حجت الاسلام محمدمهدی مالامیری اولین شهید روحانی مدافع حرم است که اکنون یکسال از شهادت وی میگذرد، شهیدی که نخواست پیکر او بعد از شهادت تشییع شود.
یک سال از شهادت نخستین شهید روحانی مدافع حرم حضرت زینب(س) که در سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد گذشت.
حجت الاسلام محمدمهدی مالامیری در ۲۶ خرداد سال ۱۳۶۴ در شهر مقدس قم به دنیا آمد و سال گذشته در دفاع از حریم اهلبیت(علیهم السلام) در سوریه به شهادت رسید.
بر آن شدیم تا با همسر شهید، خانم زهرا احمدی در خصوص ویژگیهای این شهید هم صحبت شویم که مشروح این گفتگو در ذیل میآید:
* حجت الاسلام محمدمهدی مالامیری از لحاظ علمی در چه سطح بود؟
در دروس ابتدایی و راهنمایی همیشه شاگرد ممتاز بود و پس از گرفتن سیکل وارد حوزه علمیه قم شد و دروس مقدمات و سطح که در ده سال خوانده میشود را هشت ساله به پایان رساند.
پایاننامه سطح سه (کارشناسی ارشد) را به زبان عربی نوشت و با نمره ۱۸ دفاع کرد به طوری که اکنون موضوع پایاننامه سطح ۴ (دکتری) نیز از طرف حوزه تأیید شده است.
همراه با درس خارج، سطوح عالی حوزه را تدریس میکرد و کفایه الاصول که آخرین و سختترین کتاب اصولی حوزه است را در مؤسسه جوادالائمه (علیه السلام) قم و حلقات الاصول شهید صدر را در جامعة المصطفی العالمیة (طلاب غیرایرانی) تدریس میکرد و دو روز در هفته در حوزه علمیه کاشان به تدریس رجال و درایه میپرداخت.
با اینکه استاد سطوح عالی حوزه بود هیچگاه در او تکبر و فخر فروشی دیده نشد به طوری که در طول دو سال تدریس کفایه پدر و برادران او که همگی طلبه و ساکن قم هستند از تدریس وی اطلاع نداشتند تا اینکه به صورت تصادفی اسم او را در لیست مدرسین حوزه علمیه دیدند.
آنقدر از نظر علمی بالا بودند که برای تدریس باید از سطح شروع کرد اما ایشان از دروس سطح عالی و پایه ۹ و ۱۰ شروع کرد.
به من میگفت راضی نیستم کسی متوجه شود و برای خود سختگیری خاصی را اعمال میکرد و اگر به مسئلهای عمل نمیکرد برای خود جریمه قرار میداد.
ایشان مسلط به زبان عربی و انگلیسی بود و پایاننامه ارشد خود را به زبان عربی نوشت و وقت دفاع از پایاننامه دکترایشان بود که دیگر رفت.
پس از شهادتشان مشخص شد که با وجود سن کم قریب الاجتهاد بودند.
* نوع تفکرات ایشان به چه شکل بود؟
نوع تفکرش به نحوی بود که در همه موارد در زندگی طبق منویات مقام معظم رهبری عمل کند.
شاد و سرزنده و سخت کوش بود و هر هفته طبق برنامه ورزش داشت و برخی اوقات ساعت چهار صبح میرفت و فوتبال، والیبال، پینگ پنگ، بدمینتون، ورزشهای رزمی بخصوص کاراته را انجام میداد و در شنا استاد بود و همیشه در مسابقات اول میشد.
همه ساعات روز او برنامهریزی شده بود و بسیاری از روزهای سال شش صبح تا ۱۰ شب در کتابخانه بود اما از آن طرف هم برنامهشان انعطاف پذیری زیادی داشت به نحوی که برای صله ارحام که از شهرستان میآمدند وقت میگذاشت برای جبران آن از خواب خود کم میگذاشت.
به نظر من مصداق کامل جمله مقام معظم رهبری در خصوص تهذیب، تحصیل و ورزش بود و در سه حوزه نمونه بود.
اصراری ندارم که بگویم شهید، فرشته است؛ انسان اشتباه دارد اما آن چه را که درست میدانست با خلوص به آن عمل میکرد.
دوست نداشت خود را نشان بدهد تا حدی که اقوام نزدیک که موفقیتهای ورزشی او را میدیدند میگفتند او که این قدر تلاشگر است آیا درس هم میخواند؟ و در جواب آنان حتی اگر به طعنه یا شوخی میگفتند او فقط سکوت میکرد حتی به من هم میگفتند که علاقه ندارم از من تعریف کنی.
میگفت اگر علم من دنیایی شود، سد کارم میشود و ظلمت است و اگر علم نور است آن دنیا دست مرا میگیرد و تأکید داشت که علم برای خداست خودنمایی نباید در آن باشد.
یکی از اساتید پس از شهادتشان گفتند من در سالهای تدریس روی سه نفر امید داشتم که شخص بالایی شود و یکی از آنها ایشان بود.
روی مسائل سیاسی مطالعه و دقت عمل زیادی به خرج میداد و صحبتهای رهبری را پیگیری میکرد و در مجموع ولایت محوری در زندگی ایشان نمایان بود.
* در خصوص ویژگیهای شخصیتی ایشان بگویید؟
آدم کم حرف، ساکت و مظلومی بود اما در فضای خانه نیز شور و هیجان خود را داشت و به خوش پوشی، شیک پوشی، پاکیزگی و همیشه معطری معروف بود اما اهل اسراف و ولخرجی نبود و حتی به مستحبات نیز عمل میکرد.
چند دست بیشتر لباس نداشت اما همان را خوب نگه میداشت و به نحوی مراقبت میکرد که از بین نرود.
* رفتارشان با شما و فرزندان چگونه بود؟
ما ده سال و نیم با هم زندگی کردیم او در این مدت میگفت تعامل و رفتار طلبه باید به نحوی باشد که درسش برایش نور باشد.
رفتاری صمیمانهای با ما داشت زمانی را برای همه اختصاص میداد و زمانی برای بازی با فرزندان در برنامهاش بود دو دختر من موقع شهادت پدرشان ۲ و ۴ ساله بودند ایشان بیشتر نمازهای یومیه را به همراه بچهها به مسجد میرفت آنقدر با حوصله با آنان رفتار میکرد برخی اوقات برای آماده شدن آنها آنقدر صبر میکرد که یک نماز تمام میشد.
در مسئله پوشش نیز اعتقاد داشت تا کودک هستند حجاب دخترانشان اختیاری باشد و سختگیری نشود که آنان با علاقه حجاب را بپذیرند و برایشان شیرین باشد و به دلیل اینکه حجاب بچهها خوب بود برای آنان جایزه در نظر میگرفت.
* با خانواده خودشان چگونه رفتار میکردند؟
برای آنان به صورت ویژه و خاص احترام قائل بود و حتی اگر نظرشان مخالف پدر و مادرشان بود تا جایی که امکان داشت نظر آنان را قبول میکرد.
جلوی پدرشان ادب فوقالعادهای داشت و با تمأنینه و سکوت خاصی حاضر میشد و سعی میکرد صدایش بلندتر از پدرشان نباشد.
مادرشان که از سادات جلیله حسینی است، حتی در زمان حیات وقتی ایشان میخواست برود، میگفت: آرام جانم میرود روح و روانم میرود و ایشان همیشه میگفت محمد مهدی آنقدر خوب است که آخر شهید میشود.
* تربیت خانوادگی ایشان چه تأثیری در ایجاد روحیه شهادت، ایثار و ایمان در همسر شما داشت؟
پدر ایشان روحانی بود و هدایت و راهنماییهای خانواده اینچنین نتیجهای را در بر خواهد داشت خانواده ایشان تا حتی پس از ازدواج پیگیر درس ایشان بود و حتی تا سالها پیگیر بود که چه تعاملی را با من و فرزندان دارد.
* با چه هدفی رفتند که شهید شوند؟
همسرم میگفت داعش سر کودکان را میبرد و پدرانشان را با اره قطعه قطعه میکند، چگونه بنشینم و نظارهگر این جنایات باشم در حالی که فرزندان خودم در امنیت کامل در کنارم بازی میکنند؟
ما میدانستیم او شهید میشود
سالهای آخر به شهرهای مرزی که داعش نیرو جذب میکند میرفت تا تیر آنان به سنگ بخورد حتی به درخواست اهل تسنن که گفتند بیاید جوانان ما را از افکار انحرافی داعش نجات دهید به سیستان و بلوچستان، خاش، ایران شهر، کرمانشاه، تالش و آستارا رفت و آنجا به تبلیغ میپرداخت و از خانواده دور بود و متحمل سختیهای بسیاری میشد.
و وظایف و مسئولیتهای پدری خود را هم به صورت کامل انجام میداد به نحوی که وقتی میآمد احساس کمبود نمیکردیم نبودنش را جبران میکرد و شرایط را عوض میکرد.
* شما چطور رضایت دادید که برود؟
۱۵ اردیبهشت کلیپی از رهبری پخش شد که شعری را با گریه خواندند که ما سینه زدیم بی صدا … همسرم تماس گرفت من گفتم که این کلیپ مرا ناراحت کرد و شاید اگر ایشان میتوانستند برای دفاع از حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) مانند جنگ تحمیلی میرفتند.
من گفتم اگر قبول کردند مأموریت شما را تمدید کنند جهادتان را هدیه کنید به حضرت آقا و به نیابت ایشان به جهاد در راه خدا بروید من هم گفتم با اینکه دلم تنگ شده اما صبرم را تقدیم به آقا و حضرت زینب(سلام الله علیها) میکنم با هم نیت کردیم دو روز پس از تمدید مأموریتش شهید شد.
* هم اکنون احساس شما از رفتن ایشان چیست؟
من میدانم که او قطعاً به خاطر خلوصش به شهادت رسید حدود یک سال پیش از شهادت ایشان من دعا میکردم خدایا یکی از اطرافیان من برای دفاع از حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) به درجه شهادت برسد وقتی ایشان به من گفتند که میخواهند بروند من گفتم از خدا خواسته بودم و خداوند از میان ۷۰ میلیون ایرانی تو را برای جهاد و مرا برای صبر انتخاب کرده جایی که خانواده پشت یک مرد باشد میتواند بهدرستی عمل به وظیفه کند.
من از ابتدای ازدواج این حس را داشتم که ایشان را زود از دست میدهم از خدا میخواستم تا بهترین مرگ را نصیبش کند.
به دلیل داشتن این حس اگر ۱۰ دقیقه دیر میآمد استرس میگرفتم و تا حدی که همیشه کمپوت در یخچال بود زیرا از حال میرفتم و اینگونه نبود که رفتن او برایم بیتفاوت باشد و بسیار برایش گریه میکردم و به او میگفتم که تو شهید میشوی او ۴۲ روز پس از اعزام به شهادت رسید به نحوی که عکس او از شب پیش از عملیات، در کنار دیگر مدافعان حرم، در حال حنابندان برجای مانده است.
من حتی به او گفتم مسئله سوریه چند صباحی است که مطرح است چرا تا حالا نرفتی و او گفت مطمئن نبودم که رهبری در مورد اعزام طلبهها رضایت دارند یا اینکه آنان باید برای ترویج علم به وظیفه عمل کنند و وقتی خاطرم جمع شد که نظرشان مثبت است تصمیم قاطع گرفتم.
* یعنی خودتان از ایشان خواستید برود و راجع به پس از مرگ همسرتان صحبت هم کردید؟
ما تنها صحبت نکردیم برای پس از شهادت همسرم با هم برنامهریزی هم کردیم که چه اتفاقهایی پس از او ممکن است بیفتد حتی در مورد مدرسه بچهها به توافق رسیدیم برای پس از او حتی با بچهها هم صحبت کردیم.
* با این همه علاقهای که با همسرتان داشتید وقتی خبر شهادتشان را به شما دادند چه کار کردید؟
من لبخند زدم که به آرزویش رسید، شهادت را برای او میدیدم سخت بود اما لحظه به لحظه زندگیام را با حضرت زینب(سلام الله علیها) مقایسه کردم و مصیبتهای حضرت برایم تداعی میشد همسر من گفت پس از من خاطرم از خانوادهام جمع است و در این آرامش به شهادت رسید اما حضرت امام حسین(علیه السلام) وقتی آثار مرگ برایشان نمایان شده بود، هنوز نظرشان به خیمهها بود.
بچههای من همه جا با محبت روبرو شدند اما حضرت زینب(سلام الله علیها) پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) گفتند امان از اسیری.
با این که حضرت زینب(سلام الله علیها) از کودکی میدانستند که چه سرنوشتی دارند و حتی پیراهن برادرشان را مادر برای روز عاشورا به ایشان داده بود اما علما به نماز شب ۱۱ محرم حضرت قسم میخورند. از آن پس ایشان به دلیل صبر و بردباری خود عقیله بنی هاشم و پیامآور عاشورا شدند و به آن درجات رسیدند.
* آیا پس از گذشت یک سال پیکر ایشان به وطن برگشته است؟
نه؛ ایشان پیش از شهادت به من گفتند زحمت تشییع جنازهام را هم به مردم نمیدهم و وقتی تلاش برای برگشت پیکر ایشان میکردند من گفتم با این جملهای که شهید گفتند بعید میدانم برگردد و سپاه پس از مدتی به ما اعلام کرد که تلاششان برای پیدا کردن پیکر ایشان به جایی نرسیده است.
وقتی برای بزرگداشت شهدای مدافع حرم دیدار رهبری رسیدیم حضرت آقا گفتند روایت داریم که روز قیامت برخی اجر دو شهید را دارند و حتی شهدای دیگر به آنان غبطه میخورند گمان من این است که آنان شهدای مدافع حرم باشند زیرا این شهدا سن کمی نداشتند که بگوییم از روی هیجانات درونی رفتند با عقل و درایت رفتند و در اوج بهرهوری بودند دوم این که برای صرف وطن نیز نرفتند و برای حفظ حرم و اسلام رفتند و مرز نشناختند و اجر دو شهید دارند اجری که از نظر خداوند پنهان نیست.
* شما و همسرتان هر کدام به نحوی با ایثار و از خود گذشتگی سختیهایی را برای راحتی ما متحمل شدید حالا چه موضوعی شما را ناراحت میکند؟
من حق و جایگاهی برای خود قائل نیستم و اگر کسی کاری کرده خود شهید بوده اما طرز تفکر برخی از افراد و بی بصیرتی آنان در عدم پشتیبانی از رهبری مرا آزرده خاطر میکند.
نسل امروز فرزندان فردا را تربیت میکنند و ما تمرین ولایت مداری را برای عصر ظهور باید امروز به فرزندان خود بیاموزیم در این گیر نکنیم که آب و نان مان کم شود تا حاضر شویم سنگرها و اعتقاداتمان را که خونها برایش ریخته همه را پشت سر بگذاریم تا به دنیای خود برسیم.
حزب اللهیهای ما نیز با روی خوش و آگاه سازی باید افراد مختلف را جذب کنند با ناراحتیها، پرخاشگریها، بداخلاقیها و قطع رابطه نمیتوان جذب داشت اگر این اتفاق بیفتد دشمنان جوانان ما را به سمت خود میکشند.
این امر نیاز به تحصیل، تفکر و برنامهریزی دارد مؤمن برای همه لحظات زندگی تدبیر میخواهد
با تمام سختیها که مردم گویند برای بازماندههای شهید من میگویم خدایا قبول کن این کم را از ما همانگونه که حضرت زینب(سلام الله علیها) گفت زیرا انسان با سختیها بزرگ میشود.
* پاسخ شما به برخی که میگویند مدافعان حرم برای پول میروند، چیست؟
آیا نمیتوانست خودش آن مقدار پول را به دست آورد؟ کسی برای پول جان نمیدهد اگر به آنان بگویند یک میلیارد میدهیم یک دستتان را قطع کنید اگر عاقل باشند نمیپذیرند، اگر آنها هم پول میخواهند این راه باز است.
نباید سطح شهادت را تا این حد پایین بیاوریم دشمن از همه جهت کار میکند و برخی از مردم به خودمان هم میگویند.
برخی از مردم با ما تماس میگیرند و رقمهای عجیب و غریبی را هم میگویند که برای خودمان هم تعجبآور است در همه جای دنیا برای بازماندگان جنگ مقرری را در نظر میگیرند اما با آن کسی پولدار نمیشود.
به هیچ عنوان بحث پول در جنگ با وجود سختیهای آن مطرح نیست ایشان تنها برای اصل دفاع از حرم اهل بیت (علیهم السلام) رفت و نیازی نداشت که برای پول برود زیرا اگر در ایران میماند جزء اساتید و هیئت علمی دانشگاه میشد و حتی برخی به من گفتند با وجود این ویژگیها چرا رفت او آینده درخشانی داشت.
مردم فکر میکنند شهدا برای سوریه میروند اما نمیدانند که مرزهای اعتقادی ما در حال حاضر سوریه و فلسطین است و برای پشتیبانی از ولایت فقیه رفتند.
ایشان پیش از شهادت همه جا امضا داد که برای مسئله جهاد پولی نمیخواهد و کاملاً برای رضای خداوند رفت.
* شما هم اکنون چه مشکلاتی را دارید؟
همه در زندگی سختیهایی دارند اما در رابطه با همسر شهید بودن مردم این تجربه را ندارند از سختیهای ما میپرسند قرار نیست در دنیا راحتی داشته باشیم.
اگر قرار نیست که همه بمیریم ما همیشه روغن ریخته را نذر امامزاده میکنیم پس جانمان را برای خدا بدهیم و با خدا معامله کنیم.
* با بهانهگیری دو دخترتان چه میکنید؟
خداوند قول داده که جای خالی پدر را پر میکند به همین خاطر هم ما زندگیمان را ادامه میدهیم من فرزندانم را برای این که بدانم فقدان پدر را چگونه میگذرانند پیش چند روانشناس بردم گفتند که این بچهها شکست را در زندگی تجربه نکردند.
هنوز خورشید که نماد پدر در زندگی است در نقاشیهای فرزندانم در وسط قرار دارد و نقش ایشان در زندگی آنان محوری است.
البته این به توجهات خداوند و امام عصر(عجل الله تعالی فرجه) و تدابیری که ما پیش از رفتن همسرم اتخاذ کردیم برمیگردد.
هر کس به دیدار ما میآید آیه قرآن را هدیه میدهم که بشارت میدهد خداوند به کسانی که هنوز به خداوند نپیوستند نه ترسی و نه ناراحتی برایشان است.
به مادران شهدا میگویم پسرانتان اجر و احسنت خدا را گرفتند خوشا به حالتان
* هدف و آرزویتان چیست؟
آرزویم این است که روزی خود و فرزندانم هم به خیل شهدا بپیوندیم و هدف و برنامهام هم این است که راه ایشان را با صلابت و محکمتر ادامه دهم و خواهم داد.
* از ایشان وصیتنامهای هم برجای مانده که درخواستی از مردم داشته باشند؟
ایشان مناجات نامهای را با خداوند به زبان عربی داشت و در انتها یک جمله به فارسی نوشت که به دعای همه شما محتاجم.
سید حسن مبارز یکی از شاگردان غیرایرانی وی که در جامعة المصطفی تحصیل میکند شعری را برای استاد شهیدش سروده است که در زیر میآید:
همواره مهر بودی و آبان نداشتی دریای بیکرانه که پایان نداشتی
ای چهار فصل زندگیات، عاشقانه سبز گل بودی و بهار، بیابان نداشتی
ای از جهان رها و گرفتار درد عشق جز وصل دوست چاره و درمان نداشتی
امروز صبح به من گفت زندگی کاری به کار عالم امکان نداشتی
با ما بگو حقیقت پنهان خویش را آری «خودی» همیشه نمایان نداشتی
در لحظههای عاشقیات، نیمههای شب آیا تو از بهشت فراخوان نداشتی؟
منبع: خبرگزاری مهر (با اندکی تصحیح)