توصیه به حجاب مهم تر است یا نماز؟
چند وقت پیش در یکی از شبکه های اجتماعی موبایلی بحث این بود که نباید در جامعه ارزش های اخلاقی درجه یک را فدای ارزش های درجه دو و سه کرد. مثلا عدالت، راستگویی، درستکاری و … فضایلی اخلاقی هستند که همیشه ارزشمند بوده و هستند و با هر دین و عقیده اگر بخواهیم انسانی اخلاق مدار باشیم به لاجرم درستی و اولویت این فضایل اذعان می کنیم. وقتی در جامعه ای که ظلم، خیانت در امانت، دروغگویی و دیگر رذایل شایع است صفت خاص به ظاهر کم اهمیت تری را بزرگ کنیم در واقع در حق آن ارزش های اخلاقی درجه یک جفا کرده ایم و با این عمل خود باعث شده ایم که آنها از درجه ی اولویت سقوط کنند و اهمیت خود را از دست بدهند. مثلا عدالت فضیلتی است که بسیاری از حکما و فلاسفه در طول تاریخ بر اهمیت آن تأکید کرده اند. ارسطو عدالت را معیار فضیلت و رذیلت می دانسته و بیشترین بحث در کتاب جمهوری افلاطون درباره عدالت است. یا به عنوان مثال در اسلام بر صفت صداقت و راستگویی تأکید بسیاری شده است. در حدیثی از امام علی -علیه السلام- راستگویی زینت و ستون ایمان برشمرده شده و در حدیث دیگری از امام حسن عسکری -علیه السلام- اشاره شده که کلید ناپاکی ها دروغ است. هر مکتب فکری اصول اخلاقی خاص خود را مشخص می کند و از آنجا که باقی رذایل و فضایل از آن اصول نشأت می گیرند به تبیین و توضیح آن اصول بیشتر می پردازد.
حال اگر در جامعه ای - مثل کشور ما- که متشکل از فرهنگی اسلامی- ایرانی است برخی فضایل اخلاقی که باید جایگاه بالاتری از لحاظ اهمیت و اهتمام به ترویج آنها در جامعه داشته باشند از رتبه خود تنزل پیدا کنند، نتیجه اش وارونه شدن فضایل و رذایل و آشفتگی نظام اخلاقی و رفتاری کشور می شود. با مطرح شدن این بحث اولین مثال و شبهه ای که به نظرم رسید - و بارها در مناقشات شفاهی و کتبی شنیدم و خواندم- مسئله «حجاب» بود. هرچند آن بحث معطوف به ارزش های اخلاقی جامعه بود و با توجه به تقسیم بندی دین به اعتقادات، اخلاق، احکام ( که البته جای ان قلت هم دارد!) حجاب بیشتر در مقوله احکام جای می گیرد تا اخلاقیات. اما همان احکام را هم که نگاه کنیم رتبه بندی آنها به واجب و حرام و مستحب و مکروه و مباح تا حدی اولویت ها را مشخص می کند. مگر تنها واجبِ زمین مانده «حجاب» است که حساسیت در این موضوع تا این حد بالا رفته است؟ مگر در جامعه تارک الصلاه، رباخوار و … نداریم که انگشت اشاره آمرین به معروف و ناهین ازمنکر بیشتر از همه به سوی بدحجاب هاست؟ با وجود احادیث و آیات زیادی در باب نماز مگر می شود گفت ارزش نماز از حجاب کمتر است یا عدم پرداخت خمس و زکات عواقب کمتری نسبت به بی حجابی دارد؟ اگر از دریچه اعتقادات بنگریم رعایت حجاب نه جزو اصول دین است و نه فروع دین، اما امر به حجاب در جامعه ما بسیار بیشتر از امر به پرداخت خمس و زکات و سفر حج انجام می گیرد. هیچ شهر و شهرستانی نیست که در مکان های عمومی و کوی و برزنش امر به رعایت حجاب نباشد؛ اما کجا می توانیم درباره پرداخت خمس و زکات این همه توصیه و سفارش ببینیم؟ اخلاقیات هم که متاسفانه ظاهرا همه در مقوله مستحبات جای می گیرند در جهان بینی دینی بسیار مظلوم واقع شده است. آیا افزایش اولویت موضوع حجاب امر پسندیده ای است و اگر چنین است علت آن چیست؟
می توان با نگاهی دیگر نیز به این موضوع پرداخت و به پاسخ نزدیک شد. آیا ارزش و اعتبار هر عمل (جدا از اینکه اعتقادی، اخلاقی یا فقهی شمرده شود) مطلق است یا نسبی؟ در اسلام از گناهانی به نام گناهان کبیره نام برده شده؛ اما تعداد دقیق آنها مشخص نشده است. چون اگر گناهان کبیره فقط ده یا بیست مورد شمرده می شد بقیه گناهان در نظرمان کوچک می آمد و نسبت به ارتکاب آنها ابایی نداشتیم. هر گناه صغیره ای اگر با اصرار و مداومت انجام گیرد تبدیل به گناه کبیره می شود. احادیث زیادی داریم که بعضی گناهان را با هم مقایسه کرده و یکی را بدتر از دیگری دانسته. اما وقتی چند حدیث از این دست را کنار هم قرار دهیم می بینیم نمی شود نتیجه خاصی گرفت که یکی از گناهان از همه پست تر و یکی سبک تر است. همه بدتر از هم و یکی بدتر از دیگری. در مورد حسنات هم همینطور است. مقایسه افعال حسنه به نحوی است که از ارزش و اهمیت هیچ کدام در نظر ما نمی کاهد. پس نمی توانیم بگوییم ترک نماز بدتر از ربا خواری و ربا خواری بدتر از بدحجابی یا بدحجابی بدتر از ترک نماز است. یکی از یکی بدترند و هر کدام عواقب و نتایج خود را دارند! به صورت مطلق نمی توان به آنها امتیاز مثبت یا منفی داد و شروع کنیم به ترتیب از شماره یک فضایل را در جامعه پیاده سازی کنیم و رذایل را بزداییم. البته اگر چنین شماره گذاری صریحی وجود داشت خیلی امور بر ما ساده تر می شد و تکلیفمان روشن می شد اما «بستگی داشتن» همه افعال به شرایط، معادله ای چند مجهولی پدید می آورد که مشخص کردن ریز و درشتش اجتهاد علمی و اجتماعی می طلبد.
اسلام دینی است متشکل از احکام عبادی فردی و اجتماعی. البته این تفکیک هم به سادگی انجام نمی شود. گاهی یک عبادت فردی در دل جامعه است و گاه سرمنشأ یک عمل اجتماعی افراد هستند. اما آنچه روشن است این است که برخی احکام اجتماعی تر هستند و آثار و نتایج اجتماعی بیشتری بر آنها مترتب است. برخی واجبات مثل نماز گرچه در صورت های اجتماعی مثل نماز جماعت و نماز جمعه هم نمود دارند؛ اما به سختی بتوان بی نمازی را در جامعه دید. مخالفت با اقامه نماز چیزی نیست که با یک نگاه قابل تشخیص باشد و در مورد هرکسی این احتمال می رود که در خلوتش نماز واجبش را ادا کرده باشد. میزان اعتقاد به اصول دین در افراد را نمی توان نمره گذاری کرد و پرداخت خمس و زکات و عمل به فریضه حج در جامعه نمود بارزی ندارد که در فرصت کوتاهی قابل رویت باشد. اما مسئله «حجاب» متفاوت است. حدی از حجاب به عنوان واجب برایمان تعریف شده که روشن است، با وجود آنکه حجاب زبان و قلب و چشم و … هم سفارش شده اند؛ اما همین حجاب ظاهری ( پوشش غیر از وجه و کفین) معیار مشخصی دارد که اگر کسی رعایت نکرد نمی توانیم بگوییم در خلوتش مقید به این حدود است یا اینکه چون حجاب زبان و قلب و چشم دارد پس از حجاب ظاهر معاف است. بدحجابی مخالفت آشکاری با یکی از احکام الاهی است که بروزش در جامعه آشکار است و جای تأویل و تفسیر به احسن ندارد. علنی شدن مخالفت با حکم دین، معیاری است که ارزش یک عمل را در آن رتبه بندی بالا می برد. اگر قبلا درجه پنج یا چهار داشته حالا سه یا دو می شود. وقتی مخالفتی در مقیاس عموم مردم علنی شد، توصیه و امر به آن نیز چاره ای ندارد جز اینکه آشکار باشد؛ چون بروز بدحجابی عملا تبلیغ و اشاعه آن و شکستن قبحش در جامعه است( البته این حرف لزوما به معنای اجبار فیزیکی نیست، می توان تبلیغات موجود در سطح جامعه در باب حجاب را نوعی از مقابله با بدحجابی آشکار دانست) بنابراین درجه بندی مطلق ارزش ها با علنی شدن مخالفت با آنها قابل تغییر است و این همان ویژگی «بستگی داشتن» است که اتفاقا به احکام دین در راستای شرایط اجتماعی پویایی می بخشد.
به نظر من یکی دیگر از محرماتی که از لحاظ آشکار بودن به خوبی قابل مقایسه با بدحجابی است «روزه خواری» در ماه مبارک است که خیلی از آن غفلت شده. روزی خواری را هم نباید تنها به این توجیه تقلیل داد که ممکن است فرد روزه دار ببینید و گرسنگی و تشنگی بر او سخت تر بگذرد؛ بلکه روزه خواری هم گناهی است که -هرچند گاهی علت روزه نگرفتن موجه است- اما در زمان و ساعات محدودی که همه امر به روزه شده اند ساز مخالف می زند و با این کار به ترویج مخالفت با امر الاهی دامن می زند.
رتبه بندی ارزش های اخلاقی، مطلق نبودن این درجه بندی و نهایتا «بستگی داشتن» وزن هر ارزش به آثار اجتماعی آن، موضوعی است که باعث می شود مواجهه با برخی ناهنجاری ها مانند «بدحجابی» در جامعه ما اهمیت بیشتری پیدا کند. البته اگر آثار اجتماعی، روانی، خانوادگی و … بدحجابی را در کنار دلیل دینی (شکستن قبح گناه در جامعه) قرار دهیم جایگاه پرداختن به آن بیشتر روشن می شود و حکم دادن به اینکه حفظ حجاب صرفا عملی «فردی» است نظری بسیار خام و تک وجهی به نظر می رسد.