شبهای قدر یکی از پر رمز و رازترین ساعات سال هستند. با اینکه ما از حقیقت این شبها ناآگاهیم اما هر کداممان به فراخور حال و هوایمان برداشتی از آنها داریم. در این یادداشت برداشت یک روانشناس از شب های قدر را مرور می کنیم.
بالأخره به خانه رسیدم. مادرم داشت سبزی خوردن های تازه را در سبد کوچکی می ریخت. بساط افطار جور بود. سلام کردم و به مادرم گفتم «افطار بیدارم می کنی؟». به اتاق رفتم، لباسم را عوض کردم و از فرط خستگی روی تخت افتادم. فکر می کردم تا سرم را روی بالش بگذارم خواب امانم را خواهد برید اما مگر فکر و خیال می گذاشت. حالم با روزهای دیگر فرق داشت. نمی دانم دلشوره بود یا اشتیاق. به خودم که آمدم دیدم دارم با خودم می گویم یعنی امشب تقدیر سال آینده ام چگونه رقم خواهد خورد؟ خدایا می شود فلان کارم بهتر شود؟ می شود به فلان هدفم برسم؟ می شود فلان کنم و فلان شود؟
صفحات: 1· 2