کسی که به خودش دروغ می گوید و به دروغ خودش گوش می دهد، کارش به جایی خواهد رسید که هیچ حقیقتی را نه از خودش و نه از دیگران تشخیص نخواهد داد.
کتابآن چه خواندید سطرهایی از کتاب «جنایات و مکافات» نوشته فئودر داستایوفسکی است که کانال تلگرامی شهر کتاب مرکزی (تهران) آن را باز نشر داده.
هشتگ کنار این متن همان اندازه قابل تامل است که نوشته ارزشمند داستایوفسکی:«شبى حداقل يك دقيقه كتاب بخوانيم.» راستش در میان توصیه های تبلیغی برای خواندن کتاب، نخستین بار است می بینیم بزعم برخی، یک دقیقه کتاب در شبانه روز هم می تواند کارآیی داشته باشد. خوب که تامل می کنیم اما متوجه می شویم چه ایده جالبی است. واقعا خالی کردن یک دقیقه وقت برای کتاب خواندن دیگر آن قدر راحت است که عذر و بهانه ای نمی ماند. مگر آن که از اساس نخواهیم کتاب بخوانیم.
اقدام شهر کتاب مرکزی وقتی ارزشمندتر می شود که در کنار توصیه «شبى حداقل يك دقيقه كتاب بخوانيم» برخی قسمت های یک کتاب را گزینش و منتشر کرده است. حتما خواندن یک پاراگراف حق مطلب را ادا نمی کند اما چه بسیار پارگراف هایی که پر هستند از نکته. وانگهی از دل همین سطرها است که ذهن برای خواندن کل کتاب ترغیب می شود.
در هر حال، شبی یک دقیقه مطالعه را باید جزو ایده های ترغیبی نوآورانه قرار داد. هفته پیش به چند مورد اشاره کردیم که در نوع خود واجد تحسین هستند.
حالا بیایید چند پاراگراف به گزینش شهر کتاب را بخوانیم:
«آن دو دیگر تنها نبودند. هرکدام فرد صد در صد دلخواهشان را یافته بودند و یافته شده بودند. چه قدر عجیب است که فرد مورد علاقه ات را پیدا کنی و فرد مورد علاقه ات پيدايت كند يك معجزه است.يك معجزه آسمانى.» برگرفته از كتاب ديدن دختر صد در صد دلخواه در صبح زيباى ماه آوريل اثر هاروكى موراكامى.كتاب يكى از اثرهاى پر فروش ماه آبان شهركتاب مركزى است.
«انتهای دوستی ام با او نزديک می شدم. در مدت دوستي مان، زيبايي های کميابي را با هم شريک شديم. چون دو آينه که مدام در حال انعکاس همديگرند، ما در يکديگر ابديت را به تماشا نشستيم. اما بالاخره روزی فرا می رسد که دايره می چرخد و دوران تمام می شود. هر زمستانی بهاری، و هر بهار پايانی دارد. در جایی که عشق است دير يا زود جدایی هم هست…» این ها را خانم اليف شافاک در کتاب «ملت عشق» نوشته و ارسلان فصیحی ترجمه کرده. الیف شافاک (الف شفق) نام هنری الیف بیلگین نویسنده ترک زبان است که کتاب هایش جزو پرفروش ترین کتاب های تاریخ ترکیه دسته بندی میشوند. او تا به حال بیش از ۱۵ کتاب نوشته که ۱۰ مورد از آنها رمان هستند.
«من از آن تافته های جدابافته نبودم که هر توهینی را ببخشایم، اما همیشه در آخر کار آن را از یاد میبردم. آن کس که تصور میکرد که من از او نفرت دارم چون میدید که با لبخندی صمیمی به او سلام میگویم غرق در شگفتی میشد و نمیتوانست باور کند. در این حال، بر حسب خلق و خوی خودش، یا بزرگواریم را تحسین و یا بی غیرتیام را تحقیر میکرد، بی آنکه فکر کند که انگیزه من ساده تر از اینها بوده است.من همه چیز حتی نام او را از یاد برده بودم.» این متن برگرفته از کتاب «سقوط» آلبركامو است.
«خود به زور و با آخرین توانی که در بدن داشتم، کمکم، پیراهن را از تنم درآورد و به کناری انداختم. غافل از اینکه که این لباس چه روزگاری را برای من و خانوادهام و از ما مهمتر، چه سرنوشتی را برای یکی دیگر از رزمندهها و خانواده او رقم خواهد زد! شاید اگر در آن لحظات گوشهای از ماجرای بعدی به ذهنم خطور میکرد، هرگز حاضر نمیشدم حتی دکمهای از آن را هم بازکنم. اما فارغ از این افکار، لباس را در آوردم و به خاکهای داغ دشت عباس سپردم.» کتاب خوان ها با «چه کسی لباس مرا پوشید» آشنایی دارند. این کتاب خاطرات آزاده محسن فلاح است که توسط محبوبه شمشیرگرها تدوین شده. کتاب دارای روایت منحصر به فردی است که شاید فقط در فیلمها اتفاق بیفتد. داستان اسارت سرباز ایرانی و شهادت فردی دیگر با لباس ایشان و برگشتن وی پس از حدود 8 سال به آغوش خانواده و در سوی دیگر داستان برگزاری مراسم ختم و خاکسپاری برای شهیدی که لباس محسن فلاح را پوشیده بود از جذابیتهای خاص داستان است.
زلزله
در گشت و گذارمان در وادی اخبار کتاب، به عکسی از زلزله اخیر برخوردیم که ایسنا منتشر کرده: خانم زلزلهزدهای همچنان در فکر کتابهاست. عکس نیاز به توضیح اضافه ندارد.
براي شهيد مهدی زين الدين
حیف است از کتاب بگوییم و شعر را فراموش کنیم. کانال تلگرامی سوره مهر به مناسبت سالروز شهادت مهدی زين الدين شعری از کتاب «آتش سواران» سروده عباس براتی پور را منتشر کرده:
اي سفركرده كه صد قافله دل مانده به راهت
آتش افروخته در خرمن جان برق نگاهت
كيستی، كيستی ای مرد كه در عرصه پيكار
سر به فرمان تو دارند، همه خيل سپاهت
تو كدام آيتي از زمره آيات الهي
كه بُوَد جرم تو مردانگی و عشق گناهت
عاشقي شيوه مردان الهی است، از اين رو
جگر سوخته و سينة مجروح گواهت
نقش روی تو كند جلوه در آيينی آفاق
صبح دولت بدميد از نفس گرم پگاهت
وقت رفتن پدرت بوسه به روي تو زد گفت
قدري آهسته برو، اي كه خدا پشت و پناهت
مادر شيردلت چون كه تو را غرقه به خون ديد
گفت نازم به قد سرو تو و چشم سياهت
چه شود يك نظر از مهر كني جانب مادر
كه مگر زنده شود از نگه گاه به گاهت
گرچه رفتي تو، ولي ياد تو در سينه شكوفاست
سر نهاديم به مهر تو و دل بسته به راهت