انتظار…
سلام
دیگر وقت آن رسیده که بغض بترکانم و با استخوان در گلو فریاد بکشم.فریادی پر از زجر و دلتنگی.خدایا امتحانت سخت نیست،من شاگرد تنبلی هستم.جواب هایت را میدان اما انگار شیطان دارد مرا به تقلب از خودش وادار می کند.خدایا،بی کس مانده ام… (( دستمو بگیر… نذار اشتباه برم…))
خدایا همین یک ماه مانده تا این امتحانم تمام شود.تو را به حق مادرم زهرا(س) نگذار مردود شوم.خدایا… رمضان را به دادم رساندی اما چشمان کورم نمی بیند.خدایا دیگر نمی توانم تشخیص دهم که آیا نوشتنم هم گناه است یا نه… خداااااا….
خداوندا،نمی دانم آن شب چه بود.او..من..خیال..خواب..تصویرش از ذهنم پاک نمی شود.در آغوشش گرفتم.بی اختیار فریاد میزدم.دارم دیوانه می شوم.خدایا طاقتم دارد تمام می شود.چقدر سکوت و انتظار سخت است…آن هم انتظاری از جنس یاس بهشتی… دلم پر است از حرف،اما به کاغذ که نگاه می کنم فقط توانستم همین چند خط را بنویسم.
خدایا… مرا چه شده… می خواهم به سمتت بیایم.پس کجاست که می گویند ((…یک قدم با تو… تمام گام های مانده اش با من…)) خوب حالا هم تمام گام های مانده اش با تو دیگر…
امام زمان،آقا جان،چشمانم داغ شد.نمی دانم اصلا ادبیات دارداین خط خطی یا نه؛اما حرف دارد. درد دارد.می دانم تاوان بی گدار به آب زدنم را دارم می دهم…اما آقاجان خواهش می کنم تمامش کنید.تنبیه شدم.به خدا تنبیه شدم…روز به روز دارم آب می شوم.احساس گناه،آزمایش و امتحان خداوند،انتظار… گفتم انتظار… کاش آن قدر درکت میکردم که ذره ای از این انتظار رابرای تو داشتم.در این امتحان الهی تازه فهمیدم منتظرت نیستم.خیلی سخت است سکوت کنی و انتظار بکشی و نتوانی کاری کنی…خدایا تو را به زهرا(س) قسم پاسخم را بده.می دانی دارم به نص صریح قرآنت عمل می کنم.پس کمکم کن.
خدایا اشک هایم را جمع کردم برای شب های قدر…پرونده ام را باز کن و کارم را تمام کن.خدایا گفتم قدر،تمام وجودم را ترس گرفت. نکند امسال برایم بنویسی “مردود"…خدای من… غلط کردم..در مانده ام..بیچاره ام..غلط کردم خداااا…سربلندم کن.انتظارم را پایان بده…
خدایا اقرار به گناه را نیمی از توبه می دانند.خوب من،خدای من،پرونده گناهانم را خودت می دانی.بگو چه کنم تا جبرانشان کنم.مهدی جانم،شب قدر تو شفاعتم را بکن.بگذار سکوتم به بار بنشیند.مادر جان،یا فاطمه زهرا(س) ببین فرزند گنه کارت چگونه دارد زار می زند.تو را به جان حسینت،تو را به خون ریخته حسینت نگذار در این امتحان مردود شوم.به خدا انتظار سخت است،آن هم انتظاری که می خواهد انسان را به خدا برساند…آن هم انتظاری از جنس یاس بهشتی…
خدایا به حق اشک هایی که مطمئنم در شب های قدر به من هدیه خواهی کرد مرا ببخش وآنچه را که میدانی به من عطا کن…نگذاردیگر گناه کنم…لشگر آن مرد،سواره می خواهد.سواره بر نفس…او را به من عطا کن که به کمکش بر نفسم سواره شوم… آمین
خدا… انتظار… درد…اشک… آه… خدا…
انتظار...
سلام .همه باهم دست به دعا برمی داریم ویک صدا می گوییم:
الهم عجل لولیک الفرج