موضوع: "حرف حق"
در دیدار اعضای انجمن اولیا و مربیان استان قم؛
حضرت آیت الله علوی گرگانی با اشاره به اهمیت پرورش اعتقادی دانش آموزان گفتند: نخستین نکته ای که باید به دانش آموزان آموزش داده شود مسئله عبودیت و وحدانیت خداوند متعال است.
حضرت آیتالله علوی گرگانی
حضرت آیتالله علوی گرگانی امروز در دیدار اعضای انجمن اولیا و مربیان استان قم که در دفتر معظمله برگزار شد، اظهار داشتند: نخستین نکته ای که باید به دانش آموزان آموزش داده شود مسئله عبودیت و وحدانیت خداوند متعال است.
بعضی گیاهان رونده اند یعنی یک گوشه باغچه می کاری، اما خیلی طول نمی کشد که تمام باغچه را پر می کند.کار خوب و صواب درست مثل گیاه رونده است و رشد کرده و پیش می رودکار بد و خلاف و ناصواب هم از همین دست است؛ درست مثل قطره ای از جوهر سیاه که روی صفحه سفید کاغذ و یا پارچه ای فرو می افتد، اما همانجا نمی ماند بلکه پیشروی کرده و جلو می رود.
لطف خدا
این یک حقیقتی است که رفتارهای خوب و بد، عوامل و حقایقی ثابت نیستند بلکه درست مثل یک گیاه رونده اند؛ رشد می کنند و پیشروی کرده و جلو می روند؛ حقیقتی که در سورهیوسف به زیبایی تمام می توانی تماشا کنی.
برادرها روزی یوسف را با خود به تفریح بردند و به چاه افکندند و نتیجه آن این شد که امروز برادر دیگر خود بنیامین را از دست دادند، پس این اتفاق ریشه در آن اتفاق ناگوار دارد.
و به همین خاطر بود که تا یعقوب ماجرای بنیامین را شنید همان سخنی را تکرار کرد که در وقت از دست دادن یوسف گفته بود.
آن روز:قَالَ بَل سَوَّلَتْ لَکمْ انفُسَکمْ أَمْراً: نفس شما کاری را در نظرتان بیاراست
و امروز نیز همان را می گوید در حالیکه این بار به ظاهر آنان هیچ تقصیری نداشته اند اما یعقوب می خواهد بگوید: این ماجرا ریشه در همان ماجرا دارد.
این سنتی است ثابت و همیشگی
این یک سنت همیشگی است، نیکی ها و بدی هایی که به انسان می رسد و در زندگی نمودار می شوند همگی ریشه در یک سری عواملی است که در درون خود ما انسان ها قرار دارند.
از نظر قرآن هر عملی برای انسان، در دنیا یا آخرت تاثیر گذار است و هر کسی در گرو اعمال خویش است: «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهینَة»(مدثر(74)، آیه ی38)
براین اساس مطابق قوانین تكوینی که خداوند متعال بر جهان هستی حکم فرما کرده است، کار خوب و بد ما حتی در همین جهان نیز بر جسم و جان ما تأثیر می گذارد. رنج ها و مصیبت ها به رفتارهای خود انسان باز می گردد: «و ما أصابَکُم مِن مصیبةٍ فَبِما کسبت أیدیکم و یعفو عن کثیر» (شوری43)، آیه ی30) و حاصل نیکی و بدی برای خود انسان است: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها»(الاسراء(17)، آیه ی7) وصول به لقای الهی و یا محرومیت از آن، در گرو انجام اعمال صالح و پرهیز از شرک است: «فَمَنْ كانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا»(کهف(18)، آیه ی110) حتی میانجی گری در اعمال حسنه و سیئه در زندگی تأثیر خودش را دارد: «مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً یَكُنْ لَهُ نَصیبٌ مِنْها وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً سَیِّئَةً یَكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْها» (نساء(4)، آیه ی85)
این یک سنت همیشگی است، نیکی ها و بدی هایی که به انسان می رسد و در زندگی نمودار می شوند همگی ریشه در یک سری عواملی است که در درون خود ما انسان ها قرار دارند.
از نظر قرآن هر عملی برای انسان، در دنیا یا آخرت تاثیر گذار است و هر کسی در گرو اعمال خویش است: «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهینَة»(مدثر(74)، آیه ی38)
حتی داریم که در روز واپسین هر کسی، خودِ اعمال نیک یا ناپسندی را که انجام داده است، می یابد: «یَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْس مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْر مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوء تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَ بَیْنَهُ أَمَدَا بَعِیدًا…» (آل عمران (3)، آیه ی30) یعنی محل انژاس خوبی ها و بدی ها، نفس انسان است: «مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَسَاءَ فَعَلَیهَا» (جاثیه (45)، آیه ی15). هرچند مقدار آن اعمال، اندک باشد: «فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره * و من یعمل مثقال ذرة شراً یره» (الزلزله (99)، آیات 7-8)
کلام آخر
بازگشت اعمال و به معنایی دیگر رشد و نمو اعمال هر انسانی به سوی خود اوست و انسان ها ، بازتاب اعمال خویش را در دنیا و آخرت خواهند دید و چشید. البته ناگفته نماند که شرایط دنیا به سبب محدودیت هایش اجازه نمی دهد تا انسان ها همه بازتاب ها و پیامدها و آثار اعمال خویش را در دنیا ببینند ، از این روست که آخرت به عنوان جایگاه بهره مندی کامل انسان از کرده ها و اعمال خویش معرفی می شود. نحل آیه 111 و زمر آیه 70)
منابع:
سایت آیت الله احمد بهشتی
کتاب باران حکمت؛ بیانات حجت الاسلام رنجبر
رادیو قرآن
سه “گناهی” که کیفر آن ها تا قیامت نمی ماند
یاد قدیما بخیر … خیلی از چیزهایی که امروز رنگ خود را از دست داده اند، در قدیم به زیبایی و در رنگ و لعابی درخشان در زندگی ها خودنمایی می کردند….
نفرین
توجه ویژه داشتن، به ارزش و مقام پدر و مادر و احترام به آنها ، محترم دانستن حق دیگران و ترس از ظلم به طرق مختلف به مردم ، شکرگزار بودن در مقابل پروردگار و صدها مورد دیگر از مواردی هستند که با دیدن خلاف این ها، آهی بلند را از ما بلند می کند و با گفتن جمله ی “یاد قدیم ها بخیر” افسوسمان را دو چندان می کند.
در روایتی پیامبر اکرم صلی الله و علیه وآله، به مواردی که در بالا به عنوان مثال اشاره شد ، متذکر شده اند و در این رابطه فرموده اند:
کیفر سه گناه به قیامت نمی ماند (یعنی در همین دنیا مجازات می شود.)
1 - عاق پدر و مادر 2 - ظلم و تجاوز به مردم 3 - ناسپاسی در مقابل احسان و نیکی. (بحار الانوار، ج 74، ص 74)
در ادامه در باب این موضوع با ما همراه باشید …
این روزها همه چیز عوض شده، خیلی از چیزها رنگ و بوی سابق را ندارد؛ یکی از آنها هم احترام به پدر و مادر است …
گاهی ما چنان با پدر یا مادر خود صحبت می کنیم که گویی طلبکار هستیم و حق و حقوقمان را خورده اند.
گاه در پاسخ محبت بی حد و حصرشان چنان ناسپاسی می کنیم که قلبشان به درد می آ ید.
جوانانی دیده می شوند که سریعاً به پدر و مادرشان پرخاش می کنند، گاه جواب پرسش هایشان را نمی دهند و گاه با بی اعتنایی از کنارشان رد می شوند و بی مهابا انگار نه انگار که خداوند متعال به صراحت گفته است که حتی یک «اف» هم به ایشان نگو.
به رفتار خودمان و اطرافیانمان نگاه کنید ” اف” که خوب است بعضی ها حتی دست تعرض به سمت ایشان دراز می کنند. چه بسیار افرادی که به راحتی به آنها ناسزا می گویند و حتی کتکشان می زنند. این خیلی دردناک است ولی واقعیتی است که وجود دارد.
مواظب باشیم که عاق نشویم
عقوق والدین عبارت است از: «به خشم آوردن و آزردن و شکستن خاطر پدر و مادر و البته که آزردن یکى از آنها نیز موجب عاق شدن می شود.» [محدث قمی، شیخ عباس،نزهه النواظر فی ترجمه معدن الجواهر، ص ۱۲۸]
در کنار ایمان به خداوند و عدم شرک به او، فرمان به نیکی در حق پدر و مادر داده شده است و از رنجاندن آنان حتی با کوچک ترین کلمه نهی شده است.
در روایات نیز اگرچه عاق والدین را جزء گناهان کبیره شمرده است، [عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، صحت، باب جهاد با نفس، ص ۱۹۸] ولی مانند آیات قرآنی حدی برای این موضوع تعیین نشده است و جهت بزرگ داشت حق والدین، تنها به صرف رنجیده شدن آنان اشاره شده است. [کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافى، مصطفوى،ج ۴ ، ص 50]
به کلمه ظلم و ظالمین در قرآن مراجعه کنید تا ببینید چه جزای بزرگی برای ستمکاران در نظر گرفته شده است. «لَهمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ وَ کذلِک نَجْزِی الظَّالِمینَ؛ برای آنان بستری از دوزخ و برفرازشان پوشش هایی از آتش است و ما این گونه ستمکاران را پاداش می دهیم»
پس اذیت شدن آنان و رنجیده خاطر شدن والدین ملاکی است برای در نظر گرفتن حقوق واجب والدین.[۵] اگر فرزند در مواردی مخالفت با نظر والدین داشته باشد که این مخالفت موجب اذیت آنان شود، سبب عاق شدنش را فراهم کرده است.
ظلم به دیگران را جدی بگیریم
از گناهانی که به حکم عقل و شرع بسیار مذمت شده است؛ ظلم است. انسان ظالم بیش از این که به دیگران ظلم کند؛ به خود ظلم کرده است. زیرا اگر انسان کار خوبی انجام دهد؛ در اصل به خودش خوبی کرده است.
کسی که مثلا دست فقیری را می گیرد، به خویشتن لطف کرده است. بله فرد کمک کننده به فقیر کمکی رسانده است؛ ولی در واقع، دنیا و آخرت خود را آباد کرده است.
کسی هم که در حق دیگران بدی می کند؛ در اصل به خودش ستم کرده است؛ زیرا در دنیا و آخرت ضرر می کند.
در قرآن مجید، آیات زیادی در مذمت ظلم وارد شده است که به برخی از آن ها اشاره می شود: «إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛ قطعاً برای ستمگران عذاب دردناکی هست» [ابراهیم، 22]
«وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ : ستمگران در عداوت شدید دور از حق[و در برابر حق] قرار گرفته اند» [حج، 53]
«لاَ لَعْنَة اللّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ؛ آگاه باشید؛ لعنت خدا بر ستمگران باد.»[هود، 18]
«یَوْمَ لَا یَنفَع الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتهمْ و لَهم اللَّعْنَة و لَهمْ سوء الدَّارِ؛ روز قیامت روزی است که عذرخواهی ظالمان سودی به حالشان نمی بخشد و لعنت خدا بر آن ها، و جایگاه بد نیز برای آنان است.» [غافر، 52]
«وَاللّه لاَ یحِبّ الظَّالِمِینَ؛ خداوند ستمکاران را دوست ندارد» [آل عمران، 57]
به کلمه ظلم و ظالمین در قرآن مراجعه کنید تا ببینید چه جزای بزرگی برای ستمکاران در نظر گرفته شده است. «لَهم مِّن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَ مِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَ كَذَلِكَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ؛ برای آنان بستری از دوزخ و برفرازشان پوشش هایی از آتش است و ما این گونه ستمکاران را پاداش می دهیم.» [اعراف، 41]
در روایتی امام باقر علیه السلام ظلم را به سه دسته تقسیم می کنند:
ظلم و ستم سه گونه است: ستمی که خدا می آمرزد، ستمی که خدا نمی آمرزد و ستمی که خدا رها نمی کند. آن که خدا نیامرزد؛ شرک به خداست و آن که می آمرزد؛ ستم بر نفس است و آن که وا نگذارد، حق بندگان است بر یکدیگر. فرمود: آنچه مظلوم از دین ظالم بستاند؛ بیشتر از آن است که ظالم از دنیای مظلوم می ستاند» [بحارالانوار، ج 72، ص 311]
فردای قیامت، کارهای نیک ظالم را بر می دارند و به مظلوم می دهند و همین طور گناهان مظلوم را به ظالم می دهند.
در سخنان حضرت علی (علیه السلام) برای ستمگر سه نشانه و علامت بیان شده است:
الف- نسبت به کسی که برتر از اوست نافرمانی می کند.
ب- بر آنکه فروتر از اوست به چیرگی ستم می کند که این شیوه بسیاری از حاکمان لاابالی بوده و می باشد.
ج- ستمگران را یاری و پشتیبانی می دهد. [دشتی، محمد؛ حکمت 350]
اذیت شدن آنان و رنجیده خاطر شدن والدین ملاکی است برای در نظر گرفتن حقوق واجب والدین. اگر فرزند در مواردی مخالفت با نظر والدین داشته باشد که این مخالفت موجب اذیت آنان شود، سبب عاق شدنش را فراهم کرده است
سپاسگزار باشید
تا به حال چقدر برایتان پیش آمده که در مقابل خیر و نیکی که به دیگران کرده اید، از طرف مقابل ضربه ای خورده اید که تشکر که هیچ، نمای کاملی از ناسپاسی بوده است؟!
حال ببینید ما بندگان خدا چقدر از این رفتارها در مقابل خداوند داریم و جا دارد که خدا با ما چه بکند؟
در قرآن آیات بسیاری در نکوهش کفران نعمت وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
«…لَئِن شَكَرْتمْ لأَزِیدَنَّكمْ وَلَئِن كَفَرْتمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ: … اگر شکرگزاری کنید (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسی کنید، مجازاتم شدید است.» [ابراهیم/7]
در آیه دیگری، در سوره نمل خداوند، شکر و کفران نعمت را فایده و ضرری برای خود بنده می داند؛ زیرا اگر خداوند، بندگان را از ناسپاسى برحذر مى دارد و به سپاسگزارى دعوت مى نماید به خاطر این نیست که براى او تفاوتى مى کند؛ چرا که خداوند در فرض ناسپاسى نیز در بسیارى از اوقات به لطف و کرم خویش ادامه مى دهد شاید بیدار شوند و خود را از انعام پروردگار، بر اثر ناسپاسى محروم نکنند بلکه این شکرگزاری به سود خود بنده می باشد: «.. أَأَشْكر أَمْ أَكْفر وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا یَشْكر لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ كَرِیمٌ : … و هر کس شکر کند به نفع خود شکر می کند و هر کس کفران نماید (به زیان خویش نموده است که) پروردگار من غنی و کریم است.» [نمل /40]
و در آیه ای دیگر برای کسانی که کفران نعمت می کنند مثلی زده و می فرماید: «وَضَرَبَ اللّه مَثَلًا قَرْیَةً كَانَتْ آمِنَةً مّطْمَئِنَّةً یَأْتِیهَا رِزْقهَا رَغَدًا مِّن كلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعمِ اللّهِ فَأَذَاقَهَا اللّه لِبَاسَ الْجوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانواْ یَصْنَعونَ: خداوند (براى آنها که کفران نعمت می کنند) مثلى زده است: منطقه آبادى را که امن و آرام و مطمئن بوده و همواره روزیش به طور وافر از هر مکانى فرا می رسید اما نعمت خدا را کفران کردند و خداوند به خاطر اعمالى که انجام می دادند لباس گرسنگى و ترس را در اندامشان پوشانید.» [نحل / 112]
200گردنه بین مومن و بهشت!
هر کسی دوست دارد ببیند عاقبت کجا می رود و سرانجام او چه خواهد شد؟ این حقیقت در فطرت انسان وجود دارد که می خواهد پایان کار خود را بداند. شرایع الهی هم به این مطلب عنایت خاصی داشتند بطوری که از همان روز اول که پیامبران شروع به دعوت می کردند یکی از محورهای دعوتشان بحث معاد بود.
مفاهیم کلی و جزئی
موضوع معاد در دو بخش قابل بررسی است. یک بخش که در حد عامه مردم است و همه آن مطالب را متوجه می شوند و درک صحیحی از آن دارند. طبعاً این بحث سطحش مقداری پایین تر از سطح تخصصی و دقیق است. یک بخش هم در لابلای حرفها و نکاتی که فنی و دقیق و کلامی است نهفته است.
بنابراین سیاست کلی این است که هم عامه مخاطبین مد نظر باشند هم گاهی نکات دقیق و فنی کلامی هم در لابلای بحث وجود داشته باشد.
اما در مورد بحث معاد محورها به این ترتیب است: اهمیت و ضرورت، تعریف و اثبات یعنی دلائل معاد چه معاد جسمانی چه معاد به اصطلاح جسمانی- روحانی، چه حیات برزخی و چه حیات اخروی.
در مورد اهمیت و ضرورت معاد از دو منظر می توان بحث کرد: یکی از منظر عقل، یکی هم از منظر نقل.
برای اثبات ضرورت و اهمیت معاد دلایل مختلفی وجود دارد از جمله دلیل خطر محتمل. عقلا می گویند هر چه محتمل بزرگتر بشود احتمال ولو ضعیف تر هم بشود باید به آن توجه کرد. اگر محتمل بی نهایت شد دیگر این احتمال ولو قریب به صفر هم باشد خیلی بزرگ می شود.
برای اثبات ضرورت و اهمیت معاد دلایل مختلفی وجود دارد از جمله دلیل خطر محتمل. عقلا می گویند هر چه محتمل بزرگتر بشود احتمال ولو ضعیف تر هم بشود باید به آن توجه کرد. اگر محتمل بی نهایت شد دیگر این احتمال ولو قریب به صفر هم باشد خیلی بزرگ می شود
با توجه به اینکه بحث معاد و بحث سفر اخروی محتملش بی نهایت است یعنی حیات جاوید، زندگی جاودانه در بهشت یا جهنم است احتمال هر چقدر هم ضعیف باشد ولی همه عقلا می گویند باید به آن توجه کرد چون محتمل بزرگ است در حالی که این احتمال ضعیف نیست. البته احتمال برای خیلی ها احتمال نیست بلکه یقین است.
هر انسانی که ذره ای عقل داشته باشد احتمال قوی می دهد که بحث معاد و قیامت درست باشد. اگر ما باشیم و عقل ما چنین حکم می شود که وقتی محتمل بی نهایت شد به این احتمال ولو ضعیف هم باید اهمیت داد و توجه کرد.
همین مقدار راجع به منظر عقل در اهمیت ضرورت معاد کافی است. اما در بحث نقلی نزدیک به یک ششم آیات قرآن کریم راجع به معاد بحث کرده یعنی بیش از هزار آیه قرآن درباره معاد است که حکایت از اهمیت این بحث دارد. زیرا قرآن برای سعادت انسان آمده و مباحثی را مطرح کرده که باعث سعادتمندی انسان می شود.
یک سوم آیات قرآن راجع به توحید است. چون مهمترین عامل برای خوشبختی انسان این است که خدا را بشناسد آن هم با صفات واقعیش. لذا قرآن هم به این بحث خیلی توجه کرده اما یک ششم آیات قرآن به معاد پرداخته با دقت در این موضوع انسان متوجه می شود که قطعا بحث معاد در خوشبختی و سعادتمندی انسان بسیار موثر است.
در روایات هم هزاران روایت در رابطه با معاد وجود دارد. روایات اهمیت و ضرورت بحث معاد را مطرح می کنند و حتی گاهی عقل را معادل قرآن تلقی می کنند که انسان به قیامت و آخرت بیندیشد.
از منظر دیگری هم می شود اهمیت این بحث را فهمید آن هم آثار ایمان به معاد و آثار تفکر درباره مرگ و قیامت است.
از منظر عقل فقط یک دلیل خیلی ساده و یک بحث خیلی عمومی را مطرح می کنیم. اگر انسان بخواهد مسافرت برود مثلاً بخواهد مشهد برود طبیعی است که از مدت ها پیش باید برنامه ریزی کند که چطور حرکت کند؟ چه روزی حرکت کند؟ چه چیزهایی همراه خود داشته باشد؟ از چه راهی برود؟ چه گردنه هایی در مسیر راه هست؟ برای آن گردنه ها چه فکری بکند؟ مدتی که در مشهد هست چه نیازهایی دارد؟ چطور برگردد؟ و خلاصه از مدت ها پیش برنامه ریزی می کند برای یک سفر کوتاهی که همه چیز آن برایش روشن است و می داند اما در عین حال از مدت ها پیش فکر می کند.
حال یک سفر بسیار طولانی و بسیار خطرناک با گردنه های متعدد که اولین آن مرگ است و ما فقط می شنویم مرگ و درک کاملی از آن نداریم، چکار باید بکند و چه برنامه ریزی باید داشته باشد؟
یک ششم آیات قرآن به معاد پرداخته با دقت در این موضوع انسان متوجه می شود که قطعا بحث معاد در خوشبختی و سعادتمندی انسان بسیار موثر است
در روایتی از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که بین مومن وبهشت 200 گردنه خطرناک وجود دارد که آسانترین گردنه ها مرگ است سپس فرمود: اگر 60 هزار ضربه شمشیر بر پیکر انسان وارد بشود برای او آسانتر از یک جذبه از جذبات مرگ است یعنی یک جان کندن سخت تر از 60 هزار ضربه شمشیری است که بر پیکر انسان وارد بشود.
پس چنین راهی و چنین سفری در پیش است. عقل حکم می کند انسان برای این سفر فکر بکند، برنامه ریزی بکند و ببیند چه نیازی دارد؟ چه زاد و توشه ای نیاز دارد؟ از گردنه ها چطور عبور و حرکت بکند و آنجا چه نیاز دارد؟
این فکر و برنامه ریزی حکم عقل است و در عین حال ضروری و قطعی است. هیچ کس نمی تواند بگوید من نمی خواهم این مسافرت را بروم یعنی به اختیار انسان نیست. پس باید این مسافرت را رفت و باید زاد و توشه هم برداشت ” فإن خیر الزاد التقوی ” بهترین زاد هم برای این راه تقوا است. در واقع این سخنان اگرچه برهان و استدلال بود ولی در قالب توضیح بیان شد.
خلاصه سخن:
انسان دوست دارد از آینده و سرانجام خود اطلاع داشته باشد. این شناخت و آگاهی او را با سفری طولانی و پر خطر با گردنه ها و موقف های فراوان آشنا می کند. نتیجه این شناخت برنامه ریزی برای رفع نیازها و همراه داشتن توشه لازم در این راه است که همه اینها ضروری و عقلانی است.
بخش اعتقادات شیعه تبیان
بخند خنده تو ، با دلم چه ها بکند
هم زمان با آغاز دهه فجر «عبدالمجید فرایی» شاعر آیینی کشورمان شعری با عنوان «بخند…» سروده و در اختیار سایت تبیان قرار داده است.
بخش ادبیات تبیان
رهبری
به مناسبت دیدار پاسداران نیروی دریایی سپاه، با حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی و ابراز خشنودی ایشان از اقدام آنها در دستگیری متجاوزان آمریکایی، «عبدالمجید فرایی» شاعر آیینی کشورمان شعری را با موضوع این دیدار و آغاز دهه فجر سروده که در ادامه می خوانید:
بخند خنده تو ، با دلم چه ها بکند
هزار دردگران را، به دل دوا بکند
تبسم تو امیدی دهد، به خلق خدا
خداپرست شود، ترک ماسوا بکند
تو دین و دل ببری نازنین، بخنده ناز
ببر اسیر بکن ، جان تو دعا بکند
من از اسارت خود، راضی و سرافرازم
تصرف تو دلم ، صاف وکیمیا بکند
در این زمان ریاکاری وتعدی و ظلم
مثال آینه ای، زشت برملا بکند
تو با فزون طلبی ، مخالفی” آقا “
شناخت هرکه ترا، برتو مرحبا بکند
تو خویش ساخته ای، باتعبد و حکمت
خدا پرست یقین ،بر تو اقتدا بکند
شکوه ملت ایران زمین رقم زده ای
بخوان، امیر دلم، جان به تو فدا بکند
تو فجرعشق بپاکرده ای، به یوم الله
تمام غمزدگان را ، ز غم رها بکند
بخند،تا که بخندد، به گلستان گلها
گل امید، به دلهای خسته وا بکند
امید بسته"فرائی"به حسن تدبیرت
هزار شکر ، به درگاه آشنا بکند
سروده “عبدالمجیدفرائی”
سپیده دم سه شنبه۱۳۹۴/۱۱/۶
توی اسارت، عراقی ها برا تضعیف روحیه ی ما فیلمای زننده پخش می کردند
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ
ﻋﺮﺍﻗﯽ ﻫﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﺯﺵ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ …
ﺑﺮﺍ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺑﻪ ﺣﯿﺎﻁ ﺍﺭﺩﻭﮔﺎﻩ،
ﻭﺍﺭﺩ ﺣﯿﺎﻁ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ
ﯾﻪ ﭼﺎﻟﻪ ﮐﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﺎ ﮔﺮﺩﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺶ داخل چاله فقط سرش پیدابود،
ﺷﺐ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ
ﻫﻤﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ،
ﺧﯿﻠﯽ دنبال بودیم ﻋﻠﺖ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺩﯾﺸﺒﺶ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻧﯿﻢ.
ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﺎن ﻋﻠﺘﺶ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻤﻮﻥ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﺪ
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﻮﺷﻬﺎﯼ ﺻﺤﺮﺍﯾﯽ ﮔﻮﺷﺖ ﺧﻮﺍﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ،
ﻣﻮﺷﻬﺎ ﺣﺲ ﺑﻮﯾﺎﺋﯽ ﻗﻮﯼ ﺩﺍﺭﻥ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺩﻭﺳﺘﺘﻮﻥ ﺷﺪﻥ ﺑﻬﺶ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﮔﻮشت ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻥ.
ﻋﻠﺖ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﺵ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩﻩ
ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ..
اینطوری شهید دادیم و حالا بعضیامون راحت پای کانالهای ماهواره نشستیم وصحنه های زننده رو تماشا میکنیم وگاهی با خانواده هم همراهی می کنیم ونمی دانیم یه روز همان شهید رو می آرن تا توضیح بده به چه قیمتی چشم خود رو از گناه حفظ کرده وغصه ی دوستان هم اسارتی خود رو داشته وشهادت رو بجون خریده تا خود ودوستانش مبتلا به دیدن صحنه های زننده نشن~~~