شاید بچههای شما هم حس میکنند که نسبت به برادران و خواهران شان کمتر مورد توجه و محبت والدین هستند؛ شما هم این احساس را پوچ و بی معنی خطاب کرده و معتقدید که همه آنان را به یک اندازه دوست دارید!
متأسفانه ما ندانسته و به سادگی به رقابت طبیعی بچهها نسبت به هم دامن می زنیم. به طور مثال پس از مشاهده شور و شوق قابل توجه در یکی از آنان، او را با فرزندان دیگرمان - که معمولاً فرزندی است که دارای ویژگی خدادادی مثل زیبایی است - مقایسه می کنیم!
مادر یک پسر هفت ساله، میگوید: «من بر رشد و پرورش او به دقت نظارت دارم. چون او از عهده هرکاری برمی اید و مثل خواهر بزرگترش از هوش و استعداد قابل توجهی برخوردار است. بله من از او انتظارات زیادی دارم، زیرا میدانم که خواهرش به چه دستاوردهای بزرگی نایل شده است.»
والدین دو فرزند از یک جنسیت نیز تمایل خاصی دارند که آن دو را با هم مقایسه کنند. آنها گاهی از تفاوتهای بین آنها گیج می شوند و نگرانند که مبادا فرزند کوچکتر راه و مسیر بچه بزرگتر را طی نکند و یا بعکس، آن یکی از راه و رسم دیگری پیروی کند. این نگرانی گاهی بیش از حد واقعی و بزرگ میشود تا حدی که واکنش آنها به صورتی است که گویی او همان برادر یا خواهر رقیب است! والدین فراموش کردهاند که آنان دو شخصیت کاملاً متفاوت اند. حتی گاه فرزند خود را با نام برادرش صدا می زنند.
البته ممکن است تنها فرزند خانواده نیز چنین تجربه تلخی را داشته باشد. یک پسر دوازده ساله، میگوید: «پدرم پسر همسایه را طوری تحسین میکند گویی فرزند خودش موجودی حقیر و بی فایده است. مثلاً هنگام مشاهده بازی بسکتبال می گوید: ببین او چقدر خوب توپ را در حلقه می اندازد.»
بچه باید تایید و تحسین سایر بچه ها را توسط والدینش تحمل کند. در عین حال نیاز دارد توجه والدینش را به خود معطوف ببیند. به طور کلی بچه ها احتیاج دارند که بر حسب توانایی ها و انگیزش های فردی خود رشد کنند. بچه ها محتاج انعطاف پذیری اند و نه برچسب های خشک و جدی. اگر موقعیت محدودی برای هر بچه در نظر گرفته شود و هویتش براساس روابطش با برادران و یا خواهرانش تعیین گردد، بتدریج حس می کند توجه راستین والدین نسبت به او پوچ و غیر واقعی است. در اینجا به چند نمونه از مقایسه بچه ها توسط والدین شان اشاره می شود. ببینید که کدام یک از موارد زیر به زندگی شما راه یافته است. آنگاه بکوشید از تکرار آنها اجتناب کرده و یا دست کم تأثیرش را به حداقل برسانید.
«چرا نمی توانی مثل خواهرت راست و کشیده بنشینی؟»
«به خواهرت نگاه کن! وقتی به خانه بر می گردد چه من در این جا باشم و یا نباشم، تکالیف مدرسه اش را انجام می دهد.»
«حتی برادر نوزادت از تو مسؤول تر است!»
« تو از خواهر دو ساله ات هم نامنظم تر هستی.»
این مقایسه ها وقتی زیاد شود و با اصرار به بچه گفته شود، یأس و ناامیدی را به او تحمیل می کند. پسری دوازده ساله با ناراحتی و غصه فراوان به معلم خود گفته: «حس می کنم که گویی به اشتباه در این خانواده به دنیا آمده ام… تنها مجاز هستم مثل دیگران باشم. اما واقعاً این طور نیست.» مادر او پیوسته رفتار خواهرش را مبنا و معیار قرار می دهد و می گوید: « تو آن طور که باید و شاید نیستی؛ چون نمی توانی مانند آنان رفتار کنی.»
گاه والدین در مقام مقایسه، بچهای را نسبت به چیزهای دیگر شایسته تر و ارزشمندتر معرفی می کنند؛ «من همیشه می توانم روی تو حساب کنم. تو برخلاف خواهرانت مسؤول و باتوجه هستی.» این عبارت به ظاهر تعریف و تحسین است و اعتماد به نفس بچه را تقویت می کند؛ اما برای یک بچه نه ساله، بار سنگین و کمرشکنی است. او می گوید: « خواهرانم مدام دنبال تفریح و سرگرمی اند، اما مادرم از من می خواهد که قابل اتکا و اطمینان باشم.» وقتی از او پرسیده شد؛ ایا دوست دارد بعضی اوقات مانند خواهرانش قابل اطمینان نباشد، رنگ چهره اش تغییر کرد و در حالی که بغض گلویش را می فشرد، گفت: « بعضی اوقات که مادرم از من تعریف می کند، حالت بدی به من دست می دهد و عصبانی می شوم.» همان گونه که ملاحظه می کنید، تحسین بیجا نیز ممکن است بچه را برآشفته و خشمگین کند و این پیام را به او منتقل نماید که: «تو مانند خواهرانت آزاد نیستی.»
بعضی اوقات والدین انتظارات متفاوتی از فرزندانشان دارند، که نشان می دهد گرایش آنها نسبت به هر یک از فرزندان متفاوت است. گرچه تحسین برای بچه ها امری طبیعی و واقع بینانه است، اما انتظارات جزئی و ناچیز از یک بچه، این ذهنیت را در او به وجود می آورد که چندان مورد توجه والدینش نیست و ممکن است چنین استنباط شود که: «آنچه از برادرت انتظار دارم، هرگز از تو انتظار ندارم.» دختری نه ساله خوشحال بود والدینش در درس ریاضی، مانند برادرش به او سخت نمی گیرند. به همین دلیل این فکر از ذهنش گذشت که: «حتی اگر در ریاضی و یا چیزهای دیگر تلاش و جدیت به خرج دهم و امتیازهای خوبی کسب کنم، تفاوتی ایجاد نمی کند.»
مسئله مهم دیگر مقایسه های ضد و نقیض والدین است که نشان می دهد که از فرزندمان به خاطر جنسیت شان (دختر یا پسر) انتظارات متفاوتی داریم. البته تفاوتهای جسمی، اجتماعی و شرعی بین پسر و دختر طبیعی است. اما نباید با مقایسه هایی که والدین انجام میدهند باعث شود آنها از پسر یا دختر بودن خود سرخورده شوند.»
حتی اگر از این فکر که دختر، چون دختر است، بعضی کارها را می تواند انجام دهد، صرفنظر کنیم، هوشیاری ما نسبت به این تفاوتها، طرز برخوردمان را نسبت به بچه ها تغییر می دهد. بسیاری از والدین انتظار ندارند که پسر هفت ساله شان همانند دختر نه ساله شان آرام بنشیند و یا تصور می کنند که دخترها خرید را نسبت به پیاده روی ترجیح می دهند. به هر حال به مجرد این که تصور کنیم پسر یا دخترمان به خاطر جنسیت شان باید کارهای متفاوتی انجام دهند، این پیام را به پسرمان القا می کنیم که: «من نباید کاری را که خواهرم انجام می دهد دوست داشته باشم، چون پسر هستم.» در حالی که ممکن است هدف ما توجه فرزند به کاری بوده که باید یا نباید انجام می داده. در واقع جنسیت بهانه این این برداشت او شده است. برای این که توجه مورد نیاز بچه برای شکل گیری هویتش تأمین شود ضرورت دارد که این گونه مقایسه ها را کاهش دهیم.
رهنمودهایی برای به حداقل رساندن مقایسه
رفتار هر بچه را به طور انفرادی کانون توجه قرار دهید. هنگام مشاهده تلاش ها، موفقیت ها و ناکامی های فرزندتان به جای طرح این پرسش که ایا او همان کارهایی را می کند که خواهر و یا برادرش در این سن انجام می داد، از خود بپرسید: «او قصد دارد چه کار خاصی انجام دهد؟»
هنگام توصیف شخصیت بچه، از مقایسه خودداری کنید. بچه ها اغلب پس از آن که نسبت به برادر و یا خواهرشان، « بهتر» یا «بدتر» شمرده شوند، آرامش خود را از دست می دهند. بکوشید شخصیت فرزندتان را بدون مقایسه او با فرد دیگر توصیف کنید. به جای این که بگویید: « به برادرت نگاه کن! او میتواند به تو بیاموزد که چگونه بیشتر گل بزنی.» بگویید: «دوست دارم با تو فوتبال بازی کنم. تو یک همبازی خوب هستی.»
بر لطف و لذت یک فعالیت به خاطر خودش تأکید کنید. وقتی مقایسه مدام به عنوان یک اصل به کار می رود، بعضی بچه ها تصور می کنند هنگامی که نتوانند کاری را بهتر از خواهر و یا برادرشان انجام دهند، دیگر هیچ دلیلی برای انجام کار وجود ندارد.
به بچه مجال دهید فرایند خاص یادگیری، اندیشیدن و واکنش نشان دادن خود را بسط و توسعه دهد. شاید اختصاص وقت بیشتر به یک بچه نسبت به بچه های دیگر خسته کننده باشد، با وجود این به جای گفتن: «خواهرت وقتی در سن تو بود، خودش به تنهایی به مدرسه می رفت، چرا این کار از تو ساخته نیست؟» یا «چرا همیشه هر چه به تو می گویم فراموش می کنی، برادرت که این طور نبود»، نیازهای خاص هر بچه را جستجو کنید. به عنوان مثال می توانید بگویید: «چرا رفتن به مدرسه هنوز برای تو مشکل است؟ فکر می کنم به اندازه کافی بزرگ شده ای و می توانی به تنهایی بروی. ایا برای گذر از خیابان به کمک نیاز داری ؟» و یا «چگونه می توان مطمئن شد که سخنانم را فراموش نمی کنی ؟»
بپذیرید که رفتار خاص برای همه بچه ها درست یا منصفانه نیست. نیازهای بچه متفاوت است. بعضی ها به توجه بیشتر نیاز دارند. بنابراین منصفانه نیست که با همه آنان به یک شیوه رفتار کنیم و انتظارات یکسانی از همه آنان داشته باشیم.
گاه ضرورت دارد فرزندتان را در درک این تفاوتها یاری کنید و به آنان خاطر نشان سازید تفاوت به معنای « بهتر» و یا «باهوش تر» نیست. اظهار عبارت «هر کس با دیگری فرق دارد و تو الزاماً نباید مثل برادرت باشی. هشدار نیرومندی است که به فرزندتان یادآوری می کند رفتار متفاوت شما نسبت به هر یک از بچه ها در واقع راهی است برای پذیرفتن خصوصیات منحصر به فرد او.
بپذیرید که فرزندتان ممکن است بچه ایده آل شما نباشد. تردیدی نیست که والدین از تمام توش و توان خود برای رفاه و آسودگی خیال فرزندانشان مایه می گذارند. بعضی اوقات بچه با انتظارات والدین فاصله زیادی دارد. در واقع بیشتر مردم هنگام فکر کردن درباره فرزندانی که خواهند داشت، تصویر یک بچه کامل و عیار را در ذهن ترسیم می کنند و وقتی با بچه « ناقص» و یا بچه ای متفاوت از آنچه انتظار دارند، رو به رو می شوند، خودخوری می کنند و در گرداب یأس و نومیدی غوطه ور می گردند. باید این والدین در نظر اولیه شان تجدیدنظر کنند تا آرامش و رضایت اولیه از بچه ها تعدیل و به واقعیت نزدیک شود. خواه بچه به طور دقیق با انتظارات والدین جور و هماهنگ باشد و خواه نه، این هماهنگی باید انجام شود. تردیدی نیست که بچه ها مایلند نزد والدین شان محبوب باشند، به سخنانشان توجه شود و ویژگی هایشان مورد قدردانی قرار گیرد.
تفاوتها را عادی تلقی کنید. بچه ها از بدو تولد به طور قابل توجهی با یکدیگر تفاوت دارند. بعضی بچه ها به سادگی با هر اوضاع و شرایطی خو می کنند؛ به سادگی آرام می شوند، به آسانی به خوابی عمیق فرو می روند و از توجه و ناز و نوازش فراوان لذت می برند. برخی دیگر به کمترین سروصدا حساس اند و چنانچه برنامه روزانه شان به هم خورد، به سادگی مضطرب و برآشفته می شوند و شماری کمرو، بعضی ها ترشرو و برخی هم تند مزاج اند.
اگر ما بخواهیم حالت و مزاج بچه های یک خانواده را با هم مقایسه کنیم، شاید به این نتیجه برسیم که یکی از آنان « بهتر» و یا « بدتر» است، در حالی که پس از توجه به خصوصیات منحصر به فرد هر یک، هویت خاص همه آنان را تایید و حمایت می کنیم.