بانویی که زندگی را عاشقانه ساخت
زندگی ام چقدر دور است از زندگی پیامبر و خدیجه (س)، همیشه تا کسی می گفت حضرت زهرا را الگو قرار بده برای زندگیت می گفتم: ایشان معصوم بوده اند. ولی این بانو معصوم نبود بلکه روح بزرگش او را به چنین درجه ای رساند که پیامبر عاشقانه دوستش داشت.
زندگی عاشقانه
ورق زدن دفتر زندگی خدیجه (س) مادر مومنان عالم و همسر پیامبر عظیم الشان اسلام به یاد هر زنی خواهد آورد که اگر سنگ صبور همسرت باشی در سخت ترین روزهای زندگی و چون کوهی بایستی و دستان نحیفت را بر شانه های مرد زندگیت بگذاری او می تواند دنیایی را بلرزاند.
بانوی بی مانند برای رسول خدا
کتابی را که درباره زندگی حضرت خدیجه(س) به دست گرفته ام تا بخوانم و بفهم این زن چگونه عشقی به همسرش عرضه داشت که سالها بعد از فراق او، پیامبر دلداده اش ماند، فصل اول کتاب را می خوانم؛«روزی هاله خواهر خدیجه از پیامبر اجازه خواست تا وارد شده و آن حضرت را ملاقات کند. رسول خدا گویی با شنیدن صدای هاله بیاد صدای خدیجه افتاده بود حالش به شدت دگرگون گردید و بی اختیار گفت: آه خدایا ! هاله.»
عایشه رو به پیامبر گرد و گفت: چقدر از او یاد می کنید مدتهاست که او مرده و خدا بهتر از او را به تو ارزانی داشته است. ناگهان چهره پیامبر بر افروخت و آنچنان تغییر کرد که مانندش را تنها به هنگام فرود آمدن وحی بر پیامبر دیده بودند. حضرت در همان حالت فرمود: نه! هرگز خداوند نیکوتر از او را به من عوض نداده است.»
کتاب را می بندم و نگاهی به محمد می اندازم که در حال تماشای تلویزیون است. با خودم فکر می کم اگر من روزی نباشم محمد هم برای من اینگونه بی تابی میکند. و بعد به خودم نهیب می زنم که کدام نوع رفتار و کردارت شبیه خدیجه است که توقع داری دلتنگی های محمد هم به پیامبر شبیه باشد.
چند روزی است که این کتاب را می خوانم ناخودآگاه چندین سال زندگی مشترک با محمد جلوی چشمانم رژه می رود. خدیجه(س) از زیباترین و ثروتمند ترین زنان قریش بود طوری که او را سیده قریش می خواندند او خواستگارانی داشت ، ثروتمند و زیبا. اما برای او محمد امین برتری داشت . راستی و سخاوت و صداقت چیزهایی بود که ملاک خدیجه(س) برای ازدواج بود. به یاد ملاک های خودم برای ازدواج افتادم تنها چیزی که به آن اهمیت می دادم ثروت و زیبایی چهره بود. می خواستم هر وقت با همسرم بیرون می روم تمام چشم ها را خیره کنم. محمد وضع مالی آنچنانی نداشت ولی ظاهرش زیبا بود و همین باعث شد که با او ازدواج کنم و چقدر بی پولی اش را به رخش کشیدم.
گفتند مهریه را مرد به زن می دهد!
پیامبر از ثروت خدیجه اسیر آزاد می کرد و قرض بدهکاران را پرداخت می کرد. پیشامدی نبود که پیامبر به سرمایه ای نیاز داشته باشد و خدیجه از آن شانه خالی کند
کتاب را باز می کنم:«خدیجه به همسری آسمانی ترین مرد زمین در آمد. جشنی بر پا بود و ابوطالب ولیمه می داد و پرداخت مهریه خدیجه را نیز به گردن گرفته بود. ولی خدیجه(س) اعلام کرد مهریه را از دارایی خودش پرداخت خواهد کرد. برخی از مهمانان تعجب کردند و گفتند مهریه را مرد به زن می دهد نه زن به مرد.» باز مرغ خیالم پرواز می کند به روز تعیین مهریه ، چقدر بر سر تعداد سکه ها چانه زدیم. به پدرم گفته بودم به تاریخ سال تولدم سکه تعیین کند و به کمتر از آن هم راضی نخواهم شد. یادم می آید پدر بزرگ محمد می گفت : دخترم مهریه باید قابل پرداخت باشد پسر ما نمی تواند این میزان سکه را بپردازد ولی من گوشم بدهکار نبود. فکر می کردم تعداد سکه نشان دهنده ارج و قرب من است .حالا خدیجه ثروتمند ترین زن مکه، مهریه برایش کمترین ارزشی نداشت.
باز نگاهم به کتاب می افتد«سخت ترین دوران زندگی پیامبر(ص) آغاز دعوت عمومی به اسلام بود . دعوتی که با مخالفت سرسختانه مشرکان مکه رو به رو شد. آنچه خدیجه را به دیگر همسران پیامبر برتری می دهد این است که او در سخت ترین روزها ، در اوج اذیت مشرکان و محاصره شعب ابی طالب همواره کنار پیامبر ایستاده بود و همدم او بود . زنان دیگر پیامبر همگی بعد از پیامبری به همسری اش در آمده بودند و نه تنها در دوران اقتدار اسلام و محبوبیت حضرت را درک کرده بودند بلکه چنان پیامبر را می رنجاندند که از همه آنان کناره می گرفت.»
وای برمن! من دقیقاً در روزهایی که مغازه محمد آتش گرفته بود و تمام سرمایه اش را از دست داده بود و در بدترین شرایط هیچ وقت همدم و یاورش نبودم . بیشتر آزارش دادم تا اینکه غمی از دلش بردارم. بغضی گلویم را گرفته است. خودم را جمع جور می کنم و ادامه می دهم«پیامبر از ثروت خدیجه اسیر آزاد می کرد و قرض بدهکاران را پرداخت می کرد. پیشامدی نبود که پیامبر به سرمایه ای نیاز داشته باشد و خدیجه از آن شانه خالی کند. بخشش به مردم وتهیه وسیله هجرت فقرا به مدینه همگی به کمک ثروت خدیجه بود.»
اشک هایم روان می شود . من چه کردم من آن زمان که محمد نیاز به پول داشت در چشمانش خیره شدم و گفتم : این پول سرمایه من برای روز مبادا نمی تونم آن را به تو بدهم. محمد مظلوم نگاهم کرد و گفت : امروز هم روزمبادا است ولی جواب من همان بود: نه.
دیگر توان خواندن ندارم. کتاب را می بندم و به زندگی ام می اندیشم. زندگی من چقدر دور است از زندگی پیامبر(ص) و حضرت خدیجه(س). همیشه تا کسی میگفت حضرت زهرا(س) را الگو قرار بده برای زندگیت می گفتم: ایشان معصوم بوده اند. ولی خدیجه(س) معصوم نبود بلکه روح بزرگش او را به چنین درجه ای رساند که پیامبر عاشقانه دوستش داشت.