیلی هم آش دهن سوزی نیست اما از مستاجری بهتر است. چند ماهی است همسرم برای ادامه تحصیل هم اقدام کرده تا اوضاع کارش بهتر شود. شغلش، خدماتی است و فرزندمان از شغل پدرش راضی نیست و خجالت میکشد. مدتی است احساس میکنم بد نیست فرزند دیگری داشته باشیم اما هروقت این فکر پررنگ میشود، یاد مشکلات مالیمان میافتم و اینکه خانه ما خیلی کوچک است و از طرف دیگر تصور میکنم همسرم خیلی بیدست و پاست اما از سوی دیگر تکفرزندی را دوست ندارم و تصور میکنم داشتن یک فرزند دیگر بهتر از تکفرزندی است… به نظر شما برای آوردن فرزند دوم اقدام کنم؟
برای آنکه در زندگی به آرامش برسید نیاز دارید تا به تعادل رفتاری برسید و در عین حال که خودتان را دوست دارید ، زیاده روی نکنید.
وقتی این تصویر را می بینید چه چیزی به ذهن شما خطور می کند؟ شاید عبارات متفاوتی در این باره به ذهن هر کسی خطور کند اما احتمالا نقطه اشتراک چیزی جز خودزنی و خودآزاری نخواهد بود. چکشی که به جای آن که توانمندی و ظرفیت خود را صرف ساخت و تولید و شکوفایی کند، مثل گردبادی در خود می پیچد و میخ هایی که مثلا باید صرف ساختن یک صندلی یا میز یا کتابخانه شود بر دسته خود می کوبد. این تصویرسازی یکی از بهترین تجسم ها برای موضوع مهمی به نام خودزنی یا خودآزاری است.