ابن ابیالحدید معتزلی مینویسد: شایسته است هر خردمندی در تاخیر بیعت علی علیهالسلام با ابوبکر بیندیشد که اگر کار علی علیهالسلام درست بود پس کار ابوبکر در تکیه زدن بر منصب خلافت خطا بود.(شرح نهجالبلاغه، ج20، ص24)
وقتی جامعۀ اسلامی از مسیر صلاح و فلاح منحرف میشود بر امام لازم است به عنوان هادی و راهنمای مردم اعلام خطر کند و در عمل تا آنجا که برای او مقدور است با شیوههای گوناگون، دست به اصلاحِ انحرافات و کجیها بزند.
بنابراین، واکنش اهلبیت علیهمالسلام به ناهنجاریهای جامعه، اعلام ناخرسندی و بعد اقدام برای اصلاح آن است و اگر تلاش برای اصلاح، ثمر نداد و بیم آن میرفت که آتشِ برخاسته، شعله کشیده دامن تمام جامعه را بگیرد آنگاه نوبت به پاکسازی جامعه از وجود افرادی میرسد که بر ناپاکی و انحراف اصرار دارند. برخورد قهرآمیز امیرمؤمنان علیهالسلام با فرقۀ خوارج نمونهای از این نوع برخورد نهایی است که خود حضرت از آن با تعبیر کورکردن چشم فتنه یاد میکند.(نهجالبلاغه، خطبه 93)
اعتراض، گام نخست در برخورد با یک انحراف بزرگ
اعتراض به انحراف ایجاد شده نخستین گام در برخورد با یک انحراف بزرگ در سطح جامعه است که در سیرۀ امام علی علیهالسلام به روشنی پیداست. پس از آن که مسیرِ سراسر حقِ غدیر به سوی سقیفه منحرف شد و ابوبکر به خلافت رسید امیرمؤمنان با بیعت نکردن، اعتراض خود به این کجروی را اعلام کرد تا همه بدانند که این روند مورد پذیرش او نیست.
ابن ابیالحدید معتزلی مینویسد: شایسته است هر خردمندی در تاخیر بیعت علی علیهالسلام با ابوبکر بیندیشد که اگر کار علی علیهالسلام درست بود پس کار ابوبکر در تکیه زدن بر منصب خلافت خطا بود.(شرح نهجالبلاغه، ج20، ص24)
پس نگريستم. نه يارى يافتم و نه مدافع و ياورى، جز خاندانم. دريغم آمد كه آنان را به چنگال مرگ بسپارم. ناچار با خارِ خليده در چشم، ديده بر هم نهادم و با استخوانِ خزيده در گلو، آب دهان را فرو بردم و براى فرو خوردن خشمم، بر تلختر از عَلْقَم[= گیاهی به شدت تلخ] و دردناکتر از سوزش قلبِ دريده با تيغ، صبر نمودم. (نهجالبلاغه، خطبه 217 و نیز خطبه 26)
امام حسین علیهالسلام هم وقتی با انحرافی بزرگ در جامعۀ اسلامی مواجه میشود نخست همین کار را میکند. آن حضرت زمانی که میبیند شخصی فاسد به نام یزید بر مسند جانشینی پیامبرخدا صلیاللهعلیهوآله و رهبری جامعۀ اسلامی تکیه زده است و سلطنتش مورد پذیرش رسمی و عمومی جامعه قرار گرفته است؛ با بیعت نکردن اعتراض خود را به این انحراف اعلام میکند. زمانی که ولید بن عتبه والی مدینه از حضرت میخواهد که با یزید بیعت کند حضرت ضمن رد این درخواست چرایی کار خود را هم بیان میکند:
ما، خاندان پيامبر و معدن رسالت و محلّ رفت و آمدِ فرشتگان و جايگاه رحمتيم. خداوند، [امور را] با ما آغاز كرد و به ما ختم فرمود. يزيد، مردى فاسق، میگسار، آدمكُش و داراى فسق آشكار است. كسى مانند من با مانند يزيد، بيعت نمیكند. (الفتوح، ج5، ص13)
اقدام، گام دوم در برخورد با یک انحراف بزرگ
امیرمؤمنان علیهالسلام در ماجرای سقیفه پس از اعتراض، اقدام عملی را آغاز کرد. آن حضرت با یاری خواستن از مهاجرین و انصار تلاش کرد تا جامعه را به مسیری که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ترسیم کرده بود برگرداند. (کافی، ج8، ص32)
امام حسین علیهالسلام نیز پس از اعتراض به انتصاب یزید، اقدام عملی خود را برای اصلاح این انحراف به وجود آمده در جامعۀ اسلامی آغاز میکند. هجرت از مکه به سوی کوفه برای همین منظور است. آن حضرت در نامهای به برادرشان محمد، معروف به حنفیه مینویسد:
من از سرِ سرمستى و طغيان و فساد و ستم نشوريدهام؛ بلكه تنها براى پیجويىِ اصلاح در امّت جدّم بيرون آمدهام و مىخواهم امر به معروف و نهى از منكر كنم و به سیرۀ جدّم محمّد صلیاللهعلیهوآله و پدرم على بن ابىطالب عليهالسلام، رفتار كنم. (الفتوح، ج5، ص21)
نرمش قهرمانانه
اما ادامۀ این اقدام اصلاحگرانهای که انتخاب شده است تا کجا جایز است؟ برخی بر این باورند روشی را که برای اصلاح در پیش گرفتهایم باید ادامه دهیم و جایز نیست از آن راه برگردیم حتی اگر به شهادت بیانجامد. این عده، شهادت امام حسین علیهالسلام را هم نتیجۀ میدانند.
اما سخنان امام علی و حضرت حسین علیهماالسلام این مبنا را رد میکند. امیرمؤمنان علیهالسلام پس از خودداری از بیعت و فراخواندن مسلمانان برای مقابله با انحراف، وقتی به موانع جدی برخورد دست از آن راهکار کشید و با نرمشی قهرمانانه، با ابوبکر دست بیعت داد و راه دیگری را برای اصلاح، در پیشگرفت.
اعتراض به انحراف ایجاد شده نخستین گام در برخورد با یک انحراف بزرگ در سطح جامعه است که در سیرۀ امام علی علیهالسلام به روشنی پیداست. پس از آن که مسیرِ سراسر حقِ غدیر به سوی سقیفه منحرف شد و ابوبکر به خلافت رسید امیرمؤمنان با بیعت نکردن، اعتراض خود به این کجروی را اعلام کرد تا همه بدانند که این روند مورد پذیرش او نیست.
حفظ اتحاد مسلمانان و جلوگیری از تفرقه در جامعۀ اسلامی یکی از علتهای آن بود. امام فرمود: به خدا سوگند، اگر از پراكندگى مسلمانان، بازگشت كفر، و نابودى دين، هراسى نبود، تصميمى غير از اين میگرفتيم (ارشاد، ج1، ص245)؛ اتحادی که حفظ آن از حفظ توحید بالاتر است. (ر.ک به سورۀ طه، آیۀ94)
نیز حضرت دانست اگر بیعت نکند او و اهلبیتش را خواهند کشت و دید که در این شرایط، جاندادن نمیارزد؛ اهدای جان در راه هدف وقتی میارزد که اثر و نفعی بیش از ماندن داشته باشد؛ اما اگر سودی در شهادت نباشد اهلبیت علیهمالسلام از آن صرف نظر میکنند تصمیمی که امام علی علیهالسلام گرفت و با بیعت و تغییر تاکتیکِ اصلاح جامعه، خود را از آن رهانید. فرمود:
پس نگريستم. نه يارى يافتم و نه مدافع و ياورى، جز خاندانم. دريغم آمد كه آنان را به چنگال مرگ بسپارم. ناچار با خارِ خليده در چشم، ديده بر هم نهادم و با استخوانِ خزيده در گلو، آب دهان را فرو بردم و براى فرو خوردن خشمم، بر تلختر از عَلْقَم[= گیاهی به شدت تلخ] و دردناکتر از سوزش قلبِ دريده با تيغ، صبر نمودم. (نهجالبلاغه، خطبه 217 و نیز خطبه 26)
نظیر همین نرمش و بازگشت از روش انتخاب شده را میتوان در رفتار امام حسین علیهالسلام نیز مشاهده کرد. وقتی سپاهی از کوفه راه را بر حضرت بست؛ امام فرمود که ما به دعوت همین مردم کوفه آمدهایم؛ حال اگر نمیخواهید و پذیرای ما نیستید برمیگردیم (ارشاد، ج2، ص77؛ تاریخ طبری، ج5، ص400). این یعنی ما نیامدهایم برای کشتهشدن و در این شرایط آن را هم روا نمیدانیم و برمیگردیم. به عبارت دیگر با شرایط به وجود آمده اینجا پایان آن راهی است که ما برای اصلاحگری برگزیدهایم و اکنون با نرمشی قهرمانانه از آن بازگشته و راهی دیگر برمیگزینیم.
تا اینجای ماجرا قدم به قدم همانند آن چیزی بود که در سیرۀ امام علی علیهالسلام مشاهد میشود.
اما به ناگاه شرایطی پیش آمد که در آن، تقدیم جان نه تنها ارزش دارد بلکه وظیفهای حتمی است؛ اتفاقی که امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا با این جمله از آن پرده برداشت:
هان! بینَسَبِ پسر بینَسَب، مرا ميان دو چيز قرار داده است: شمشير و خوارى. خوارى از ما دور است و خداوند، آن را براى ما نمیپذيرد، و نيز پيامبرش و مؤمنان و دامنهاى پاک و پاكيزه و جانهاى غيرتمند و خوددار كه اطاعت از ليئمان را بر مرگى كريمانه، مقدّم نمیدارند. (لهوف، ص156)
این همان شرایط متفاوتی است که امام حسین علیهالسلام در آن قرارگرفت و شهادت پرافتخار و پُرثمر را بر رندگی ذلتبار ترجیح داد. شرایطی که برای امام علی علیهالسلام به وجود نیامد. گرچه آن امام هم بین مرگ و زندگی مخیر شد (مناقب ابنشهرآشوب، ج2، ص115)؛ اما دیگر از گزینۀ ذلت خبری نبود. از وقایع بعدی پیداست که زندگی پیشنهادی به حضرت، یک زندگی عزتمندانه بود که میتوانست در آن تا جایی که ممکن است در جهت اصلاح جامعه اقدام کند. نشانۀ آن هم جایگاه ویژهای بود که حضرت نزد خلفا داشت، مشورت خلفا با ایشان (تاریخ اسلام ذهبی، ج3، ص638) نمودی از این عزت و بلندی جایگاه است.
جامع و مفيد بود
ممنون موفق باشيد