پزشک و جراح مشهور (دکتر ایشان ) روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار میشد، باعجله به فرودگاه رفت . هنگام پرواز ناگهان بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه، که باعث از کارافتادن یکی از موتورهای هواپیما شده بود کادر پرواز اعلام کرد مجبوریم فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه داشته باشیم. پس از فرود اضطراری، دکتر بلافاصله به دفتر استعلامات فرودگاه رفت، به او گفتند، بعلت اوضاع بد جوی و نقص هواپیما باید ۱۶ساعت در فرودگاه منتظر بماند.
موضوع: "داستانهای عبرت آموز"
درمان بیماری بی غیرتی
جوان به کلی از سؤال خود پشیمان شد و درخواست دعا کرد. رسول خدا نیز او را دعا فرمود و او از آن عمل متنفر گردید و بدین گونه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به وسیله تحریک حسّ غیرت، آن جوان را نسبت به این عمل پشیمان ساخت
بی غیرتی و بی تفاوتی یک بیماری روحی است که به شکل های مختلف می توان آن را درمان نمود:
اعجاز علمی قرآن در زمینه جنین شناسی از زبان دکترکیت مور
دكتر كيت مور كه در سال 1984 بزرگترين جايزه كشور كانادا در رابطه با دانش كالبدشكافي را به خود اختصاص داده و در دانش جنين شناسي در جهان سرآمد بود…
به كشور عربستان سعودي دعوت شد تا در مورد آياتي كه چهارده قرن پيش در مورد دنياي جنين در قرآن آمده و يا احاديثي كه در اينباره از پيامبر اسلام روايت شده است، نظرات خود را ارائه دهد.
بانویی که زندگی را عاشقانه ساخت
زندگی ام چقدر دور است از زندگی پیامبر و خدیجه (س)، همیشه تا کسی می گفت حضرت زهرا را الگو قرار بده برای زندگیت می گفتم: ایشان معصوم بوده اند. ولی این بانو معصوم نبود بلکه روح بزرگش او را به چنین درجه ای رساند که پیامبر عاشقانه دوستش داشت.
زندگی عاشقانه
ورق زدن دفتر زندگی خدیجه (س) مادر مومنان عالم و همسر پیامبر عظیم الشان اسلام به یاد هر زنی خواهد آورد که اگر سنگ صبور همسرت باشی در سخت ترین روزهای زندگی و چون کوهی بایستی و دستان نحیفت را بر شانه های مرد زندگیت بگذاری او می تواند دنیایی را بلرزاند.
خدا کمکم نکرد، دیگه دعا نمی کنم
حال عبادت ندارم. حس نماز و دعا ندارم و کلاً از اینکه این حال و هوا را دارم حسابی اعصابم بهم ریخته هست. خدا کمکم نکرد… او جواب دعاهای من را نداد… .
توی حیاط خوابگاه به گنبد مسجد نگاه می کردم و متحیر بودم که چرا در این شب ملکوتی اصلاً حس و حال عبادت ندارم؟ یک سال منتظر شب قدر بودم که بست توی مسجد بنشینم، نماز بخوانم، اشک بریزم و گریان و نالان به خدایم بگویم: خدایا مرا ببخش، مرا بخاطر تمام دور بودنها و غفلت هایم ببخش. اما الان اصلاً چنین حسی نداشتم. مثل اینکه با میخ به زمین بسته شده بودم!
عنکبوت بی تار
عنکبوت بی تارعنکبوت روی درخت توت بازی می کرد. چشمش افتاد به یک کرم ابریشم. کرم ابریشم پیله می بافت. عنکبوت با این که سیر بود، دهنش آب افتاد. دست هایش را جلو برد تا او را بگیرد و بخورد.
یک دفعه کرم گفت: « امری داشتید؟! »
عنکبوت بی تارعنکبوت دستپاچه گفت: « نه!»
کرم مشغول بافتن شد. عنکبوت فکرکرد کاش می شد او را به طرف دامش بکشد. دام از کرم خیلی دور بود. کرم دوباره نگاهش کرد و گفت: « هنوز که این جایی! کار و زندگی نداری؟! »
عنکبوت بی تارعنکبوت نقشه ای کشید. گفت: « چیزه … امروز هر کاری می کنم تارم نمی آید. می شود به من یک کم تار بدهی؟ » کرم ابریشم دست از بافتن کشید. با چشم های سیاهش به عنکبوت خیره شد. عنکبوت دستپاچه گفت: « باور کن! »
فرق اهل فضیلت با اهل رذیلت
مردی كه اهل مدینه بود و سر و وضعی مرتبتر از دیگران داشت، گفت: در مجلسی حاضر بودم كه «مروان بن حكم» به مناسبت خویشاوندی با صاحب منزل، در آن حضور داشت. در آن مجلس شنیدم كه مروان در جمع برخی هم پیالهگان خویش گفت: من شیفته قاطری هستم كه حسن بن علی بر آن سوار میشود. قاطری زیبا و قدرتمند و سبكرو كه فقط برازنده بزرگان است.
«ابن ابی عتیق» كه پیرمردی چاپلوس و چرب زبان بود، رو به مروان گفت: اگر آن را به تو برسانم آیا سی حاجت مرا بر آورده میكنی؟
«مروان» در حالی كه میخندید دستی برشانه او نهاد و گفت: آری! هر حاجتی را كه طلب كنی بر آورده میكنم.
گفت: بسیار خوب. فردا در نماز جماعت شركت كن و زمانی كه من شروع به مدح قریشیان كردم و حسن بن علی را نادیده گرفتم مرا ملامت كن...
ذهن وقتی که درآرامش باشدبهترازذهنی که پرمشغله باشدفکرمیکند
روزی کشاورزی متوجه شدساعتش رادرانبار علوفه گم کرده است.ساعتی معمولی اماباخاطره ای ازگذشته وارزشی عاطفی بود.بعدازآنکه درمیان علوفه بسیارجست وجوکردوآن رانیافت ازگروهی ازکودکان که دربیرون انبارمشغول بازی بودند مددخواست و وعده داد که هرکس آن راپیداکند جایزه ای دریافت نماید.کودکان به محض اینکه موضوع جایزه مطرح شدبه درون انبارهجوم آوردند وتمامی کپّه های علف ویونجه راگشتند اما بازهم ساعت پیدانشد.کودکان از انباربیرون رفتند ودرست موقعی که کشاورزازجست وجونومیدشده بود،پسرکی نزد وی آمد وازاو خواست به او فرصت دیگری بدهد. کشاورزنگاهی به او انداخت وباخوداندیشید«چراکه نه! به هرحال کودکی صادق بنظر می آید»پس کشاورزکودک رابه تنهایی به درون انبار فرستاد.اندکی بعدکودک درحالی که ساعت رادر دست داشت از انباربیرون آمد.کشاورزازطرفی شادمان شد وازطرف دیگرمتحیّر که چگونه کامیابی از آن این کودک شد؟.پس پرسید:چطورموفق شدی درحالی که بقیه ی کودکان ناکام ماندند؟پسرک پاسخ داد:من کار زیادی نکردم،روی زمین نشستم ودرسکوت کامل گوش دادم تاصدای تیک تاک ساعت راشنیدم ودرهمان جهت حرکت کردم تا آن رایافتم…
ذهن وقتی که درآرامش باشدبهترازذهنی که پرمشغله باشدفکرمیکند .هر روزاجازه دهیدذهن شما اندکی آرامش یابد ودرسکوت کامل قرارگیرد وسپس ببینیدچقدرباهوشیاری به شماکمک خواهد کردزندگی خود را آنطور که مایلیدسروسامان بخشید
پدر و مادر؛ دریچه هایی از برکات
یکی از این راه های پر خیر و برکت ، احسان به والدین و احترام و خدمت به آنهاست . پیش از آن که نعمت وجود نازنین پدر و مادر به حسرت جای خالی آنها مبدّل شود ، باید قدر آن را دانست.
ای کاش مادرش زنده بود
در حدیثی می خوانیم : روزی مردی نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و عرض کرد:
ای رسول خدا هیچ کار زشتی نیست مگر این که انجام داده ام ، آیا توبه من قبول می شود؟
فرمود : «آیا پدر و مادرت زنده اند؟»
گفت : تنها پدرم زنده است.
امام صادق علیه السلام فرمود: «اگر کسی از ترس فقر، ازدواج را ترک کند، به خدا بدگمان است.» بدگمانی به خدا، ریشه بسیاری از مشکلات است و اگر سوء ظن به خدا از بین برود، احتمال این که ترک تزویج از بین برود، بیشتر است
فرمود: «به پدر خود احترام و نیکی کن ؛ تا خداوند تو را ببخشد.» (همین نیکی به پدر موجب پذیرفتن توبه ی تو خواهد شد.)
وقتی که آن مرد رفت ، حضرت به اطرافیانش فرمود : «ای کاش مادرش زنده بود و به مادرش نیکی می کرد ؛ زیرا با نیکی کردن به مادر ، قبولی توبه اش نزدیک تر می بود.» (بحارالانوار، ج 74، ص 82)
در روایت است که پدر و مادر بهشت و جهنم شما هستند. یعنی احترام به آنها بهشت را واجب می كند ، آزار آنها جهنم را واجب می كند.
بد هم باشند احترامشان واجب است . روایت داریم استثناء ندارد ؛ كافر باشند ، بی دین باشند ، بی نماز باشند. بدترین پدر و مادر احترامشان بر اولاد واجب است. «وَ أَطِعِ الْوَالِدَینِ وَ لَوْ كَانَا كَافِرَینِ» (همان)
در روایت است امام صادق علیه السلام می فرماید: كسی كه به پدر و مادر احترام می كند، هرچه هم گناه داشته باشد، من می بخشم و تو را بهشتی می کنم ؛ یعنی عاقبتت را به خیر می كنم.
خطا و گناهی هم داشته باشد ، خدا می بخشد، عاقبت به خیرش می كند ، موفق به توبه می كند. «یقَالُ لِلْعَاقِّ اعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنِّی لَا أَغْفِرُ لَكَ» (همان)
كسی كه عاق والدین است ، اگر عبادت جن و انس را هم انجام داده باشد ، آخرش به آتش جهنم می رود . تمام اعمالش باطل می شود. (جامع الأخبار/ تاج الدین شعیرى/ 84; الفصل الأربعون فی فضیله بر الوالدین … ص: 84) (به نقل از حجة الاسلام فرحزاد در برنامه سمت خدا)
مواظب باشیم انشالله از برکات وجودی پدر و مادرها بی بهره نباشیم و دل آنها را نشكنیم.
پادشاهی یک تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای اینکه عکس العمل مردم راببیند ،خودش را در جایی مخفی کرد.
مردم زیادی می آمدند و از آنجامی گذشتند .
از مردم عادی تا بازرگانان و اشراف و ثروت مندان ،از کنار تخته سنگی بی تفاوت می گذشتند .
بسیاری هم اعتراض میکردند که این چه شهری است که نظم ندارد حاکم این شهر ،عجب مرد بی عرضه ای است و…
با وجود این ،هیچ کس تخته سنگ را از آن جا بر نمی داشت .
نزدیک غروب یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود ،نزدیک سنگ شد.
او بارهایش را زمین گذاشت و باهر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرارداد . ناگهان کیسه ای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود.
اوکیسه را باز کرد و در داخل آن،سکه های طلا و یک یادداشت پیدا کرد .
پادشاه در آن یادداشت نوشته بود:
هر سد و مانعی میتواند یک فرصت بزرگ برای تغییر زندگی انسان باشد!