دلنوشته
ياس سپيد آرزوهايم!
نجواكنان باغچه را خواندم و خبر از قاصدك تنهايش گرفتم.
خنده اي كرد و گفت: نامه برت شيفته ي يار شد و بر لب پنجره احسان ماند…
عمري است پيچك ها به اميد آمدنش سر به آسمان مي سايند.
باران باريد و اشك آسمان جاري شد
پرسيدم: قاصدك نامه برم را نديدي؟ گفت: پشت پنجره اي كز كرده بود و سرود غم مي سراييد.
گفتم: پس چگونه نامه هايم را بفرستم؟
گفت: « قاصدك تمام شرح حال توست»
پرستو آهنگران طلبه پایه دوم