دیگر این غصه پرغصه بس است...
می گذشت از پس کوچه شب تاریک خزان
و چه سخت است که باز آمدنش
در دلی خوانده نشد
او چه خواهش می کرد؟
که ببینم غم غصه مان را در قنوت سبزش
و بمانیم در اندیشه ی باز آمدنش …
ما چه کردیم برای گل سرخ؟
غنچه اش در عزلت
رویشش در غربت
مانده او چشم به راه
تا که برگردیم
گر چه دیر است ولی..
برسانیم نگاه خود را تا سر کوچه ی عشق
و بخوانیم دعای فرجی
و بگیریم همه دست به دامان خدا
که خداوند کریم!
دیگر این قصه ی پر غصه بس است
برسان یاری را
برسان فتح سپهداری را
برسان مهدی را…
پرستو آهنگران