من-عاشق-چادرم
قبلا وقتی دخترهای چادری رو میدیدم میگفتم این چه کاریه که کسی یه پارچه سیاه بیاندازه رو خودش و اون موقع اصلا فکر نمیکردم خودم زمانی چادر به سر کنم، ولی الان عاشق چادرم هستم و دلم نمیخواد زمانی از چادرم دور بشم … واقعا هیچ کس نمی تونه احساس منو وقتی چادر سرمه درک کنه
تصمیم به چادر پوشیدنم از اونجایی شروع میشه که احساس کردم اون پوششی که خداوند ازم میخواد رو ندارم . این موضوع رو وقتی متوجه شدم که در حال خوندن قران کریم بودم که به آیه ای رسیدم که خداوند میفرماید:
“وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الإرْبَهِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ( نور/ ٣١) ” .
معنی این آیه خیلی منو به فکر وا داشت که آیا من پوششم همونی هست که خداوند الرحمن الراحمین از من دختر میخواد ؟؟ خداوند خیلی مهربونه و واسه بنده اش از هیچ چیزی دریغ نمیکنه. مگه خدایی به این خوبی و مهربونی از من بنده اش چی خواسته ؟؟مگر نه این که هر چی هست واسه راحتی و صلاح بنده شه ؟؟؟؟
من هم مثل خیلی از هم سن هایم از این دسته آدما هستم که اگه کسی بهم بگه این کارو بکن بخاطر این که لج کنم هیچ وقت انجام نمیدم، خانوادم هیچ وقت بهم گیر نمیدادند و بابت نوع پوشش قبلی ام هی نصیحتم نمیکردن …
پدرم یه اعتقاد خوبی داره که همیشه میگه با زور و اجبار کسی به راه نمیاد، فقط وقتی میفهمه که با تمام وجود درکش کرده باشه و عاشقش بشه… اره من همونی بودم که به اختیار خودم عاشق چادر شدم که قبلا فقط یه تکه پارچه مشکی بود ولی الان واسم همه چیز هست و اینطوری شد که من شدم تنها دختر چادری فامیل. وقتی تصمیمم قطعی شد که بنده ای بشم که خداوند به فرشته هاش بگه نگاش کنید این همون نرگسی هست که من دوسش دارم که بخاطر من این تصمیم رو گرفته خیلی میترسیدم که هر کی این دختر جدید رو با حجاب و چادر میبینه چی فکر میکنه و بهم چی میگه؟ ولی زمانی که یاد خداوند می افتادم یه آرامش عجیبی بهم دست میداد چون من اول و آخر فقط و فقط خداوند رو دارم و رضایتش واسم از همه چی بالاتره .
هر چند حرف های زیادی شنیدم و خیلی ها میخواستن منصرفم کنن چون اونا فکر غلط قبل منو داشتن ولی هیچ چیز باعث نشد منو از این هدفم منصرف کنه، البته حرف بعضی ها خیلی آزارم داد. بازم با توکل به خداوند گوش ندادم …
ولی موضوع رو که با مادرم درمیان گذاشتم خیلی خوشحال شد و بهم گفت به خاطر داشتن چنین دختری افتخار میکنم و مادرم زودتر از خودم از شادیش این موضوع رو به پدرم گفت …عاشق اون لبخند بابام هستم وقتی که گفت خیلی دوسم داره ….
وقتی بار اول با چادرم رفتم سر کلاس این قدر همه تعجب کرده بودن که فقط نگام میکردن و بعدش یه سری ها تبریک می گفتن و یه سری ها همش دلیل پوشیدن چادر رو میپرسیدن که چی شد چادری شدم و این که حدس می زدن حتما کسی ازم خواسته تا این جوری محجبه و چادری بشم! ولی هیچ کدومشون نمیدونستن من واسه کسی این کارو کردم که همه کسمه و منو از خودم بیشتر دوست داره و به خاطر او دیگه نه نگاه کسی رو میدیدم و نه حرف کسی واسم مهم بود چون اونی که باید ازم راضی باشه رو میدیدم …
راستی تازه متوجه میشم که نوع برخورد دیگران و متلک انداختن پسرا واقعا مربوط به نوع پوشش اون دختر میشه، یه دختر محجه و چادری دیگه چیزی برای نمایان کردن نداره و اون موقع هیچ چشم هوس آلودی روی اون دختر نیست، در این مدت حقیقتا فهمیدم که حجاب هیچ وقت محدودیت نمیاره تازه باعث آرامش خاطر و فعالیت بیشتر زن در جامعه میشه …. احترامم نزد بقیه خیلی بالا رفته و واسم یه جور خاصی ارزش میزارن …
الان تو این ۶ ماهی که چادری شدم جز خوبی و برکت و معجزه تو زندگیم هیچی از چادر عزیزم ندیدم . چادرم دوستت دارم و ثواب پوشیدنتو به شهدای با غیرت مخصوصا گمنامشون که مادرشون نمیدونه سر کدام قبر واسه بچه اش گریه و درد دل کنه، تقدیم میکنم که بخاطر من و بقیه هم وطنانشون جون عزیزشون را این قدر خالصانه در راه خداوند دادن تا من الان راحت تو کشورم زندگی کنم …
منبع: حجاب شیعه
وبلاگ
لبیک یا امام زمان…