اى تو مرا نادره آموزگار افسر زرین به سر روزگار
روشنى جان من از جان توست خنده من از لب خندان توست.
معلمى سوختن است، سوختنى كه مىسوزد ولى نمىسوزاند، هدایت مىكند و گمراه نمىسازد، آتش درونش برد است و سلام،و دود او همچون عود،و رایحهاش جهانگیر. معلم چراغ هدایت و كشتى نجات است. معلم راهنماى خوبىها و نیكىها و هدایتگر و بیدار كننده است. معلمى، همانگونه كه معلم پیر انقلاب رحمه الله فرموده، شغل انبیاست وامت سرگردان را از وادى جهل و ضلالت به سر منزل هدایت و سعادت و از دریاى پر تلاطم فساد و انحراف به ساحل امیدبخش نجات و نیكبختى مىرساند. سرنوشت جوامع بشرى مرهون سعى و تلاش آموزگاران و معلمان است. معلم بود كه معاویه پسر یزید بن معاویه را آن چنان تربیت كرد كه به یكباره راه و رسم غلط و ظالمانه پدرش را كنار گذاشت و در سلك عابدان و زاهدان و هدایت یافتگان درآمد. همین معلمان بودند كه مصلحان بزرگى چون امام خمینى (ره)، شهید مطهرى(ره)و شهید بهشتى(ره) به جامعه تقدیم كردند؛بزرگانى كه هر كدام منشا خیرات و بركاتى براى مسلمانان شدند.
الگوى ساده زيستى
اسود و علقمه گويند: بر على (ع) وارد شديم در پيش آن حضرت طبقى بافته شده از ليف خرما بود، در ميان طبق دو گرده نان جوين مشاهده كرديم، نخاله آرد جو بر روى نانها آشكارا ديده مىشد، على نان را برداشت و بر روى زانوى خود گذاشت تا آن را بشكند . آن گاه با نمك ميل فرمود . به كنيزى كه نامش فضه بود گفتم چه مىشد اگر نخاله اين آرد را براى على (ع) مىگرفتى؟
در اين هنگام اميرالمؤمنين (ع) تبسم نموده فرمود: من خودم دستور دادهام نخالهاش را نگيرد . گفتم براى چه يا على؟ !
فرمود: زيرا اين طور نفس بهتر ذليل مىشود و مؤمنان به من پيروى خواهند كرد تا وقتى كه به اصحاب ملحق شوم .
(انوار نعمانيه، ص18)