مادر سادات، من مانند طفلان یتیمم / فاطمیه، در عزای جانگدازت گریه کردم…
شهادت حضرت فاطمه
من چو مادر مردگانم، در عزایت گریه کردم
گریه کردی، من برای گریه هایت گریه کردم
حضرت صاحب زمان “ع” اکنون عزادار تو باشد
او بریزد اشک، من هم، در عزایت گریه کردم
قلب من آتش گرفته، دیگر آرامش ندارد
بیت الاحزان، از برای های هایت ،گریه کردم
مادر سادات، من مانند طفلان یتیمم
فاطمیه، در عزای جانگدازت گریه کردم
شیعیان ماتم زده، هرساله در سوگت نشینند
هر زمان یادم فتاده، در هوایت گریه کردم
سیلی و دیوار و در، با من حکایت ها بگوید:
روضه می خواند برایم، من برایت گریه کردم
واژه ها، با من عزادارند، با هم اشکریزان
بی امان درکنج خلوت، همنوایت گریه کردم
قصه ی تنهائی مولاعلی “ع” جانم گدازد
در نجف ،د رسامره، در کربلایت گریه کردم
ای تمام قوم وخویشم، حضرت زهرای اطهر
گر گرفتم، ناله کردم ،در قفایت گریه کردم
گفتم وگفتم:"فرائی"طاقتش از کف برون شد
پیر شد، پیرانه مادر، برحیایت گریه کردم
سروده “عبدالمجید فرائی”
شنبه ۱۳۹۴/۱۲/۱