تو سالن نشسته بودیم تا تمرین را شروع کنیم. قرار بود برای مسابقات استانی یکی از ما را انتخاب کنند.
شهید ابراهیم هادی
مربی ایستاده بود و برای ما صحبت می کرد. می گفت: ببینید بچه ها! اون چیزی که بیشتر از همه اهمیت داره جوانمردیه. باید اخلاق ورزشکاری داشته باشیم. این که کی اول می شه و کی نمی شه زیاد هم مهم نیست. به قولی باید زیبا رقابت کنیم و زیبا ببریم، نه این که فقط ببریم.
وقتی مربی رفت هنوز داشتم با خودم فکر می کردم که یکدفعه یکی از بچه ها با آرنجش زد به پهلویم و گفت: عباس! خوشگل یا زشت، تو که برنده ای. نگاهی بهش کردم و کمی خنده ام گرفت که دوباره یکی از بچه ها از پشت زد به شانه ام و گفت: بابا عباس! یعنی این که بذاری ما ببریم. بابا تو رو خدا این دفعه را بذار ما ببریم دیگه.
صفحات: 1· 2