باز هم مردی از تبار عشاق به میدان رفت. او نه تنها از دنیا بلکه از جانش گذشت. و تنها چیزی که همراه خود برد انگشتری بود که نام زهرا(س) بر آن حک شده بود تا به قاتلین زهرا(س) بگوید: آمده ام تا انتقام دست زهرا(س) را بگیرم. آری او می دانست مرگ است که از او در این راه استقبال می کند، اما نگرانی نداشت چون الگوی او علی(ع) است. او کسی بود که برای رسیدن به وصال دوست لحظه شماری می کرد. الگوی او مولایش حسین(ع) است که نیزه را منبر قرار داده و سرش بر نیزه تلاوت قرآن دارد. او مدافع حرم، محسن حججی است لیله القدری که برای دلجویی زینب(س) حرکت را شروع کرد و رخش چون ماه بود و از ماه خواست تا هلال اکبری علی اکبر را مسیر حرکت او قرار دهد.
براستی که علی اکبر(ع) را خلقاً خلقا و منطقاً دید صدایش را شنید و حرکت را آغاز کرد به گمانم آرامشی که جهانیان در نگاهش دیدند گوش جان سپردن به صوت قرآن مولایش حسین(ع) بود و باز به گمانم فرشتگانی را می دید که بالای سرش قرآن گذاشته و طواف می کنند و شاید در لحظه نجوا می کرد بخوان قرآن برایم که دنبالت بیایم.
این چه شوری است این چه شجاعتی است که چشم هر عاشقی با دیدن او در کنار یزید عاشق تر می شود محسن جان! فدای نام زیبایت، میوه دل مادر، تو ثمره زهرایی پس چرا خفته در این صحرایی!
(هر چه خواهی محسنم ناز بکن دیده ات را به رخم باز بکن)
به ما چه شنیدی صدای هل من ناصر ینصرنی تو را به کجا کشاند چه کسی را در جلوی چشمت می دیدی! که با آرامش حرکت می کردی لبهایت خشک بود نکند مشک سوراخ شده یا لبهای خشک طفلان سوری و یمنی لبهایت را خشک کرده بود محسن جان دیدن آن خیمه در کنار تو آتش به جانم زد تو عاشورا و کربلا را برایم معنا کردی من شمر را در کنار حسین(ع) ندیدم و اشک می ریزم اما تو را دیدم تو باور مرا قوی کردی تا به ما بفهمانی کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا چیست؟ حال می فهمم چگونه روضه بخوانم چگونه از حماسه کربلا بسرایم و چگونه مردانگی و آزادگی و عشق را برای مردم معنا کنم و بعد از این تو به من بنگر که در عزای حسین(ع) چگونه نوحه سرایی می کنم و چگونه با حفظ حجابم و با تربیت فرزندانم آرزوی تو را برآورده می کنم.
آری من به پیکر بی سر تو نگاه کردم و بعد از این تو به من نگاه کن که جز حسین(ع) و راه حسین(ع) و یاران حسین(ع) با اهل عالم کاری ندارم.
آری برایم معنا شده وقتی زینب(س)خبر سر بریدن حسین(ع) را شنید با صدای جگر سوز گریه کردو گفت: لیت الموت اعد منی الحیاه. ای کاش مرده بودم و این منظره را نمی دیدم .
اگر عاشق شدن این است منم دیوانه خواهم شد ز دنیا و زعقبی و ز خود بیگانه خواهم شد.
نوشته خانم پوران مرادی مشاور و استاد اخلاق مدرسه علمیه حضرت نرجس(س)یزدانشهر