زن واحساس
دنياى زن را دنياى عاطفه و احساس معرفى كردهاند و اين مسألهاى استكه در حيوانات ازابتداى بلوغ حضور دارد و براى انسان از ابتداى دوران حاملگى. براين مسأله دو عامل اساسى نفوذ دارند: يكى عامل زيست و جنسيت است كه به سبب آنترشحاتى ولو خفيف از هورمون غريزى پديد مىآيد كه بگفته عالمى هر سلول وجودى زنفرياد بر مىآورند كه من زنم. و ديگرى عامل تربيت كه در همه جاى جهان سعى بر ايناست دختران را از همان آغاز مادر بار آورند و مادرى همه گاه تداعى كننده عاطفه واحساس است .
اين است كه گاهى احساسات و عواطف انسان عامل اسارت و ذلت آدمىمىشوند و در اينجاست كه دستگاه تربيت بايد به كمك رسد و آن جنبه را در نسل تعديل وهدايت كند.
عاطفه ضرورى حيات است ولى عامل تعقل ضرورتر است تا قادر به كنترلآدمى باشد. ما در اين مسأله اندكى تأمل مىكنيم تا در شرح و تطابق آن با حيات فاطمه (س) مسأله نسبتاً روشنتر باشد.
نقش عاطفه در حیات
نخست از نقش عواطف در زندگى ياد مىكنيم و از اثرات آن. بدينگونه كهمىيابيم عواطف زندگى را رنگ مىدهند و به حيات انسان تنوع مىبخشند و زندگى را ازحالت يك نواختى بيرون مىآورند. چه بسيار غمها و تاثرها كه در عين نگرانى آفرينىنعمتى بحساب مىآيند و چه بسيارند شادىها، و سرورها كه راه مرگ را بر روى آدمى سدمىنمايند.
عواطف به همه انواعش موج آفرينند، چه عواطف مثبت مثل عشق، نوازش،محبت، چه عواطف منفى مثل ترس و نفرت و چه عواطف خطر آفرين مثل خشم، كينه و خشونت،عواطف زمينه ساز فراز و نشيب و نوسانات در زندگى انسانند و باعث مىشوند آدمى در يكنواختى و يكسانى در جا نزند و نپوسد.
حاصل عواطف شور و رغبت است، پيشروى است، تندادن به خطر و از دشوارىها نهراسيدن است. چه بسيارند گرههاى گشاده كه در سايه آناز نو بسته مىشوند و بر عكس. چه بسيارند انسها و پيوندها كه تجديد و يا ايجادمىگردند و سبب مىشوند زندگى به روى انسان لبخندى داشته باشد.
در حيات مشتركگاهى روابط دو تن به سر نخى وصل مىشود ونزديك به از هم گسستن است ولى وجود عواطف وياد آورى آن سبب مىشود كه اين تار فيمابين از هم نگسلند و روابط شان را تيره و غيرانسانى نسازند و زندگى زن و شوهر، والدين و فرزندان از اين نمونهها بسيارند.