باز هم از روی دلتنگی برایت می نویسم و کاغذ سفید را از خط خطی های ناگفته ام پر می کنم.
دلم از این همه فاصله، این همه نبودن، این همه ندیدن، این همه رفتن اما نرسیدن گرفته،
آقای من اینجا تمام روزها بوی شما را می دهد، فرقی نمی کند جمعه باشد، شنبه باشد یا هر روز دیگر، برای دلِ تنگِ من، همه روزها، لحظه ها و ثانیه ها جمعه است.
غروب ها دلگیرتر شده اند و هر بار طعم انتظار تلخ تر…
ای که خورشید، روشنی اش را از چشمان تو به عاریه گرفته و آسمان، عظمتش را مرهون بزرگی توست و دریا، پاکی اش را وامدار حضورت است.
چگونه امید و انتظار نیامدنت را نظاره گر باشم؟ تا کدامین خط؟
بیابان دلهایمان در انتظار باریدن است، پس ببار و با آمدنت بر روی تمام نبودن هایت خط پایان بکش.
بیا که شقایق ها را دیگر رمق ماندن نیست…
و نرگس ها هنوز چشم بهراه آمدنت هستند.
اللهم عجل لولیک الفرج (آمین)
زهرا عسگری طلبه پایه اول