نقدهای زیادی به سریال ماه و پلنگ شده، سریالی که قرار بود نامش ملکا باشد؛ اما ماه و پلنگ ماند. سریالی که نقدهای صاحبان منبر و سخن، جامعه وکلاء، فیلم سازان و فیلمنامه نویسان را برانگیخت و کمتر بیننده ای بود که درباره آن اظهار نظر نکرده باشد. در بین این نقدها و نقش ها، می توان به نقطه هایی روشن نیز گریز داشت. نقطه هایی که مخاطب را به فکر وا می دارد و انتخاب مورد قبول را به او آموزش می دهد.
معصوم نبودند
ملکا اشتباه نه، بلکه اشتباهاتی داشت. باز کردن پای یک دوست قدیمی و البته مجرد به کانون گرم خانواده اش، اعتماد بیش از حد به همین فرد و نشناختن چهره واقعی او، بی تفاوتی نسبت به بلندپروازی های محسن، برخی از اشتباه های ملکاست. ملکایی که نباید انتظار عصمت از او داشت. بالأخره او معصوم نبود و اگر معصوم بود در مقابل طلاق به این زودی ها تسلیم نمی شد، عجله نمی کرد و می گذاشت گردوغبارها فرو نشیند تا هم چهره واقعی کتایون را بشناسد و هم شوهرش که شیطان کورش کرده، بیدار شود. ملکا بزرگترها را برای مشورت و حکمیّت فرا نخواند. بزرگترهایی که تنها خوشبختی اش را می خواستند. گویا ملکا این آیه قرآن را نشنیده بود: وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِنْ أَهْلِهَا إِنْ یُرِیدَا إِصْلَاحًا یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِیمًا خَبِیرًا
و اگر از جدایی و شكاف میان آنها بیم داشته باشید، داوری از خانواده شوهر، و داوری از خانواده زن انتخاب كنید اگر این دو داور تصمیم به اصلاح داشته باشند خداوند كمك به توافق آنها می كند، زیرا خداوند دانا و آگاه است. (نساء/35)
غفلت، محسن را هم غرق کرده بود، کارهایش را صحیح می پنداشت و برای آنها توجیه هایی آماده کرده بود. آخر کار را و سرای آخرت را نمی دید، نسبت به ظلم بزرگی که به ملکا، فرزند و حتی خودش می کرد؛ بی توجه بود. چون خودش قاضی بود؛ همیشه مغلوب جلوه گری کارهایش می شد. کاش خدا را به قضاوت قبول داشت. مانند آنهایی که خدا آنها را پسندیده و درباره آنها فرموده: أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ كَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ: آیا كسى كه بر حجتى از جانب پروردگار خویش است چون كسى است كه بدى كردارش براى او زیبا جلوه داده شده و هوسهاى خود را پیروى كرده اند. (محمد/14)
حرص، محسن را به چاه هلاکت می کشاند؛ حرصی، برخاسته از دنیاپرستی و زیاده خواهی. در این میان ملکا هم نتوانست این دنیاپرستی را از شوهرش دور کند.؛ دنیاپرستی ای که امیرالمومنین (علیه السلام) درباره آن فرموده اند: مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْیَا الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلَاثٍ هَمٍّ لَا یُغِبُّهُ وَ حِرْصٍ لَا یَتْرُكُهُ وَ أَمَلٍ لَا یُدْرِكُهُ: كسی كه قلب او با دنیاپرستى بپیوندد؛ همواره جانش گرفتار سه مشكل است: اندوهى رها نشدنى ، حرصی پایان ناپذیر و آرزویى نایافتنی.(نهج البلاغه، حكمت 228)
و اما ملکا …
درست است که ملکا خطا و اشتباه داشت؛ اما در انتها توانست نمره قبولی را بگیرد. نمره ای که به شیرینی کسب نمره عالی نبود؛ اما بالأخره شیرینی خودش را داشت. ملکا، حدود را رعایت کرد، بی ادبی نکرد، احترام پدرشوهر و خانواده همسرش را نگه داشت، عذرخواهی پدر شوهرش را نه تنها پذیرفت؛ بلکه وی را مقصر هم ندانست؛ زیرا ملکا می دانست پدرشوهر حتی پس از طلاق یا فوت همسر، به عروس مَحرم است و مانند پدر اوست.
ولی امروزه می بینیم با کوچکترین مشکل، زبان ها به فحاشی بلند می شود، حرمت ها شکسته می شود و رفتارهای وقیحانه ای صورت می گیرد. کارهایی که تمام پل های پشت سر را خراب می کند و راهی برای بازگشت، باقی نمی گذارد. ملکا، این کارها را نکرد؛ شاید شنیده بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرموده: لَا تَسُبُّوا النَّاسَ فَتَكْسِبُوا الْعَدَاوَةَ لَهُم : به مردم فحاشی نکنید تا با هم دشمن نشوید.(وسائل الشیعه، ج12، ص297)
ملکا، از دشمنی بیزار بود، از کینه بیزار بود، هوچی گری نمی کرد. وی مانند همگان، مورد هجوم وسوسه های شیطانی و هواهای نفسانی قرار می گرفت. زمزمه هایی که او را به گناه و تلافی دعوت می کرد؛ به قتل، خودکشی و… . تفکرات شومی که می توانست پرده حیا و عفت را از او بگیرد؛ اما ملکا هر چند زود و عجولانه، انتخابی از جنس حلال داشت. کاری که شوم ترین حلال الهی است، حتی عرش خداوندی را به لرزه در می آورد، مسئله ای که با همه تلخی، سیاهی و آثار بدی که دارد؛ بالأخره جایز است؛ کاری به نام طلاق.
اینجا پایان ماجرا نیست
نطفه و لقمه حلال، تأثیر خود را گذاشت و فطرت پاک، محسن را بیدار کرد. او دیگر دنیاپرستی را رها کرده بود، حتی دنبال آن پول های کثیف نبود. قصدش جبران اشتباهاتش بود. می خواست از تمام خطاهایش برگردد که یک اتفاق محسن را با اتهامی بزرگ روبرو کرد؛ اتهام به قتل.
این اتهام، نمی توانست سر بی گناه محسن را بالای دار ببرد؛ اما می توانست ملکا را مردود کند. فقط کافی بود ملکا، یک دندگی هایش را ادامه دهد و نامه را نخواند. به همین راحتی او مردود می شد و هیچکس نمی داند پس از آزادی محسن و اثبات بی گناهی اش، چه دنیایی در انتظار ملکا بود. اما ملکا، حداقل، راه قبولی را می دانست؛ راهی که حتی عمل کردن نصفه و نیمه به آن، باز نجات بخش بود. راهی به نام صبر.
امروزه می بینیم با کوچکترین مشکل، زبان ها به فحاشی بلند می شود، حرمت ها شکسته می شود و رفتارهای وقیحانه ای صورت می گیرد. کارهایی که تمام پل های پشت سر را خراب می کند و راهی برای بازگشت، باقی نمی گذارد. ملکا، این کارها را نکرد؛ شاید شنیده بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرموده: لَا تَسُبُّوا النَّاسَ فَتَكْسِبُوا الْعَدَاوَةَ لَهُم : به مردم فحاشی نکنید تا با هم دشمن نشوید
ملکا در اقدام به طلاق عجله کرد، و این عجله را با تهیه گواهی عدم بارداری جعلی به نهایت خود رساند؛ ولی به هر حال، در احترام به بزرگترها، در دوری از هوچی گری ها، در خواندن نامه محسن و گوش دادن به نصیحت های پدرانه، در تسلیم شیطان نشدن ها، هرچند خیلی دیر، اما باز صبر را انتخاب کرد، صبری که سخت و تلخ بود؛ اما نجات بخش.
ملکا به ما نشان داد که هر اندازه انسان صبوری کند، به همان میزان، به خیر و سعادت نزدیک شده و دوری از صبر چیزی جز هلاکت نیست. نکته ای که بسیار گویاتر از این سریال، در کلام امام حسن (علیه السلام) وارد شده که فرمودند: الْخَیْرُ الَّذِی لَا شَرَّ فِیهِ الشُّكْرُ مَعَ النِّعْمَةِ وَ الصَّبْرُ عَلَى النَّازِلَة: خیری که هیچ شرّی در آن نیست؛ شکر همراه با نعمت و صبر بر مشکل هاست. (تحف العقول، ص234)
کلام آخر
معصوم نبودن، به معنای جایز بودن انجام گناه نیست. هر انسانی به اندازه عقل و اختیارش می تواند کاری را انجام دهد که حداقل، نمره قبولی را کسب کند. فقط کافی است کمی صبر کرده و عجولانه تصمیماتی غیر قابل برگشت انتخاب نکند.