بايد توجه داشت كه مانيفست تحول بزرگ جهان اسلام، به دست ما نوشته مي شود و كوچكترين اقدام در اين زمينه، زير ذره بين تاريخ قرار خواهد گرفت. ملتهاي بسياري منتظرند از روي دست دانشجويان و طلاب، نسخه برداري كنند. ملتهاي زيادي نظاره گرند كه جامعه و حكومت جديد در ايران، چگونه پيش مي رود و در فاصله ده سال و بيست سال، از ما مو به مو تقليد خواهند كرد. هميشه جامعه هايي كه خط تاريخ را شكسته اند، با فاصله كوتاهي مورد الگوبرداري سايرجوامع قرار گرفته اند. امروز جوامع اسلامي ديگر در حال الگوبرداري از انقلاب ما و فداكاريهاي نسل اول و دوم انقلاب هستند. اما بايد كاري كنيم كه در دو دهه آينده، جوامع اسلامي بتوانند از روي پروژه حكومت و نحوه حكومت ما هم الگو برداري كنند. اگر نتوانيم انقلابي را كه در سطح جهان اسلام راه انداخته ايم، به سامان برسانيم و نتوانيم جايگزين مناسبي در برابر الگوهاي ارتجاعي و الگوهاي غربي ارايه دهيم، آن وقت تمام تلاشها و فداكاريها، به يأس مجدد جهان اسلام خواهد انجاميد.
اگر ما نتوانيم جامعه جديد را درست بسازيم، همه ملتهايي كه به هواي انقلاب ما انقلاب كردند، در يكي دو دهه آينده مأيوس مي شوند و در نيم قرن آينده وضع فلاكت بار تري بر جهان اسلام مسلط خواهد شد. جامعه جديد، جامعه اي است كه از زير فشار عادات غلط و خرافي گذشته رها شود و درعين حال، به دام خرافات مدرن كه از طرف هژموني غرب به ملتها تحميل مي شود، نيفتد.
حوزه و دانشگاه بايد دائم بررسي كنند كه آيا جامعه اي كه مي خواستيم بسازيم و مي خواهيم بنا كنيم، همين است؟ تقريبا امروز همه مديران كشور از كرسي هاي حوزه و دانشگاه وارد كرسي هاي مديريتي مي شوند. از اين جهت، حاكميت فرزند دانشگاه و حوزه است. هيچ وقت مانند امروز حلقه نظر وعمل به اين صورت به هم نزديك نبوده است كه تصميمات دانشگاه و حوزه با فاصله كوتاهي وارد حاكميت شود. اين كه سرنوشت جامعه و نظام به جاي پستوي مافياي ثروت و قدرت، در محافل علمي تعيين شود، نكته بسيار مثبتي است و در عين حال مسؤوليت آور است؛ تكليف بزرگي است از طرف خدا و مردم كه بر دوش حوزه و دانشگاه نهاده شده است.
در دهه سوم بايد كمتر كلي گويي كنيم. دهه سوم، دهه «جزيي گويي» است. دهه سوم دهه «دقت فكري» است. دقت در حرف زدن، در نقد كردن و پيشنهاد دادن. بايد همان اصول دهه اول را پيگيري كنيم، اما انحصارا در آن حد نبايد باقي بمانيم. حرفهاي تكراري حوزه و دانشگاه در باب جامعه وحكومت ايده آل بايد به ايده هاي جديد و اجتهادي و راهكارهاي عملي و برنامه هاي عيني تبديل شود. اگر حوزه و دانشگاه در پروژه توليد علم و توليد حرفهاي جديد و طرحهاي عملي شكست بخورند، حاكميت شكست خواهد خورد.
ما در اين شرايط اولا نبايد اميد خود را از دست دهيم اگر ما مثبت باشيم و مثبت بينديشيم، حاكميت مثبت خواهد بود و جامعه جلو خواهد رفت. ثانيا حوزه و دانشگاه بايد به سمت عمل گرايي پيش بروند. طلبه و دانشجو در حوزه و دانشگاه نبايد جدا از جامعه و بي ارتباط با مشكلات عيني مردم و حاكميت مطالعه و مباحثه كنند. در روايات ما از علم به طور مطلق دفاع نشده، بلكه مدام از علم نافع و مفيد بحث شده است و گفته اند از خدا علم نافع بخواهيد. علم نافع يعني علمي كه به كار امت بيايد. علمي كه در تأمين حقوق بشر كمك كند، علمي كه آزادي و آگاهي و آبادي را براي جامعه به ارمغان آورد، علمي كه به درد دنيا و آخرت مردم بخورد و منجر به عمل گردد. طرح جامع ما براي نيم قرن آينده حكومت و جامعه بايدمعلوم باشد و سير علوم، تحقيقات، موضوعات و مطالعات حوزه و دانشگاه بايد بر اين اساس جهت پيدا كند. حوزه و دانشگاه متأسفانه با همه ظرفيت خود پاي كار نيامده اند. مي توان گفت كمتر از 15 يا 20درصد ظرفيت دانشگاه وحوزه در مسير حل مشكلات حكومت و جامعه فعال شده است.
نظام بايد حوزه و دانشگاه را در جريان مشكلات عيني كشور قرار دهد و از آنها مطالبه پاسخ بكند و دانشگاه و حوزه را در حوزه تخصص خودشان درگير كند. همه تحقيقات علمي ما اعم از تجربي، علوم پايه، مباحث فلسفي، عقلي، نقلي، فقهي، كلامي و اخلاقي، همه بايد پاي كار جامعه حاضر باشند.
ثالثا مراقب باشيم كه بدنه اصلي دانشگاه و حوزه آلوده به مسايل فرعي و حاشيه اي و دعواهاي حزبي و فحاشيهاي ژورناليستي و چاقوكشي هاي روزنامه اي نشود و آن انرژي كه بايد به كار مردم و محرومين بيايد، در اين جبهه ها هدر نرود.
چهارم ـ امروز بايد به راهي ميان طالبانيزم و سكولاريزم بينديشيم. به راه سومي ميان سلطنت سنتي و دموكراسي غربي بينديشيم؛ راه سوم ميان انزواي رهباني شرق و شهوت پرستي غرب؛ راه سوم ميان فقر مفرط و سرمايه داري افسار گسيخته و راه سومي ميان تحجر و قشري گري و واپس گرايي با تقليد و ترجمه و غرب پرستي. راه سوم، راه خلاقيت، اجتهاد و نوانديشي در عين اصالت خواهي، و اصول گرايي و ارزش محوري است. راه سوم راه اخلاق گرايي بدون رياكاري و ظاهرگرايي است، راه عمل گرايي بدون عمل زدگي و پراگماتيزم و راه نوانديشي و روشنفكري بدون بدعت گذاري و ارتداد است. راه اصول گرايي بدون قشري گري و بنيادگرايي، راه آزادانديشي بدون اباهي گري و شكاكيت، راه گفتگو و مباحثه بدون لجاجت و بي ادبي،راه برادري و رحمت بدون كليشه اي شدن و راه مردم گرايي و مردم سالاري بدون عوام زدگي و عوام فريبي است، راه سوم، راه تفاهم و حسن ظن بدون استبداد و در عين اختلاف نظرها، راه قانون گرايي بدون عدالت ستيزي است، راه آزادي بدون هوچي گري و هرج و مرج طلبي و راه دفاع از امنيت بدون سركوب آزاديهاست.
اين راه، راهي است كه بايد ابتدا نخبگان ما در حوزه و دانشگاه آن را از حيث تئوريك هموار كنند و همه گرايشهاي اسلامي و وفادار به قانون اساسي، اين مسير را طي كنند.
وحدت حوزه و دانشگاه در انديشه امام(ره)
در اين مقاله به طور عمده به تحليل اول يعني وحدت آرماني و سياسي ـ اجتماعي بين دو قشر روحاني و دانشگاهي كه به نظر ميرسد به شدت مورد نظر حضرت امام (ره) بوده است ميپردازيم .
به گزارش صراط به نقل از فارس ، به طور كلي قطع نظر از بررسي سير تاريخي وحدت حوزه و دانشگاه با مرور به تحليلهاي ارائه شده در خصوص محدوده و قلمرو آن ميتوان به پنج تحليل عمده نايل شد كه عبارتند از: 1 ـ وحدت آرماني ـ اخلاقي، سياسي ـ اجتماعي 2 ـ وحدت معرفت شناختي 3 ـ وحدت ساختاري 4 ـ وحدت ايدئولوژيك و 5 ـ وحدت مبتني بر تقسيم كار كه هر كدام از اين تحليلها داراي پيشفرضها و دلالتهاي خاص خود است .
در اين مقاله به طور عمده به تحليل اول يعني وحدت آرماني و سياسي ـ اجتماعي بين دو قشر روحاني و دانشگاهي كه به نظر ميرسد به شدت مورد نظر حضرت امام (ره) بوده است ميپردازيم . اما قبل از اينكه بحث از ديدگاه امام را آغاز كنيم ذكري اجمالي از ديگر ديدگاهها و موارد نقد آنها به ميان ميآوريم .
علاوه بر ديدگاه حضرت امام (ره) كه آن را تحت عنوان وحدت اخلاقي ـ آرماني، سياسي ـ اجتماعي طرح كرديم، ساير ديدگاهها را ميتوان به حدت معرفتي، وحدت ايدئولوژيك، وحدت ساختاري و وحدت مبتني بر تقسيم كار دستهبندي كرد كه به اختصار به ارائه اين ديدگاهها و نقدهاي وارد بر آنها ميپردازيم: (2)
الف . وحدت معرفتي: اين ديدگاه با فرض جدايي كامل معرفتي دو نهاد حوزه و دانشگاه عامل اصلي تعارض را جدايي معرفتي و عامل اصلي وحدت را وحدت معرفتي ميداند . پيشفرضهاي معرفتي، روشهاي معرفتي و اخلاق و روحيه جداگانه معرفتي سه بعد اساسي اختلاف بين اين دو نهاد است . در بعد پيشفرضها، قداستبخشي به معرفت ديني و بيتوجهي به معرفت بشري و بياعتنايي به صامتيت متون ديني از سوي حوزه عامل اصلي اختلاف است . در بعد روشهاي معرفتي، وفاداري حوزه به روشهاي عقلي، قياسي و منطق قديم و پايبندي دانشگاه به روشهاي تجربي، استقرايي و منطق جديد عامل عمده اختلاف در اين سطح است و در بعد روحيه معرفتي نيز حوزه متهم به جزمانديشي، نقدناپذيري، خودسانسوري، اسير خطوط قرمز خودساخته بودن و محدوديت در تحقيق است و دانشگاه معرف آزادمنشي، نقدپذيري، نظريهپردازي، كمرنگ بودن خطوط قرمز، مطلقناانگاري و پذيرش حدود و نسبيت است .
بر اين ديدگاه شش نقد وارد است:
. 1 بين علوم و روششناسي آنها مرز قاطعي وجود ندارد . بين علوم مختلف طبيعي، اخلاقي و ديني بدهبستان وجود دارد . حتي روشهاي تجربي نيز ابتناء بر يكسري مفروضات غير تجربي و ماوراءالطبيعي دارند كه عليالاصول پرداختن به آنها از حيطه علوم تجربي و روشهاي تجربي خارج است .
. 2 اين ديدگاه به لحاظ تاريخي پاسخي براي وحدت علوم و علما در حوزههاي مختلف تمدن در گذشته و از جمله در تمدن اسلامي ندارد .
. 3 تقدسگرايي و جزمانديشي برخي از دانشگاهيان متعصب و پايبند به پارادايم پوزيتيويسم كلاسيك قابل مقايسه با قداستگرايي حوزههاي علميه نيست . بعلاوه اگر قداستگرايي معرفت ديني توجيهي داشته باشد، جزمانديشيهاي تجربي برخي از دانشگاهيان چه توجيهي دارد؟
. 5 حتي در درون دانشگاه يا حوزه نيز الزام به وحدت روش معرفتي بيوجه است .
. 6 روحيه نقد و ابطال در حوزه بمراتب بيش از دانشگاههاي فعلي ماست، هرچند مطلوب نيست .
ب . وحدت ايدئولوژيك: سه تعبير در ذيل وحدت ايدئولوژيك طرح شده است:
. 1 علت عدم وحدت، دوگانگي بنيان علوم دانشگاهي و علوم حوزوي است . بنيان علوم دانشگاهي بر پايه الحاد و هوي و هوس است و بنيان علوم حوزوي بر پايه تفكر و ايدئولوژي اسلامي است .
. 2 عامل عدم وحدت، تأكيد دانشگاه و علوم دانشگاهي بر تسلط بر جهان و ازدياد قدرت مادي است و هدف نهاد حوزه دستيابي به حقيقت هستي است .
. 3 عامل عمده اختلاف، ديدگاهها و علائق ايدئولوژيكي گروهي است كه در پس مباني منتسب به علوم پنهان است . اين تعبير علت اصلي اختلاف را تلاش گروهي از جامعه براي استفاده از ابزار موجه علوم تجربي براي پوشاندن علايقايدئولوژيكي فرد ميداند .
بر تعبير اول و سوم چهار نقد وارد است:
. 1 قلمرو دين اسلام قابل تسري به تمام علوم بشري نيست .
. 2 با اين تعبير، بويژه تعبير اول، بنيانهاي مستقل عقلي و فراديني فرو ميريزد و انسانها قادر به درك و فهم مشترك از عالم نخواهند بود .
. 3 با اين تعبير، داد و ستد ميان فرهنگهاي مختلف بياعتبار خواهد شد .
. 4 با فرض غلبه ايدئولوژي بر تمام يافتههاي علمي، خود اين عبارت نيز ايدئولوژيك تلقي شده و از بنيان زده ميشود .