مباهله در لغت به معنای یکدیگر را لعنت و نفرین کردن است. در روز مباهله بنا براین بود که مسلمانان و مسیحیان نجران یکدیگر را نفرین کنند، تا خدا آن طرف که دروغگوست، عذاب کند.∗ از ۵۱ طریق روایت شده است و شیعه و سنی متفقند که محمد پیامبر اسلام، علی، فاطمه، حسن و حسین را با خود به میعادگاه برد و مسیحیان نیز وقتی دیدند وی به قدری مطمئن است که تنها نزدیکترین خویشانش را با خود آورده، بیمناک شدند و پذیرفتند که جزیه بپردازند.
علامه طباطبایی میگوید:
رسول خدا در مقام امتثال این فرمان از «انفسنا» به غیر از علی و از «نسائنا» بجز فاطمه سلاماللّهعلیها و از «ابنائنا» بجز حسنین (ع) را نیاورد، معلوم میشود برای کلمه اول بجز علی و برای کلمه دوم بجز فاطمه سلاماللّهعلیها و از سوم بجز حسنین (ع) مصداق نیافت و کانه منظور از «ابناء» و «نساء» و «انفس» همان اهل بیت رسول خدا بوده، همچنانکه در بعضی روایات به این معنا تصریح شده، بعد از آنکه رسول خدا نامبردگان را با خود آورد عرضه داشت: «بارالها ایناناند اهل بیت من»، چون این عبارت میفهماند پروردگارا من بهجز اینان کسی را نیافتم تا برای مباهله دعوت کنم.»
ذکر این رویداد در کتب اهل سنت به نقل از شیعیان
قاضى نور الله شوشترى مى گويد:
مفسران دراين مسئله اتفاق نظر دارند كه ابناءنا در آيه فوق اشاره به حسن و حسين (عليهماالسلام) و نساءنا اشاره به فاطمه (عليهاالسلام) و انفسنا اشاره به على (عليهالسلام) است.در پاورقى كتاب مزبور در حدود شصت نفر از بزرگان اهل سنت ذكر شده اند كه تصريح نموده اند آيه مباهله درباره اهل بيت (عليهمالسلام) نازل شده است و نام آنها و مشخصات كتب آنها را از صفحه ۴۶ تا ۷۶ مشروحاً آورده است.منبع: طباطبایی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج ۳ ص ۳۷۵
رویداد مباهله
پیامبر اسلام در سال دهم هجرت نامهای به اسقف نجران نوشت و طی آن مسیحیان نجران را به دین اسلام دعوت کرد. نمایندگان پیامبر اسلام، عتبة بن غزوان و عبدالله بن ابیامیة و الهدیر بن عبدالله و صهیب بن سنان، نامه را به اسقف مسیحیان نجران رساندند. وی پس از خواندن نامه، شورایی مرکب از شخصیتهای مذهبی و غیرمذهبی تشکیل داد که وارد مدینه شوند و از نزدیک با پیامبر دیدار کنند و دلایل نبوت ایشان را مورد بررسی قرار دهند.
هیئت مسیحیان نجران متشکل از ۴۰ یا ۶۰ یا ۷۰ نفر به مدینه رفتند که بزرگان این هیئت را چنین نام بردهاند: ابوحارثة بن علقمة که اسقف اعظم اهالی نجران بود و عاقب که اسم او عبدالمسیح بود و سید که اسم او ایهم بود. نمایندگان نجران پس از دیدار با پیامبر با او به مباحثه و تبادل نظرات و افکار پرداختند و در مورد مسیح و مریم و خدا به گفتگو نشستند، که در نهایت آنان به پیامبر گفتند: «گفتگوهای شما ما را قانع نمیکند». در این هنگام جبرئیل آیه مباهله را آورد و پیامبر را مأمور کرد تا با کسانی که با او مجادله میکنند به مباهله برخیزد. آن آیه (آیه ۶۱ سوره آل عمران) چنین است:
:به آنها (مسیحیان نجران) بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت میکنیم شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت مینماییم شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت میکنیم شما نیز از نفوس خود را، آنگاه مباهله میکنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار میدهیم.
نمایندگان نجران از پیامبر وقت خواستند و قرار شد فردای آن روز به مباهله بروند. پیامبر و نمایندگان نجران، توافق کردند که مراسم مباهله در نقطهای خارج از شهر مدینه، در دامنه صحرا انجام بگیرد.
اسقف مسیحی به نمایندگان نجران گفته بود در مراسم مباهله نگاه کنید، اگر محمد با فرزندان و خانواده اش برای مباهله آمد، از مباهله با او بترسید و اگر با یارانش آمد با او مباهله کنید. پیامبر اسلام به همراه علی، حسن و حسین و فاطمه به سمت صحرا رفت. با دیدن این صحنه مسیحیان از انجام مباهله خودداری کردند.
مباهله از ریشه “بهل” و بر وزن “مُفاعِلَة” است. این کلمه از نظر لغت سه معنا دارد:
1- رها نمودن و به خود وا گذاشتن؛
2- دعایى که همراه با تضرع و اصرار باشد؛
3- کم بودن آب.
اما معناى اصطلاحى آن:
زمانى که دو یا چند نفر بر سر مسئلهاى اختلاف نظر داشته باشند و هیچ کدام حاضر نباشند نظریه طرف مقابل را بپذیرند، در یک جا جمع مىشوند و به درگاه خداوند تضرع مىکنند و از خداوند مىخواهند که آن کس را که بر باطل است رسوا نموده و مورد لعن و مجازات خویش قرار دهد.
با توجه به معناى اصطلاحى مباهله، ماده اصلى مباهله هم مى تواند «بهل» به معناى “رها نمودن و به خود واگذاشتن باشد” و هم «بهل» به معناى “دعاى همراه با اصرار و تضرع"؛ زیرا در مباهله هر یک از طرفین براى طرف مقابل خویش درخواست لعن مى کند و لعنت خدا چیزى غیر از به خود وا گذاشتن و محرومیت از رحمت خدا نیست.
از این جهت، مباهله با معناى اول سازگار است و از آن جهت که مباهله دعایى معمولى نیست، بلکه همراه باتضرع و اصرار است، با معنى دوم هماهنگ است.
تهیه و تنظیم برای تبیان: حسین عسگری
پرسش :
مباهله يعني چه و جريان مباهله ي پيامبر(صلي الله عليه وآله) چگونه بوده است؟
پاسخ :
«مباهله» در اصل از ماده «بهل» (بر وزن اهل) بوده و به رها كردن و برداشتن قيد و بند از چيزي گفته مي شود.
مباهله در اصطلاح
مباهله در اصطلاح قرآن و روايات و غير آن ها، به معناي ملاعنه (لعن و نفرين كردن دو طرف به يكديگر) است؛ اين گونه كه هرگاه دو گروه يا دو نفر درباره ي مساله اي مهم، مانند مسائل مهم مذهبي با هم گفتگو كرده و به نتيجه اي نرسند، در يك جا جمع مي شوند و به عنوان «آخرين حربه»، به درگاه خداوند تضرع مي كنند و از او مي خواهند تا درغگو را رسوا و مجازات كند.
تناسب معناي اصطلاحي با معناي لغوي در اين است كه در هر دو، رها كردن و واگذار كردن يكديگر به حال خود، وجود دارد.
مباهله با مسيحيان نجران
(فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَي الْكاذِبِينَ) هرگاه بعد از علم و دانشي كه به تو رسيده (باز) كساني با تو به محاجه و ستيز برخيزند، به آن ها بگو: بياييد! ما فرزندان خود را دعوت مي كنيم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت مي نماييم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت مي كنيم و شما هم از نفوس خود؛ آن گاه مباهله مي كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مي دهيم.
بخش با صفاي «نجران» با هفتاد دهكده ي تابع خود، در نقطه ي مرزي حجاز و يمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام، اين نقطه تنها منطقه ي مسيحي نشين حجاز بود كه به عللي از بت پرستي دست كشيده و به آيين مسيحيت گرويده بودند.
پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) هم زمان با مكاتبه ي با سران حكومت هاي جهان و مراكز مذهبي، نامه اي به اسقف نجران (ابو حارثه بن علقمه) نوشت و در آن نامه از ساكنان نجران خواست كه يا اسلام را بپذيرند و يا به حكومت اسلامي جزيه (ماليات) بپردازند (كه در برابر اين مبلغ جزئي، از جان و مال آنان دفاع شود) و در غير اين صورت، به آنان اعلام خطر مي شود.
نامه توسط نمايندگان پيامبر(صلي الله عليه وآله) به دست اسقف رسيد. وي نامه را با دقت خواند و براي تصميم گرفتن، شورايي مركب از شخصيت هاي بارز مذهبي و غير مذهبي تشكيل داد. شورا نظر داد كه گروهي به نمايندگي نجران به مدينه بروند، تا از نزديك با محمد(صلي الله عليه وآله) تماس گرفته، و سخنان او را بررسي كنند.
شصت تن از زبده ترين و داناترين مردم نجران انتخاب شدند كه در رأس آن ها سه پيشواي مذهبي قرار داشت:
1. «ابو حارثه بن علقمه»، اسقف اعظم نجران كه نماينده ي رسمي كليساهاي روم در حجاز بود؛
2. «عبدالمسيح»، رئيس هيئت نمايندگي كه به عقل و تدبير و كارداني شهرت داشت؛
3. «ايهم» كه فردي كهنسال و مورد احترام مردم نجران بود.
هيئت نمايندگان در مسجد مدينه با پيامبر اسلام گفتگو كردند. حضرت آنان را به آيين اسلام و پرستش خداي يگانه و دست كشيدن از عقايد باطل (مانند اعتقاد به فرزند داشتن خداوند) دعوت كرد. يك نفر از نمايندگان گفت: عيسي فرزند خدا است؛ زيرا مادر او مريم، بدون آن كه با كسي ازدواج كند، او را به دنيا آورد؛ پس بايد او را نيز خداي جهان دانست.
پيامبر اكرم (ص) با تلاوت آيه اي از قرآن آنان را چنين پاسخ دادند: «وضع حضرت عيسي از اين نظر مانند حضرت آدم است كه او را با قدرت بي پايان خود، بدون آن كه داراي پدر و مادري باشد، از خاك آفريد»؛ اگر نداشتن پدر دليل بر اين باشد كه عيسي فرزند خدا است، پس حضرت آدم براي اين انتساب شايسته تر است؛ زيرا او نه پدر داشت و نه مادر.
گفتگو ادامه يافت و پس از اصرار دو طرف بر حقانيت عقايد خود، تصميم گرفته شد كه مساله از راه مباهله خاتمه يابد، از اين رو قرار شد كه فرداي آن روز، همگي خارج از شهر مدينه، در دامنه ي صحرا براي مباهله آماده شوند.
روز بيست و پنجم ماه ذي الحجة سال دهم هجرت بود. سران نمايندگان نجران پيش از آن كه با پيامبر روبه رو شوند، به يكديگر گفتند: هرگاه ديديد كه «محمد» افسران و سربازان خود را به ميدان مباهله آورد، معلوم مي شود كه در ادعاي خود صادق نبوده و اطميناني به نبوت خود ندارد، ولي اگر ديديد كه با فرزندان و عزيزان خود به مباهله آمده، معلوم مي شود كه او راستگو و پيامبر خدا است؛ زيرا آن قدر به خود ايمان دارد و احساس امنيت مي كند كه عزيزان خود را آورده است.
هنوز نمايندگان نجران در اين گفتگو بودند كه ناگهان چهره ي نوراني پيامبر(صلي الله عليه وآله) نمايان شد. او فرزندش حسين(عليه السلام)را در آغوش دارد و دست حسن(عليه السلام) را در دست؛ علي(عليه السلام) پيش رو، و حضرت زهرا(عليها السلام) پشت سر آن جناب حركت مي كنند.
پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) پيش از ورود به ميدان مباهله به همراهان خود فرمود: «من هرگاه دعا كردم، شما دعاي مرا با گفتن آمين بدرقه كنيد.» نمايندگان نجران، با حالت بهت و وحشت به يكديگر نگاه مي كردند؛ شكوه و جلال معنوي و الهي اين پنج تن، همه را بر جاي خود ميخ كوب كرده بود. اسقف نجران گفت: «من چهره هايي مي بينم كه هرگاه دست به دعا بلند كنند و از درگاه خداوند بخواهند كه بزرگ ترين كوه ها را از جاي بركند، به سرعت كنده خواهد شد. هرگز درست نيست كه ما با اين چهره هاي نوراني و با فضيلت مباهله كنيم؛ چرا كه عذاب الهي همه ي ما را نابود مي كند و چه بسا دامنه ي عذاب گسترش يابد و همه ي مسيحيان جهان را فرا گيرد و در روي زمين يك مسيحي باقي نماند.»
انصراف مسيحيان از مباهله
نمايندگان نجران با ديدن اين وضع، بي درنگ وارد شُور شدند و به اتفاق آرا تصويب كردند كه هرگز وارد مباهله نشوند و هر سال مبلغي را به عنوان «جزيه» به حكومت اسلامي بپردازند. پيامبر(صلي الله عليه وآله) نيز درخواست آنان را پذيرفت و قرار گذاشتند كه مردم نجران نيز از مزاياي حكومت اسلامي برخوردار گردند؛ در اين هنگام پيامبر (ص) فرمود: «عذاب سايه ي شوم خود را بر سر نمايندگان نجران گسترده بود و اگر از در مباهله وارد مي شدند، صورت انساني خود را از دست داده و با آتشي كه در بيابان بر افروخته مي شد، مي سوختند و دامنه ي عذاب به سرزمين نجران هم كشيده مي شد.»
فضيلت اهل بيت(عليهم السلام) در داستان مباهله
مفسران و محدثان شيعه و سني تصريح كرده اند كه پيامبر گرامي اسلام تنها كساني را كه همراه خود براي مباهله برد: فرزندانش، حسن و حسين(عليهما السلام)(ابناءنا) و دخترش فاطمه(عليها السلام) (نساءنا) و از ميان مردان تنها علي بن ابي طالب(عليه السلام)(انفسنا) بودند.
شهيد قاضي نور الله شوشتري، در كتاب شريف «احقاق الحق»، اتفاق نظر مفسران را د راين باره بيان مي كند؛ سپس آية الله مرعشي نجفي (ره) در پاورقي اين كتاب، از حدود شصت نفر از بزرگان عامه نقل مي كند كه معتقدند آيه ي مباهله در شأن و منزلت اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه وآله) نازل شده است؛ براي مثال مسلم بن حجاج در صحيح خود ـ كه دومين صحيح از صحاح ششگانه عامه است ـ مي نويسد: «معاويه به سعد وقاص گفت: چرا علي را دشنام نمي گوئي؟ پاسخ گفت: به دليل سه ويژگي كه علي داشت و من آرزو مي كنم كه يكي از آن ها را دارا بودم…؛ (يكي از آن ها اين بود كه (چون آيه ي مباهله نازل شد، پيامبر تنها از فاطمه و حسن و حسين و علي دعوت كرد؛ وقتي همگي جمع شدند، فرمود: اللهم هؤلاء اهلي؛ خداوندا ايشان اهل بيت من هستند.»
داستان مباهله گواه بزرگي بر فضيلت و برتري اين خانواده است. پيامبر(صلي الله عليه وآله) از ميان تمام صحابه و ياران خود، تنها اين چند نفر را شايسته و مصداق آيه دانست و در كنار خود به ميدان مباهله آورد.
عموميت استفاده از مباهله
شكي نيست كه آيه مباهله خطاب به پيامبر اسلام بوده و متضمن دستور كلي به مسلمانان براي انجام اين عمل نمي باشد، ولي در آيات و روايات، منعي از انجام اين عمل توسط مسلمانان وارد نشده است، بلكه از روايات عموميت اين حكم استفاده مي شود؛ براي مثال از امام صادق (ع) روايت شده است كه اگر مخالفان مذهبي سخنان و استدلال هاي شما را نپذيرفتند، آن ها را به مباهله دعوت كنيد.
راوي مي گويد: پرسيدم: چگونه مباهله كنم؟
امام (ع) فرمود: خود را سه روز اصلاح اخلاقي كن…؛ روزه بگير و غسل كن، و با كسي كه مي خواهي مباهله كني به صحرا برو؛ سپس انگشتان دست راستت را در انگشتان راست او بيفكن و از خودت آغاز كن و بگو: «خداوندا! تو پروردگار آسمان هاي هفتگانه و زمين هاي هفتگانه اي و از اسرار نهان آگاه هستي، و رحمن و رحيمي، اگر من حقي را انكار و باطلي را ادعا مي كنم، بلايي از آسمان بر من بفرست، و اگر اين شخص حق را انكار كرده و ادعاي باطلي مي كند، بلايي از آسمان بر او بفرست؛ سپس فرمود: چيزي نخواهد گذشت كه نتيجه اين دعا آشكار خواهد شد. به خدا سوگند! هيچ كسي را نيافتم كه حاضر شود اين گونه با من مباهله كند.»
________________________________________.
بحار الانوار، ج21، ص285 به بعد.