پیامبر اکرم(ص) پس از بیست و سه سال دعوت و مجاهدت و ابلاغ پیام الهی و پس از فراز و نشیب¬های فراوان در راه انجام رسالت بزرگ خویش، سرانجام در روز دوشنبه، بیست و هشتم ماه صفر یازدهم هجرت[1] پس از چهارده روز بیماری[2] و کسالت، رحلت فرمودند و در هجرۀ مسکونی خویش در جوار مسجدی که تأسیس کرده بود، به خاک سپرده شد.
آخرین روزهای وفات پیامبر(ص)
پیامبر(ص) شب پیش از بیماری شدیدش در حالی که دست علی(ع) را گرفته بود، همراه جماعتی برای طلب آمرزش به قبرستان بقیع رفت و برای اهل قبور درود فرستاد و برای آنان طلب استغفار طولانی کرد. آنگاه به علی(ع) فرمود: «جبرئیل هر سال یک مرتبه قرآن را بر من عرضه می¬کرد؛ ولی امسال دو مرتبه این امر صورت گرفته است و این دلیلی ندارد مگر اینکه اجل من نزدیک باشد.»
پس به علی(ع) گفت: «اگر من از دنیا رفتم، تو مرا غسل بده.»[3] در روایت دیگر آمده است که «فرمودند: به هر کسی وعده¬ای دادم، باید آن را بگیرد و به هر کسی دِینی دارم، باخبرم سازد.»
پیامبر(ص) که گویا از حرکات زنندۀ برخی از زوجات و صحابۀ خود و تخلف برخی از یاران ناراحت شده بود، برای پیش-گیری از بدعتها، فرمود: «ای مردم، آتش فتنه شعله¬ور شده و فتنه¬ها مانند پاره¬های شب تاریک، رو آورده و شما هیچ دستاویزی علیه من ندارید؛ زیرا من حلال نکردم مگر آنچه قرآن حلال دانسته و حرام نکردم مگر آنچه قرآن حرام داشته است.»[4]
پیامبر(ص) پس از این هشدار به منزل “ام¬سلمه” رفت و دو روز در آنجا ماند و گفتند خدایا تو شاهد باش که من حقایق را ابلاغ کردم.
سپس پیامبر(ص) به منزل رفت و جماعتی به حضور طلبید و گفت: «مگر به شما امر نکردم که با جیش “اسامه” بروید؟ چرا نرفتید؟»
ابوبکر گفت: رفتم؛ ولی دوباره برگشتم تا تجدید عهد کنم. عمر گفت: نرفتم؛ چون نمی¬توانستم منتظر باشم تا حال شما را از کاروانیان بپرسم.[5]
رسول خدا(ص) از تخلف آنان سخت ناراحت شد و با همان حال کسالت به مسجد رفت و خطاب به اعتراض کنندگان فرمود: این چه سخنی است که درباره¬ی فرماندهی “اسامه” می¬شنوم شما پیش از این به فرماندهی پدرش هم طعن می-زدید به خدا سوگند او برای فرماندهی لشکر سزاوار بود و فرزندش اسامه نیز برای این کار شایسته است. رسول خدا در بستر بیماری مرتبا به عیادت کنندگان خود به طور مرتب می¬فرمود، سپاه اسامه را حرکت دهید.
پیامبر(ص) فرمود:
«نفذ و اجیش اسامه»
«وی در اینجا متخلفان از جیش اسامه را لعن کرد.»[6]
سپس پیامبر(ص) بیهوش شد و تمام زنان و کودکان می¬گریستند. لحظاتی بعد پیامبر(ص) به هوش آمد و دستور داد که برایش قلم و دواتی بیاورند تا بر ایشان چیزی بنویسند که پس از آن هرگز گمراه نشوید در این میان برخی به دنبال آوردن صحیفه و دوات رفتند. که عمر گفت: بیماری بر پیامبر(ص) چیره گشته است، «ارجع فانه یهجر» برگرد؛ زیرا او هذیان می-گوید. قرآن نزد شماست، کتاب خدا برای شما کافی است.[7] حاضران بعضی با نظر عمر مخالفت کردند و بعضی دیگر جانب او را گرفتند رسول خدا(ص) از اختلاف و سخنان جسارت¬آمیز آنان سخت ناراحت شد و فرمود: «برخیزید و از من دور شوید».
انه لا فقر اشد من الجهل و لا مال اعود من العقل و لا وحده اوحش من العجب و لا مظاهره احسن من المشاوره و لا عقل کالتدبیر و لا حسب کحسن الخلق و لا عباده کالتفکررسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند :
هیچ فقری از نادانی بدتر نیست و هیچ مالی از عقل سودمندتر نیست و هیچ تنهائی از خودپسندی وحشتناک تر نیست و هیچ مددکاری از مشورت بهتر نیست و هیچ عقلی چون عاقبت اندیشی نیست و هیچ حسب و نسبی چون خوشخوئی نیست و هیچ عبادتی همانند فکر کردن نیست.
The messenger of Allah (PBUH&HF) has said:
There is no poverty worse than ignorance and no money more useful than wisdom and no loneliness scarier than arrogance and there is no helper better than consulting, and no wisdom like planning, and no relation like friendliness and no worship like thinking.
می گذشت از پس کوچه شب تاریک خزان
و چه سخت است که باز آمدنش
در دلی خوانده نشد
او چه خواهش می کرد؟
که ببینم غم غصه مان را در قنوت سبزش
و بمانیم در اندیشه ی باز آمدنش …
ما چه کردیم برای گل سرخ؟
غنچه اش در عزلت
رویشش در غربت
مانده او چشم به راه
تا که برگردیم
گر چه دیر است ولی..
برسانیم نگاه خود را تا سر کوچه ی عشق
و بخوانیم دعای فرجی
و بگیریم همه دست به دامان خدا
که خداوند کریم!
دیگر این قصه ی پر غصه بس است
برسان یاری را
برسان فتح سپهداری را
برسان مهدی را…
پرستو آهنگران
يا مَريمُ إنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنهُ اسمُهُ المَسيحُ عِيسَي ابنُ مَريمَ وَجيِهاً فِي الدُّنيا وَ الآخِرَةِ و مِنَ المُقَرَّبينَ
آل عمران ، آيه ۴۵ .
اي مريم! خدا تو را به كلمهاي از جانب خودش بشارت ميدهد كه نامش مسيح ، عيسي بن مريم است ؛ در حالي كه در دنيا و آخرت آبرومند و از مقرّبان الهي است
حضرت عيسي بن مريم(ع) پيامبر بزرگ الهي و اولوالعزم، در روز ۲۵ دسامبر سال اول ميلادي، ۶۲۲ سال قبل از هجرت پيامبر بزرگ اسلام(ص)، در بيت لحم واقع در سرزمين فلسطين به دنيا آمد. با اين حال تاريخ تولد حضرت عيسي(ع) دقيق نيست و در قرن ششم قبل از هجرت، روز ۲۵ دسامبر به عنوان عيد ميلاد مسيح(ع) برگزيده شد، درصورتي كه تاريخنويسان، معتقدند تولد ايشان ۴ يا ۶ سال قبل از آن بوده است. حضرت عيسي(ع) به فرمان خداوند، به گونهاي اعجازآميز از مادري باكره و مقدس متولد شد و سپس در گهواره شروع به سخن گفتن كرد و پيامبري خود را بشارت داد. زمان جواني حضرت عيسي(ع) دوره بحراني تاريخ يهود است. يهوديان تحت سيطره روميان چشم انتظار موعودي نجات بخش بودند. با اين حال با ظهور مسيح(ع)، عليرغم ديدن نشانهها و معجزات بر حق آن حضرت، باز هم با ايشان به مخالفت برخاستند. آن حضرت در دوران حيات خود به موعظه و شفاي بيماران ميپرداخت و در تعليمات خويش، بيشتر از تمثيل بهره ميگرفت. معجزات فراوان، تبيين مسائل اخلاقي به همراه مثالها، شفاي بيمارانِ علاجناپذير و بالاخره پافشاري بر اطاعت از شريعت و پرستش خداي يكتا باعث شد تا تعداد زيادي گرد وي جمع شوند. در اين ميانْ، پيروان نزديك و خاص او حواريون نام داشتند كه دوازده نفر بودند و هميشه همراه حضرت بودند. مسيح(ع) كه از ۳۰ سالگي به نبوت برگزيده شد، سرانجام مورد تهديد بزرگان يهود واقع شد و آنان تصميم به قتل وي گرفتند. زيرا سران يهودي از اينكه مردم به عيسي(ع) علاقهمند ميشدند، احساس نگراني نموده و ميدانستند اگر او را آزاد بگذارند، همه مردم به او ايمان ميآورند. روي گرداني يهوديان از بزرگان خود باعث شد تا سران يهود به اين نتيجه برسند كه بايد عيسي(ع) را براي حفظ قوم خود، قرباني نمايند. در آن حالْ، چون خواستند آن حضرت را از ميان بردارند، خداوند مسيح(ع) را به آسمانها برد و يهوديان فردي شبيه به عيسي(ع) را به صليب كشيدند. در روايات اسلامي و شيعي، بازگشت عيسي(ع) مسيح(ع) در زمان ظهور حضرت مهدي موعود(عج) تصريح شده و به نمازگزاردن آن حضرت پشت سر امام عصر اشاره گرديده است. كتاب حضرت عيسي(ع) انجيل نام دارد. نام حضرت عيسي(ع) در سيزده سوره قرآن، ۴۵ بار تكرار شده است.
منبع : برنامه روزشمار تاريخ ازمركز پژوهشهاي صدا و سيما
یکی از تعبیرهای رایج عددی، تعبیر اربعین است که در بسیاری از موارد به کار رفته است. یک نمونه آن که سنّ رسول خدا (ص) در زمان مبعوث شدن، چهل بوده است. گفته شده که عدد چهل در سن انسانها، نشانه بلوغ و رشد فکری است. گفتنی است که برخی از انبیاء در سنین کودکی به نبوّت رسیدهاند. از ابن عباس (گویا به نقل از پیامبر (ص)) نقل شده که اگر کسی چهل ساله شد و خیرش بر شرش غلبه نکرد، آماده رفتن به جهنم باشد. در نقلی آمده است که، مردمان طالب دنیایند تا چهل سالشان شود. پس از آن در پی آخرت خواهند رفت. (مجموعه ورام، ص 35)
در قرآن آمده است «میقات» موسی با پروردگارش در طی چهل روز حاصلشده است. در نقل است که، حضرت آدم چهل شبانه روز بر روی کوه صفا در حال سجده بود. (مستدرک وسائل ج 9، ص 329) در باره بنی اسرائیل هم آمده که برای استجابت دعای خود چهل شبانه روز ناله و ضجّه می کردند. (مستدرک ج 5،ص 239) در نقلی آمده است که اگر کسی چهل روز خالص برای خدا باشد، خداوند او را در دنیا زاهد کرده و راه و چاه زندگی را به او می آموزد و حکمت را در قلب و زبانش جاری میکند. بدین مضمون روایات فراوانی وجود دارد. چله نشینی صوفیان هم درست یا غلط، از همین بابت بوده است. علامه مجلسی در کتاب بحار الانوار در این باره که برگرفتن چهل نشینی از حدیث مزبور نادرست است، به تفصیل سخن گفته است.
اعتبار حفظ چهل حدیث که در روایات فراوان دیگر آمده، سبب تألیف صدها اثر با عنوان اربعین در انتخاب چهل حدیث و شرح و بسط آنها شده است. در این نقلها آمده است که اگر کسی از امّت من، چهل حدیث حفظ کند که در امر دینش از آنها بهره برد، خداوند در روز قیامت او را فقیه و عالم محشور خواهد کرد. در نقل دیگری آمده است که امیرمؤمنان (ع) فرمودند: اگر چهل مرد با من بیعت میکردند، در برابر دشمنانم میایستادم. (الاحتجاج، ص84 )
مرحوم کفعمی نوشته است: زمین از یک قطب، چهار نفر از اوتاد و چهل نفر از ابدال و هفتاد نفر نجیب، هیچگاه خالینمیشود. (بحار ج 53، ص 200)
درباره نطفه هم تصور براین بوده که بعد از چهل روز عَلَقه میشود. همین عدد در تحولات بعدی علقه به مُضْغه تا تولد درنقلهای کهن بکار رفته است، گویی که عدد چهل مبدأ یک تحول دانسته شدهاست.
در روایت است که کسی که شرابخواری کند، نمازش تا چهل روز قبول نمیشود. و نیز در روایت است که کسی که چهل روز گوشت نخورد، خلقش تند میشود. نیز در روایت است که کسی که چهل روز طعام حلال بخورد، خداوند قبلش را نورانی میکند. نیز رسول خدا(ص) فرمود: کسی که لقمه حرامیبخورد، تا چهل روز دعایش مستجاب نمیشود. (مستدرک وسائل، ج 5، ص 217)
اینها نمونهای از نقلهایی بود که عدد اربعین در آنها به کار رفته است.
باید دید در کهنترین متون مذهبی ما، از «اربعین» چگونه یاد شده است. به عبارت دیگر دلیل برزگداشت اربعین چیست؟ چنان که در آغاز گذشت، مهمترین نکته درباره اربعین، روایت امام عسکری (ع) است. حضرت در روایتی که در منابع مختلف از ایشان نقل شده فرمودهاند: نشانههای مؤمن پنج چیز است:
1 ـ خواندن پنجاه و یک رکعت نماز (17 رکعت نماز واجب + 11 نماز شب + 23نوافل) 2 ـ زیارت اربعین 3 ـ انگشتری در دست راست 4 ـ وجود آثار سجده بر پیشانی 5 ـ بلند خواندن بسم الله در نماز.
این حدیث تنها مدرک معتبری است که جدای از خود زیارت اربعین که درمنابع دعایی آمده، به اربعین امام حسین (ع) و بزرگداشت آن روز تصریح کرده است.
اما این که منشأ اربعین چیست، باید گفت، در منابع به این روز به دو اعتبار نگریسته شده است.
نخست روزی که اسرای کربلا از شام به مدینه مراجعت کردند.
دوم روزی که جابر بن عبدالله انصاری، صحابی پیامبر خدا (ص) از مدینه به کربلا وارد شد تا قبر حضرت اباعبدالله الحسین (ع) را زیارت کند. شیخ مفید (م 413) در«مسار الشیعه» که در ایام موالید و وفیات ائمه اطهار علیهم السلام است، اشاره به روز اربعینکرده و نوشته است: این روزی است که حرم امام حسین (ع)، از شام به سوی مدینه مراجعت کردند. نیز روزی است که جابر بن عبدالله برای زیارت امام حسین (ع) وارد کربلا شد.
کهنترین کتاب دعایی مفصل موجود، کتاب «مصباح المتهجّد» شیخ طوسی از شاگردان شیخ مفید است که ایشان هم همین مطلب را آورده است. شیخ طوسی پس از یاد از این که روز نخست ماه صفر روز شهادت زید بن علی بنالحسین (ع) و روز سوم ماه صفر، روز آتش زدن کعبه توسط سپاه شام در سالهجری است، مینویسد: بیستم ماه صفر (چهل روز پس از حادثه کربلا) روزی است که حرم سید ما اباعبدالله الحسین از شام به مدینه مراجعت کرد ونیز روزی است که جابر بن عبدالله انصاری، صحابی رسول خدا (ص) ازمدینه وارد کربلا شد تا قبر حضرت را زیارت کند. او نخستین کس از مردمان بود که امام حسین (ع) را زیارت کرد. در چنین روزی زیارت آن حضرتمستحب است و آن زیارت اربعین است. (مصباح المتهجد، ص 787) در همانجا آمده است که وقت خواندن زیارت اربعین، هنگامی است که روز بالا آمده است.
در کتاب «نزهة الزاهد» هم که در قرن ششم هجری تألیف شده، آمده: در بیستم این ماه بود که حرم محترم حسین از شام به مدینه آمدند. (نزهةالزاهد، ص 241) همین طور در ترجمه فارسی فتوح ابن اعثم (الفتوح ابن اعثم، تصحیح مجد طباطبائی، ص) و کتاب مصباح کفعمی که از متون دعایی بسیار مهم قرن نهم هجری استاین مطلب آمده است. برخی استظهار کردهاند که عبارت شیخ مفید و شیخطوسی، بر آن است که روز اربعین، روزی است که اسرا از شام به مقصد مدینه خارج شدند نه آن که در آن روز به مدینه رسیدند. (لؤلؤ و مرجان، ص 154) به هر روی، زیارت اربعین از زیارتهای مورد وثوق امام حسین (ع) است که ازلحاظ معنا و مفهوم قابل توجه است.
در روز چهارشنبه مورخ 27/9/92 آزمون طرح های قرآنی شامل، طرح تبیان، اشراق و نسیم قرآن در مدرسه علمیه حضرت نرجس(س) برگزار گردید.
تعداد شرکت کننده در این طرح ها 50 نفر .
یکی از نتایج وحدت حوزه و دانشگاه، تلاش و همدلی آنها در راه مبارزه با تهاجم فرهنگی است. این تهاجم که به صورت نامحسوس و بی سروصدا روی می دهد، نیازمند هم یاری اندیشمندان و نخبگان است تا با بررسی جنبه ها و ریشه های آن، نسخه مقابله با تهاجم فرهنگی دشمن را به جامعه عرضه کنند.
در این زمینه حوزه های علمیه می توانند با نقش آفرینی در محورهایی چون تبیین همه جابنه اسلام و آموزه های آن به زبان امروزی، ترسیم پایه های تفکر اسلامی در قالب رشته های علوم انسانی، گسترش معنویت و تغذیه کردن تمام جامعه از این نظر، اهمیت بیشتر به تبلیغ در راستای ترویج دین و معرفی الگوی مناسب عملی برای سبک زندگی به مردم، به رسالت خود عمل کنند. در آن سو، دانشگاهیان نیز با بهره مندی از علم روز دنیا و شناخت پدیده های اجتماعی و فرهنگی، می توانند به اهداف دشمن در تهاجم فرهنگی پی برند و از این راه، به استخراج شیوه های تازه و کارآمد در برخورد با چنین جنگ نابرابری بپردازند. بی گمان، هیچ یک از این دو نهاد، بدون تعامل هدفمند با دیگری، نمی تواند از رویارویی با ستیز فرهنگی دشمن، سربلند بیرون آید.
جنبش نرم افزاری و ضرورت وحدت حوزه و دانشگاه
پیام جنبش نرم افزاری که رهبر معظم انقلاب در آغاز بیست و پنجمین سالگرد انقلاب اسلامی مطرح کرد، به سرعت در بین نخبگان علمی و فرهنگی حوزه و دانشگاه فراگیر شد و به تدریج، گفتمان غالب در نسل دوم و سوم انقلاب را تحت تأثیر خود قرار داد.
ایشان در تاریخ نهم اسفند سال 1379درباره نواندیشی علمی، خطاب به دانشگاهیان فرمود: «یکی از وظایف مهم دانشگاه ها، عبارت است از نواندیشی علمی. باید توجه داشت که مسئله تحجر فقط بلای محیط های دینی و افکار دینی نیست. در همه محیط ها، تحجر، ایستایی و پای بند بودن به جزمی گرایی هایی که بر انسان تحمیل شده ـ بدون اینکه متعلق درستی به دنبال باشد ـ یک بلاست. آنچه برای یک محیط علمی و دانشگاهی، وظیفه آرمانی محسوب می شود، این است که در زمینه مسائل علمی نواندیش باشد.
ایشان همچنین در پانزدهم مهرماه همان سال خطاب به حوزویان می فرماید: «بدون تحقیق، بدون نوآوری، بدون ژرف یابی، انسان در هیچ مقوله ای نمی تواند به هدف های والا دست پیدا کند. اگر این نوآوری دینی، این ژرف یابی و تحقیق و پژوهش نباشد، نتیجه همان یک جا ایستادن و درجا زدن و با دنیای پیرامون خود به تدریج بیگانه تر شدن خواهد شد.
همه روزها می توانند از روزهای به یاد ماندنی باشند، ولی گاه رویدادهای مهمی سبب می شود تا یک روز، برای همیشه در طول تاریخ ماندگار بماند. یکی از این روزها، بیست و هفتم آذر سال 1358 بود. 27 آذر، یادآور شهادت مظلومانه فرزند برومند این آب و خاک، شهید آیت اللّه دکتر محمد مفتح است که به دلیل تلاش هایش برای وحدت دو نهاد حوزه و دانشگاه، این روز، «روز وحدت حوزه و دانشگاه» نامیده شده است.
شهید مفتح در کلام مقام معظم رهبری
مقام معظم رهبری درباره شهید مفتح می فرماید: «مرحوم شهید مفتح، علاوه بر اینکه یک روحانی برجسته و فداکار و روشن فکر و آشنا به نیاز زمان بود، خصوصیتی داشت که در تعداد معدودی از فضلای آن زمان این خصوصیت وجود داشت و آن قدرت ارتباط گیری با نسل جوان و دانشجویان و کسانی که مایل بودند پیام دین را با زبان روز از یک روحانی و یک عالم به دین بشنوند، [بود]. … تصادفی هم نیست که روز اتحاد دانشجو و روحانی، یا حوزه و دانشگاه، روز شهادت ایشان قرار داده شده است؛ چون انصافاً حلقه وصلی بود متناسب با چنین خصوصیتی. خدای متعال پاداش این شهید عزیز را داد و آن شهادت بود. شهادت پاداش بزرگ و اجر عظیمی است و خدای تعالی بندگان ساحل خود را از این اجر محروم نکرد».
وحدت حوزه و دانشگاه در کلام شهید مفتح
شهید مفتح را نماد وحدت حوزه و دانشگاه می دانند؛ چه آنکه او که خود از دو تفکر حوزوی و دانشگاهی تأثیر پذیرفته بود، در نزدیک کردن این دو نهاد علمی کوشش ها کرد. او معتقد بود که دانشگاهیان، با فراگیری علوم اسلامی و ایجاد روح زهد و تقوا در میان دانشگاه ها می توانند در راه ایجاد محیطی آماده که به تربیت متخصصان همت می گمارد، تلاش کنند. وی همچنین معتقد بود حوزویان باید به علوم روز مسلط شوند و از این راه در راه تبلیغ معارف الهی، گام بردارند.
شهید مفتح خود در جایی می گوید: «اگر بین دو قشر روحانی و دانشگاهی اختلافی پدید آمد و قشر روشن فکر برای خود راهی پیش گرفت و قشر مذهبی راهی دیگر، مطمئن باشید اولین مرحله شکست و عقب نشینی و بدبختی همین جاست».
مقاله آن شهید بزرگوار با عنوان «وحدت مسجد و دانشگاه» که در حدود سال های 1340 در نشریه مکتب اسلام چاپ شده، به خوبی از اندیشه و تلاش علمی او در کنار تلاش های عملی اش در زمینه ایجاد چنین وحدتی و تأکید بر ضرورت وجودی آن خبر می دهد.
به راستی برای بهبود وضعیت نامناسب پژوهش در کشور چه باید کرد؟ راه کارهای مناسب برای خروج از وضعیت رکود پژوهش در کشور چیست؟ بسیاری از صاحب نظران، مشارکت بخش های صنعت و کشاورزی در فعالیت های پژوهشی، توجه به پژوهش های گروهی و برطرف ساختن موانع دست و پاگیر اداری را در بخش های پژوهشی، از راه کارهای مؤثر در تحول این بخش می دانند. در حال حاضر، محدودیت ارتباط بخش های صنعت و مراکز علمی، از مشکلات انجام فعالیت های پژوهشی در کشور است. به اعتقاد کارشناسان، باید ارتباط میان این نهادها تقویت شود تا در انجام طرح های تحقیقاتی، علمی و پژوهشی، از توانایی ها و امکانات یکدیگر سود جویند. بسیاری بر این باورند که برای خروج فعالیت های پژوهشی کشور از وضعیت موجود، امر تحقیقات باید به بخش های خصوصی واگذار شود تا هزینه های مورد نیاز برای کارهای تحقیقاتی تأمین گردد. هزینه های بالای امور پژوهشی در کشور و دولتی شدن پژوهش، می تواند ضربه بزرگی به فعالیت های علمی و تحقیقی وارد سازد. در حال حاضر، در بسیاری از کشورهای دنیا و در بسیاری از دانشگاه های کشورهای صنعتی، از راه انجام کارهای تحقیقاتی، درآمدهای فراوانی به دست می آید. ایجاد فضای اعتماد و مشارکت میان اقتصاد و دانشگاه، امری مهم در مسیر رونق امور پژوهشی و تحقیقی است؛ چرا که بزرگ ترین عامل ضعف پژوهش در کشور، وصل نبودن آن به بازار است.
مدیریت علمی؛ عامل ارتقای بخش پژوهش
در کشورهای توسعه نیافته، ضعف در مدیریت سازمان ها و نهادهای دولتی و مدیریت مراکز علمی و تحقیقاتی و نیز ناتوانی در جذب افراد متخصص که در خارج از کشور پرورش یافته اند، از مهم ترین عوامل ضعف قوای پژوهشی کشور است. نبود مدیریت قوی و توان مند در نهادهایی که عهده دار پژوهش هستند، مهم ترین مانع پیشرفت و توسعه در کشورهای جهان سوم از نظر علمی و تحقیقاتی به شمار می آید. با دست یابی به مدیریت علمی که بر نظامی منطقی و اصولی استوار است، مشکلات را می توان کاهش داد. مدیریت علمی بدان معنا نیست که ما بهترین دانشمندان را به سطح مدیریت در بخش های اساسی منتقل کنیم. برای مدیریت علمی در یک مرکز پژوهشی، نیازمند فرد یا افرادی هستیم که افزون بر داشتن بینش قوی از وضعیت کشور، درک درستی از پژوهش و تحقیقات در حال اجرا در جهان کنونی داشته باشند.