افراد تحت تاثیر نفوذ مذهبی کلیسا از کودکی خود را با همین قالب های انسانی و مادی تلقی کردند و پس از رشد علمی دریافتند که این مطلب با موازین علمی و واقعی و عقلی هیچ سازگار نیست و از طرفی توده مردم طبعا این مقدار قدرت نقادی ندارند که فکر کنند، ممکن است مسایل مربوط به ماورای طبیعت مفاهیم معقولی داشته و کلیسا اشتباه کرده باشد، چون دیدند مفاهیم کلیسایی با مقیاس های علمی تطبیق نمی کند. مطلب را از اساس انکار کردند..کلیسا از نظر دیگر نیز نقش مهمی در سوق دادن مردم به ضد خدای دارد که از نارسایی مفاهیم الهی کلیسایی موثرتر بوده است و آن تحمیل عقاید و نظریات خاص مذهبی و علمی کلیسا (که غالباً ریشه در فسلفه یونانی و غیریونانی دارد) بصورت اجباری و سلب هرگونه آزادی عقیده در این دو قسمت است.
«عثمان التویجری»، مدیر موسسه ISESCO یا همان یونسکو دنیای عرب درباره گرایش جوانان غربی به معنویت می گوید: تمدن غرب مادی گراست. از نظم بخشیدن به دنیایی که خداوی متعال خلق کرده، ناتوان است. رفتارش این دنیا را بی ثبات می کند و نهایتا از تعادل ساقط. در حالی که تمدن اسلامی تمدنی متعادل است که توانسته بین معنویات و مادیات توازن ایجاد کند. این موجب می شود، آرام آرام جوانان غرب به اسلام گرایش پیدا کنند و نیازهای معنوی یا همان تیموس خود را در آن برآورده کنند
در دوران رنسانس و نوزایی فکری و پس از آن با استفاده از لغزش ها و اشتباهات کلیسا تلاش شد، مادی گرایی جایگزین تفکر خدامحوری شود. نگرش مردم غیردینی و علایق دینی اشان سست شود. برای تحقق این هدف «انسان» محور قلمداد و خدا نادیده یا به حاشیه رانده شد.
برای اینکه محوریت انسان استمرار یابد، می بایست جریان ها و گرایش هایی ایجاد می شد تا نگاه دین به انسان را مخدوش سازد. لذا مکاتب و جریان هایی ظهور کرد که انسان محور و دین ستیز بودند. به همین دلیل اندیشه های رایج این دوره بر نفی و انکار مذهب و تاکید بر مادی گرایی استوار بود.
اما با فروپاشی رنسانس و بنیادهای فلسفه مسیحی، چارچوب ذهنی انسان غربی نیز درهم ریخت. برای دستیابی به ساختارهای جدید برای درك حقیقت غرب به جای توجه به مبنای زوال ناپذیر حقایق غیبی و دریافت های قطعی از عوالم برتر، به عقلانیت مبتنی بر اصالت لذّت روی آورد. در این راستا نظریه پردازان عقلانیت در غرب بر جدایی عقلانیت و مبدأ و معاد که «سنّت الهی» را تشکیل می دهند، تأكید كرده و بر گسست معرفتی انسان غربی افزودند.
در عقل گرایی چنان افراط شد كه فیلسوفانی مانند «هیوم» عقل را در تضاد با دین بیان کردند. در حقیقت غرب از «رنسانس» به این سو، جهت غیردینی كردن نگرش مردم و سست كردن علایق دینی در زندگی روزمره آنان، تلاش كرده است.
دنیای غرب در این دوره، توسط افرادی مانند « فرانسیس بیكن»، از بنیان گذاران «فلسف علم جدید»، انسان را اینگونه معرفی می کند: «بشر پس از رنسانس، بشری است كه ملكوت آن، زمین و ابزار رسیدن به این ملكوت، علم جدید است» و در این دوره بود که «دین» ریشه تمام فلاکت ها، بدبختی ها و عقب ماندگی های بشری معرفی شد.
اما رهاورد نفی دین پیامدهای بسیار نامطلوبی برای انسان غربی به همراه داشت. بحران معنویت بنیاد تمدن غرب را متزلزل كرد، به گونه ای که زندگی به سبك غربی غیرقابل تحمل شد. این مکاتب اگرچه تلاش کردند، انسان غربی را در صنعت، ماده و فناوری غرق کنند، اما هیچ گاه نتوانستند، موجب پشت کردن وی به نیازهای فطریش یعنی عرفان و معنویت شوند.
این حقیقتی انکارناپذیر است که «انسان، به فطرت خود وابسته است»، انسان امروز، در فضای مدرن، خود را ارضا شده نمی بیند، هنوز نقاط پنهان بسیاری هست كه مدرنیته و پست مدرنیته به آنها پاسخ نداده و هنوز هم فضاهای تاریكی وجود دارد كه تكنولوژی نتوانسته، پاسخ روشنی به آنها بدهد.
این اقلیم، اقلیم گم شده روح است. بعد از سال ها كنار گذاشتن دین و كوشش در جهت حذف معنویت و باور به عالم ماوراء ماده، مشكلات و بحران های روانی و اجتماعی متنوعی برای غرب ایجاد شده كه همه بر آمده از عدم پاسخگویی زندگی مدرنیته به نیازهای بشری به عرفان و معنویت است.
به همین دلیل بسیاری از جامعه شناسان تاکید می کنند، اگرچه قرن بیستم، دوران کشتن دین بود، اما واکنش انسان به این اقدام و عدم تامین شدن نیازهای فطریش موجب شده تا قرن بیست و یکم قرن روی آوردن به معنویت باشد.
چرا گزینه منتخب اسلام است
آنچه در رشد معنویت در غرب و به خصوص در میان جوانان قابل تامل است، روی آوردن آنان به «اسلام» است. «کلود سیکارد»، کارشناس فرانسوی توسعه و نویسنده دو کتاب «ریسک دموکراسی با اسلام» و «رویارویی اسلام-مسیحیت و سرنوشت اروپا» دلیل این گرایش را «آرمان گرایی اسلام» می داند.
سیکارد در این باره می گوید: در سال های اخیر شاهد ظهور پدیده گرایش جوانان غربی به اسلام هستیم. درپی آن این سوال در اذهان شکل می گیرد که که انگیزه آنها چیست؟ انتخابی که برای غرب غیرقابل فهم است.
این اندیشمند فرانسوی علل این گرایش را اینگونه تشریح می کند: انسان به یک دلیل برای زندگی نیاز دارد، یک آرمان، یک هدف شریفی که خود را وقف آن کند. انسان نیاز به ارزشمند بودن دارد، نیاز دارد عزتش به رسمیت شناخته شود.
در جوامع غرب که بر ارضای احتیاجات مادی و تامین لذات شخصی بنا شده، جوانان امکان ارضای تیموس «thymos» (در ادامه معنی خواهد شد) خود را پیدا نمی کنند.
غرب کدام آرمان شریف را برای خیزش به جوانانش پیشنهاد می کند؟ چه چیز به افراد اجازه از خودگذشتگی و جلب تحسین هموطنانشان را می دهد؟ آیا می شود، از جوانان غربی خواست جانشان را در راه نجات سکولاریسم بدهند؟
وی ادامه می دهد: سال ها پیش افلاطون در کتاب «جمهوریت» پدیده نیاز بشر به ارزشمند بودن را با تفکیک ۳ بخش وجودی انسان تشریح کرده بود: بخش نباتی، بخش حیوانی و بخش معنوی که نامش را تیموس «Thymos» نهاده بود، موضوعی که جامعه شناسان معاصر نیز بر آن تاکید می کنند.
اما به سوال خود باز گردیم، اینکه چرا اسلام به محور گرایش جوانان غربی تبدیل شده است؟
این جامعه شناس فرانسوی تاکید می کند: اسلام طبیعتی دارد که پاسخگوی جستجوی آرمان خواهانه آنان است. اسلام مذهبی دینامیک و پویاست، مذهبی بسیج کننده که نه تنها دعوت می کند، بلکه به باورمندانش فرمان فتح دنیا را می دهد، آن هم با هدف سعادت بشری.
جدیدترین پژوهش های صورت گرفته از فعالیت حدود 2500 گروه مذهبى در آمریکا و اروپا به نام معنویت و رستگارى خبر می دهد که در حقیقت امتداد سکولاریسم و اباحى گرى در جهان غرب مى باشند و هدف آنها تخریب وجهه دین و ارائه شناخت نادرست از آن است
پیامبر اسلام با استراتژی هوشمندانه خود، دنیایی با قابلیت های اجرایی بنا نهاد. همچنین اسلام مذهبی به تمام معنا «متعادل» و «میانه رو» است و از این بُعد خیلی بیشتر از مسیحیت به احتیاجات جسمانی انسان توجه نشان می دهد.
«عثمان التویجری»، مدیر موسسه ISESCO یا همان یونسکو دنیای عرب درباره گرایش جوانان غربی به معنویت می گوید: تمدن غرب مادی گراست. از نظم بخشیدن به دنیایی که خداوی متعال خلق کرده، ناتوان است. رفتارش این دنیا را بی ثبات می کند و نهایتا از تعادل ساقط. در حالی که تمدن اسلامی تمدنی متعادل است که توانسته بین معنویات و مادیات توازن ایجاد کند. این موجب می شود، آرام آرام جوانان غرب به اسلام گرایش پیدا کنند و نیازهای معنوی یا همان تیموس خود را در آن برآورده کنند. این همان نکته ظریف و مهمی است که آیت الله خامنه ای در دیدار با نخست وزیر مجارستان به آن اشاره داشتند.
وظیفه اندیشمندان و علمای جهان اسلام
شکل گیری این جریان مسئولیتی بزرگ بر دوش اندیشمندان و علمای جهان اسلام می گذارد. اندیشمندان و علمای جهان اسلام وظیفه عاجل دارند، شناخت دقیقی از دین به طور عام و اسلام به طور خاص ارائه دهند.
جدیدترین پژوهش های صورت گرفته از فعالیت حدود 2500 گروه مذهبى در آمریکا و اروپا به نام معنویت و رستگارى خبر می دهد که در حقیقت امتداد سکولاریسم و اباحى گرى در جهان غرب مى باشند و هدف آنها تخریب وجهه دین و ارائه شناخت نادرست از آن است.
«پیتر كلراك»، استاد فلسفه دین دانشگاه لندن این گروه ها را «اسب تروا» می داند كه هدف آنها سكولار نمودن ادیان از درون است و «انگرید کارلاندر»، جامعه شناس سوئدی در کتاب خویش «بحران ایدئولوژی» می گوید: نوع تازه ای از تفتیش عقاید در غرب بوجود آمده است. هر انسانی در باطن خود به دنبال یافتن شیطان و بیرون کردن او از فکر و خیال خویش است. دل خانه عشق و خداست، اما در غرب امروز شیطان به دل ها راه پیدا کرده و در خانه خدا با خدا به نبرد می پردازد. برخی در این برهوت سرگشتگی به جای رجوع به شریعت ناب، پای در بی راهه ای دیگر می گذارند و برای حل بحران خویش به عرفان های سكولار و دروغین روی می آورند.
اینجاست که وظیفه اندیشمندان و علمای جهان اسلام و ضرورت ارائه شناخت درست و سلیم از دین، به خصوص اسلام آشکار می شود تا جریانی که در غرب شکل گرفته به بیراهه نرود و به ابرازی برای تحقق اهداف حکومت های غربی به نام اسلام تبدیل نشود.
صفحات: 1· 2