رجعت عن القول الذی قلت فی نجد - فقد صحّ لی عنه خلاف الذی عندی
از سخنی که در ستایش نجد گفته بودم برگشتم؛ پس همانا از راه درست برایم ثابت شده که مطلب بر خلاف آن چیزی است که پیش از این در نظرم بود.
محمد بن اسماعیل درباره علت تجدید نظرش میگوید: بعد از این که قصیده اول خود را به نجد فرستادم، شخصی به نام شیخ عبدالرحمن نجدی آمده و جریان محمد بن عبدالوهاب را برایم بازگو کرد که او تمام مسلمانان را در همه اقطار زمین تکفیر مینماید و با این دستاویز، اقدام به کشتار و غارت اموال آنها میکند. با شنیدن این خبر، من دچار شک و تردید شدم تا این که یکی از شاگردان محمد بن عبدالوهاب به نام مربد بن احمد تمیمی، برای به دست آوردن کتابهای ابن تیمیه و شاگردش ابن قیّم آمد. همراه او، بعضی از رسالههای استادش محمد بن عبدالوهاب بود؛ رسالههایی که در علت تکفیر مسلمانان و حلال بودن جان و مال آنها جمعآوری کرده بود. من با مطالعهی این رسالهها دریافتم که او جز بهرهای اندک از علوم شریعت ندارد. نه خودش اهل دقت نظر است و نه پیش کسی درس خوانده که راه هدایت را به او نشان دهد؛ بلکه فقط برخی از کتابهای ابن تیمیه و ابن قیّم را مطالعه کرده و کورکورانه از آنها تقلید نموده است، با اینکه خودِ آنان، تقلید را حرام میدانند.[۱۳]
لازم به یادآوری است که گرچه محمد بن اسماعیل از رسالههای محمد بن عبدالوهاب انتقاد کرده است، اما کتاب خود او به نام «تطهیر الاعتقاد» دست کمی از کتابهای محمد بن عبدالوهاب ندارد. شاید او بعد از نوشتن این کتاب، از نظرِ خود برگشته باشد.
[مروری بر افکار ابن تیمیه]
روشن شد که وهابیت، ریشه در افکار ابن تیمیه دارد. پس لازم است که مختصری از شرح حال، عقاید و فتاوای او در اینجا آورده شود: احمد بن عبدالحلیم، معروف به ابن تیمیه در سال ۶۶۱ ه ٍ. در حرّان شام به دنیا آمد. سپس از ترسِ هجوم تاتار به دمشق پناه برد. او دارای عقاید و فتاوای خاصی بود که با عقاید و فتاوای دیگران بهطور کامل ناسازگار بود. ابن تیمیه خدا را جسم و دارای اعضای مختلف؛ از قبیل صورت، دست، پا و… میدانست و با صراحت تمام او را به انسان تشبیه میکرد.
روزی ابن تیمیه روی منبر نشسته بود؛ مردم را موعظه میکرد و درس خداشناسی میداد تا این که به بحث عرش و کرسی رسید و گفت: «خدا بر عرش خود چنان تکیه زده است که من بر این منبر تکیه زدهام.» مردم یکباره از جا برخاسته، او را از منبر پایین آوردند و بشدّت با مشت و لگد زدند و سپس تحویل دادگاه دادند.[۱۴]
[مقابله عالمان با ابن تیمیه]
عالمان دینی برای مبارزه با ابن تیمیه دو شیوه را بهکار گرفتند:
۱. تألیف کتابهای علمی در ردّ عقاید و فتاوای او. از آن میان، میتوان این کتابها را نام برد:
۱ ۱. شفاء السقام فی زیارة خیر الانام، تقی الدین سبکی.
۲ ۱. الدرة المضیئة فی الرد علی ابن تیمیه، همان.
۳ ۱. المقالة المرضیّه، قاضی قُضات فرقه مالکی - تقی الدین ابی عبدالله اخنائی -
۴ ۱. نجم المهتدی و رجم المقتد، فخر بن معلم قرشی.
۵ ۱. دفع الشبهة، تقی الدین حصنی.
۶ ۱. التحفة المختارة فی الرّد علی منکر الزیارة، تاج الدین.
۲ جلوگیری از ابراز و گسترش عقاید و فتاوای ابن تیمیه، حتی از این راه که او را به زندان بیندازند و ارتباطش را با مردم محدود کنند.
ابن تیمیه بارها بخاطر عقاید و فتاوای باطل خود محکوم به زندان شد. از شدیدترین مواردِ آن، وقتی بود که او گفت: بار سفر بستن برای زیارت قبور انبیاء و قبر پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) جایز نیست. بعد از این فتوا، علمای مذاهب چهارگانهی اهل سنّت نامهای را مبنی بر این که او گمراه و بدعت گذار است امضا نمودند. در نتیجه، قضات و عالمان بزرگ، ابن تیمیه را به این جرم محکوم به زندان طولانیمدت و محرومیت از حق فتوا کردند.[۱۵]
[سرانجامِ ابن تیمیه]
سرانجام ابن تیمیه در سال ۷۲۸ ه ٍ. در زندان شام درگذشت. بعد از او شاگردش، ابن قیّم تلاش کرد که افکار او را گسترش دهد، امّا تلاشهایش بیثمر ماند.
[برخی از دیدگاههای علمای اهل سنت درباره ابن تیمیه]
در پایانِ این بخش، مناسب است که گوشهای از دیدگاههای علمای اهل سنت دربارهی ابن تیمیه آورده شود:
تقی الدین سبکی: همانا عقاید ابن تیمیه با عقاید جمهور مسلمین در تضاد است. او در اصول دین، باورهای باطلی را پدید آورد، ارکان اسلام را نقض و گرههای آن را باز کرد و این در حالی بود که همه اینها [را] در پوشش پیروی از قرآن و سنت انجام میداد و چنین وانمود میکرد که مردم را به سوی حق فرا میخواند، اما به جای پیروی از قرآن و سنت، سر از بدعتگذاری درآورد و از جماعت مسلمین دور ماند.[۱۶]
ابن حجر مکی: همانا ابن تیمیه بندهای بود که خدا دچار خذلان و گمراهیاش کرده، چشمِ دلِ او را کور و گوشِ دلِ او را کر نموده است و به این مطلب، آن دستهای از علما تصریح کردهاند که فاسد بودنِ احوال و دروغ بودنِ گفتارِ او بازگو نمودهاند.[۱۷]
ابن حجر عسقلانی: مردم دربارهی ابن تیمیه آراء مختلفی دارند: بعضی او را از گروه تجسیمی به حساب میآورند زیرا معتقد بود که خدا جسم و دارای دست، پا و… میباشد و همانند یک انسان بر عرش خود تکیه زده است. بعضی دیگر او را کافر و زندیق میدانند چون میگفت که نباید از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست کمک و فریادرسی شود. این سخن، موجب تنقیص و مانع از احترامِ آن حضرت است. دسته سوم، ابن تیمیه را منافق میشمارند زیرا او با تنقیص و انکار فضائل علی، دشمنی خود را با آن حضرت ابراز نموده است و پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودهاند: یا علی لا یبغضک الا منافق؛ تو را جز منافق دشمن نمیدارد.[۱۸]
ذهبی، از معاصرین ابن تیمیه بود. او نامه خیرخواهانه و توأم با سرزنش برای ابن تیمیه مینویسد که در قسمتی از آن چنین آمده است:
… و وا اسفاه علی السنة و اهل السّنة… الی کم تری القذاة فی عین أخیک و تنسی الجذع فی عینیک؛
تا چه اندازه خس و خاش را در چشم برادرت میبینی اما شاخه را در دو چشم خود فراموش میکنی (عیب بسیار کوچک دیگران را میبینی اما عیب بسیار بزرگ خود را نمیبینی)
… یا رجل بالله علیک کفّ عنّا…؛
ای مرد، تو را به خدا دست از سر ما بردار!
و کثرة الکلام بغیر زلَلٍ تقسی القلب اذا کان فی الحلال و الحرام فیکف اذا کان فی… و تلک الکفریات التی تعمی القلوب؛
پرحرفی بدون لغزش موجب سنگدلی میشود، حتی زمانی که در باب حلال و حرام باشد، تا چه رسد به این که درباره مطالب کفرآمیزی باشد که دلها را کور میکند
… کان سیف الحجاج و لسان بن حزم شقیقین فواخیتهما…؛
شمشیر حجاج و زبان ابن حزم با هم برادر بودند پس تو هم برادر آنها شدی (همانگونه که از شمشیر حجاج و زبان ابن حزم کسی در امان نبود همچنین از دست تو کسی در امان نیست.)
الی متی تمدح کلامک بکیفیة لا تمدح و الله بها احادیث الصحیحین…؛
تا کی سخنان خود را به گونهای میستایی که احادیث صحیح بخاری و مسلم را، سوگند به خدا، آنگونه نمیستایی و ای کاش آن احادیث از دست تو سالم میماند بلکه هر زمانی به آنها با حربههای مختلف هجوم میبری بعضی را ضعیف میشماری و بعضی دیگر را باطل میدانی؛ گروه سوم را تأویل میبری و گروه چهارم را انکار میکنی.
أمَا حانَ لک ان تتوب و تنوب…
آیا وقت آن فرا نرسیده که توبه کنی و از گفتار و رفتار خود بازگردی.[۱۹]
ادامه دارد…
پانوشتها:
[۱۲] مقدمه «تطهیر اعتقاد» نوشته محمد بن اسماعیل صنعانی..۵
[۱۳] قنوجی، حسن خان، ابجد العلوم ۳/۱۹۶.
[۱۴] حصنی، تقی الدین، دفع شُبَه من شبّه و تمرد ص ۴۱.
[۱۵] همان، ص۴۶ ۴۵.
[۱۶] الدرة المضیئة فی الرّد علی ابن تیمیة.
[۱۷] الفتاوی الحدیثة ص ۱۰۸.
[۱۸] الدر الکامنة ۱/۱۵۴.
[۱۹] امینی، الغدیر ۵/۱۳۵ به نقل از کوثری تکملة السیف الصیقل.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی نشست اساتید سطوح عالی و خارج حوزه علمیه قم
صفحات: 1· 2