«آیت الله محمدتقی فلسفی»(1286-1377 ش) از روحانیون شهیر و نامدار معاصر است. بخش عمده عمر او در عصری پر چالش و سرشار از تنش گذشت. خطابههای گرم و خاطره انگیز آیت الله فلسفی در دورانی که حکومت پهلوی دوم بیتوجه به ارزشهای دینی مورد پذیرش جامعه و با خوانشی غربگرایانه، روند توسعه را آغاز کرده بود افشاگر لایه های پنهان سیاستهای نوین استعمارگران و عملکرد مستبدانه حکومت وقت بود.
نقش سخنرانیهای روشنگرانه او در افشای اهداف و رویکرد فرقه بهائیت با حمایت مرجع گرانقدر «حضرت آیت الله بروجردی» صورت گرفت و نخستین شراره های آتش را بر خرمن نامشروع این فرقه انداخت و سرانجام با نفس گرم مرحوم فلسفی به آتشی پر التهاب و گسترده تبدیل شد. سرانجام با پیروزی انقلاب اسلامی ایران تحت رهبری داهیانه امام خمینی( ره ) حیات این فرقه در ایران یکسره بر باد رفت.
نفوذ خزنده تا بالاترین پله
نفوذ بهائیان در سطوح اداری کشور که از عصر مشروطه آغاز شده بود در دوران حکومت رضاشاه و پسرش تداوم یافت. بسیاری از مناصب کلیدی کشور در حوزههای فرهنگی و اقتصادی در یک حرکت خزنده امّا گسترده در اختیار چهره های شناخته شده بهایی قرار داشت. این فرایند با تبلیغات بهائیگری و اسلام ستیزی همراه بود و عیان شدن آن، نگرانی علما و رنجش متدینین را به دنبال داشت.
مخالفت با بهائیت، تا سالهای دهه 1330 هنوز عمق نیافته بود چرا که بهائیان فعالیت تبلیغاتی خود را آشکار نمیکردند و در ترویج عقاید خود رویکرد مخفیانه و مبتنی بر فعالیتهای آموزش و اجتماعی را در پیش گرفته بودند. با توسعه تشکیلاتی و گسترش فعالیت آنان در سپهر سیاسی و اقتصادی کشور، علاوه بر عیان شدن تبلیغات، بر تعداد بهائیان نیز افزوده شد.
از دهه1330 بدین سو و پس از کودتای28 مرداد، مبارزه با بهائیت رنگ و بوی سیاسی به خود میگیرد و به نوعی مبارزه با حکومت و اجزای آن تلقی میشود. چرا که برخی از افراد تأثیرگذار و متنفذ دستگاه دولت، از فعالان و چهره های کلیدی بهایی بودند. علاوه بر این، نگاه مرجعیت شیعه به بهائیت بعد از شهریور 1320 یک نگاه دینمدارانه بود. در این رویکرد، اینان گروهی بدعتگذار و دینساز بودند که هدفشان، سست کردن عقاید جوانان بوده و در اصل، این فرقه برای تضعیف دین اسلام پیریزی شده بود و مکتب آنها بر هیچ بنیادی استوار نبود. افزون بر وابستگی آنها به بیگانگان و قدرتمند شدن تدریجی آنان در ایران، بیم آن میرفت که بر مؤمنان سلطه یابند. [١]
آیت الله بروجردی و کشف خطیب نغز گو
بعد از رحلت آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی در آبان ماه 1325 شمسی و درگذشت آیتالله حاج آقا حسین قمی در سال 1326،آیتالله بروجردی که سه سال قبل به اصرار علمی حوزه و به ویژه امام خمینی(ره ) به قم آمده بود مرجع بزرگ شیعیان شد. در آن ایام، آیت الله فلسفی در دهه آخر صفر در منزل ایشان منبر میرفت و نیز به دعوت آستانه مقدسه حضرت معصومه علیههالسلام شبها در صحن بزرگ به ایراد خطابه های پر محتوا و آتشین می پرداخت. این منبرها، تأثیر ژرف و مهمی بر طلاب حوزه گذاشت و الگویی برای آنان شد و حتی بر سایر جوانان و نوجوانان آن عصر بسیار تأثیر گذارد. این توانایی او از چشمان تیزبین و دور اندیش آیت الله بروجردی دور نماند:«[ایشان] با علاقه فراوان هر روز در منزل خودشان در ساعت منبر من حاضر می شدند و یک روز هم تخلف نمیکردند. یک شب هم برای استماع منبرم به صحن مطهر حرم آمدند و به من فرمودند: شما چه جور منبر میروید؟ من می بینم که آقایان مجتهدین و مدرسین و مأمورین دولت و فرماندار و کسبه و تجار می گویند فلانی خیلی خوب صحبت کرد. حتی خانمهایی که از منزل ما به مجلس می روند همین نظر را دارند. خوب است شما این روش خودتان را مبنا قرار دهید و به دیگران نیز بیاموزید». [٢]
آیت الله بروجردی همچنین از آقای فلسفی خواست تا واسطه او برای رساندن پیامهای مرجعیت شیعه به مقامات دولتی و شاه باشد. بعد از رحلت آیت الله بروجردی، حجت الاسلام فلسفی حدود بیست بار در مجالس ترحیم و فاتحه در تهران و قم به ایراد خطابه پرداخت و خدمات دینی و فرهنگی آن مرجع بزرگ را تشریح کرد. این سخنرانیها در آشنایی مردم با آثار و برکات وجودی روحانیت و مرجعیت و آیتالله بروجردی تأثیری بسزا داشت.
آیت الله فلسفی و خطابههایی که کارساز شد
با آشکار شدن شدن فعالیت بهائیان، مردم از شهرهای مختلف به آیتالله بروجردی نامه می نوشتند و از اعمال بهائیان شکایت میکردند. این امر حساسیت و ناراحتی ایشان را به دنبال داشت؛ بنابراین آیتالله بروجردی در سال 1329 طی نامهای به آقای فلسفی اعلام کردند که با نخستوزیر، رزمآرا ، ملاقات کند و به دنبال شکایت مردم الیگودرز جلوی فعالیت بهائیان را بگیرد. [٣]
در سال 1334 و قبل از فرارسیدن ماه مبارک رمضان به پیشنهاد آیت الله فلسفی و تأیید آیت الله بروجردی قرار شد در سخنرانیهای مسجد شاه که به طور مستقیم از رادیو پخش میشد، مسئله بهائیت توسط این خطیب سخنور طرح شود. آیتالله بروجردی در پاسخ به این درخواست حجت الاسلام فلسفی چنین فرمودند: «اگر بگویید خوب است، حالا که مقامات گوش نمیکنند، اقلاً بهاییها در برابر افکار عمومی کوبیده شوند.»
مرحوم فلسفی خود در خاطرات خود میگوید: «وظیفة مذهبی حکم میکرد در مقابل تبلیغات این فرقه بیتفاوت نباشم و علیرغم وابستگی آنها به دستگاه حاکم در منابر خود بر ضد آنها مبارزة تبلیغی نمایم». یکی از چهره های شناخته شده فرقه بهاییت که با نفوذ و صعود در مراتب بالای حکومت توانست به یکی از نزدیکان مورد اعتماد محمدرضا شاه تبدیل شود، «عبدالکریم ایادی» بود. پدر او «ایادی امر الله» از رهبران برجسته بهایی و از خواص «عبای افندی» (فرزند بنیانگذار این فرقه) بود. ایادی که از سالهای ابتدایی دهه30 به عنوان پزشک مخصوص شاه وارد دربار شد جایگاهی فراتر از این سمت یافت و نقش یک رئیس، محرم اسرار و مشاور در امور سلامت شاه را ایفا می کرد. حسین فردوست در خاطرات خود نوشته است:«من که در دربار بودم، نمیدانستم که آیا شاه بر ایران سلطنت میکند یا ایادی؟ او بهائیها را در همه جا گمارده و بر مردم مسلط کرده بود». این نقش آفرینی عیان و عمیق ایادی با واکنش علما مواجه شد.[٤]
در همین زمینه،حجت الاسلام فلسفی در یکی از سخنرانیهای خود در مسجد شاه با صراحت گفت: « اعلیحضرت! مملکت این همه طبیب مسلمان دارد. مردم ناراحت هستند از اینکه یک بهائی طبیب مخصوص شماست. او را عوض کنید». ولی شاه او را تغییر نداد و حتی از حرفهای آقای فلسفی ناراحت شد وگفت: «اینها چه کار به طبیب من دارند؟ ».به گفته حجت الاسلام فلسفی، ایادی با نفوذترین فرد دربار و به تدریج با نفوذترین فرد کشور شد و برای خود در حدود 80 شغل ایجاد کرد و حتی دادن بسیاری از مقامات و درجات به دست وی صورت میگرفت. ایادی در دوران نخستوزیری هویدا تا توانست وزیر بهائی وارد کابینه کرد و این وزرا بدون اجازهی وی هیچ کاری نمیکردند. به نحوی میتوان گفت که سلطان واقعی ایران یک بهائی بود و در زمان وی، بهائیها مشاغل مهمی داشتند و در ایران بهائی بیکار وجود نداشت و جمعیت آنها در ایران در زمان ایادی به سه برابر رسید. [٥]
با سخنرانیهای آیت الله فلسفی موجی بزرگ در سراسر کشور بر ضد بهائیت پدید آمد. به گونه ای که «اسدلله علم» نخست وزیر وقت، طی تماسی تلفنی با آیت الله فلسفی خواستار توقف یا تخفیف این سخنرانیها شد که با مخالفت ایشان مواجه شد. علم، اختلال در امنیت کشور و احتمال تشنج و خونریزی را بهانه این درخواست خود قرار داد که که آیتالله فلسفی در سخنرانیهای بعدی اش خطاب به مردم تصریح کرد که هدفش آشکار ساختن گمراهی بهائیهاست و نباید هیچ مسلمانی خودسرانه دست به قتل و خونریزی بزند.[٦] امّا هیجان و احساسات مذهبی مردم در تمام کشور بر ضد بهائیان تحریک شد به طوری که شاه را واداشت تا دستور تعطیلی حظیره القدس را صادر کند. البته در عمل، حظیره القدس به طور کامل تخریب نشد و تنها گنبد آن را خراب کردند. در نهایت آیت الله فلسفی میگوید: «نتیجه مقاومت من تا پایان رمضان سال 34 راجع به بهائیها این شد که شاه از من خشمگین شود و لذا نه تنها ملاقاتم با شاه جهت ابلاغ پیامهای آیتالله بروجردی قطع گردید بلکه از سوی امام جمعه تهران دیگر برای سخنرانی دعوت نشدم و پخش سخنرانیهایم از رادیو ممنوع شد».در همین ایام، آیت الله بروجردی در واکنش به تقاضاهای روزافزون مردم، فتوایی بدین نحو درباره بهائیت صادر کردند: «لازم است مسلمین با این فرقه معاشرت و مخالطه و معامله را ترک کنند. فقط از مسلمین تقاضا دارم آرامش را حفظ و انتظام را از دست ندهند».
این فتوا در کنار سلسله سخنرانیهای حجتالاسلام فلسفی و وعاظ در منابر و پخش آن از رادیو، موج عجیبی در مملکت ایجاد کرد. مردمی که از دست آن فرقة ضاله، ستم دیده بودند به هیجان آمدند و به مقابلة شدید پرداختند، مکانها و مؤسسات آنها را مورد هجوم قرار دادند، حتی در برخی از روستاها افراد معدود بهائی ساکن در آنجا، بیرون رانده شدند و در برخی جاها میان مسلمانان و بهائیان زد و خوردهای شدیدی روی داد. همه جا صحبت از ضرورت سرکوبی بهائیهای وابسته به صهیونیسم و آمریکا بود و فضای عجیبی در جامعه پدید آمده بود. در نتیجة این فشارها، حکومت مرکزی ناگزیر به محدود کردن فعالیت بهائیان شد. به دستور شاه، پزشک مخصوص بهائی او «سرلشکر عبدالکریم ایادی» مدت کوتاهی ایران را ترک کرد و در ایتالیا اقامت گزید. در اردیبهشت 1334 مقامات نظامی تهران به تصرف و تخریب حظیرهالقدس، مرکز تبلیغات بهائیان که در خیابان حافظ بود، یاری رسانیدند. البته این مخالفت تاکتیکی شاه با بهائیها جدی نبود، زیرا پس از فروکش کردن شور و احساسات مردم مسلمان، ارتباط شاه با بهائیان بیش از پیش گردید. دکتر «ایادی» هم پس از نه ماه اقامت در ایتالیا به ایران بازگشت.[٧]
فرجام سخن
خطابه ابزار نافذی بود که آیت الله فلسفی توانست با بهره گیری از آن با کمترین هزینه، فعالیتهای آشکار و پنهان بهائیان را افشا کند. او با تبیین عالمانه کژیهای فرقه بهائیت و روشن ساختن پیوند رهبران آن با دولتهای بیگانه به ویژه انگلیس پرده از اقدامات ضداسلامی آنها در پوشش فعالیتهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی بردارد. گستردگی و قرابت این خطر از یک سو و بی توجهی هیئت حاکمه به زنهارهای علما و مراجع از سوی دیگر باعث شد تا آیتالله بروجردی در کسوت یک مرجع آگاه، بر ظرفیت افکار عمومی تکیه کنند. در این میان شخصیت توانمندی همچون آیتالله فلسفی با سحر سخن و تسلط بر فنون خطابه و علوم دینی توانست ایفاگر نقش اصلی این فرایند باشد. زمینهها و پیامدهای این سخنرانیهای آتشین و حیات پربرکت و پرفراز و فرود آیت الله فلسفی میتواند برای نسل جوان و علاقهمندان به تاریخ انقلاب اسلامی جذابیتهای فراوانی داشته باشد.
پانوشتها:
[١] محمدرضا تمری، نقش روحانیت در مبارزه با فرقه بهائیت، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
[٢] علی دوانی، خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص١٧٤.
[٣] همان، ص١٩٨.
[٤] همان، ص١٩٤.
[٥] همان، ص١٩٦.
[٦] همان، ص١٩١.
[٧] نگاهی به ماجرای تخریب حظیرة القدس، پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران