از «خون» تا شهادت
سال گذشته بود که با گزارشی به نام «خیابان 24 آذر» از شهدای کرمان یادی کردیم و از واقعه آن روز در سال 57 گفتیم، در آن گزارش گذری هم به طلبه شهید «حسن توکلی» زده شد که دلیل اصلی درگیری به خاطر نمایش «خون» در مسجد جامع بود، در طی آن روایت که نگاهی کلی شده بود حق مطلب درباره شهید ادا نشد.
زیروزبر شدن کاخ
«حسن توکلی» در خانواده ای روحانی و اصیل از قم به دنیا آمد. پدرش که منتظر این مولود بود نامش را حسن گذاشت گویا می دانست که خلقیات و روحیات و رفتار او هم مثل نامش حسن خواهد شد. نوزدهم اردیبهشت 1342، در شهر راور از توابع شهرستان کرمان چشم به جهان گشود. پدرش حجت الاسلام والمسلمین احمد توکلی، روحانی بود و مادرش معصومه نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. هفدهم آذر 1357، در زادگاهش هنگام شرکت در راهپیمایی توسط عمال رژیم پهلوی به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای کرمان واقع است.
محرم 1357 فرارسید و حسن در جمع دوستانش در مسجد جامع راور نمایشنامه ای را به صحنه اجرا درآوردند، نمایشنامه ای را به نام خون، شب هشتم محرم 57، حسن در نمایشنامه «حجر بن عدی» بانام «خون» شوری به پا انداخت که جمعیت یک صدا فریاد می زدند: «کاخت کنیم زیروزبر یا ابن مرجانه.»
نمایش به پایان رسید حسن به همراه جمعیت با شوری انقلابی از مسجد خارج شده و یک صدا اشعار مرگ بر شاه سر دادند، دژخیمان رژیم پهلوی با اسلحه به سمت جمعیت تیراندازی کردند و حسن مورد اصابت گلوله قرار گرفت، تن نیمه جان حسن را به داخل مسجد کشاندند.
حسن درحالی که غرق خون شده بود چشمانش را باز کرد و رو به پدرش گفت: آقاجان اگر من رفتم کار زینبی کنید … و بالاخره در شب دهم محرم 57 خواب حسن و مادرش هر دو تعبیر شد و حسن به باغی که رویش گشوده بودند عروج کرد تا با سرور جوانان بهشت امام حسین (ع) هم کلام شود.
رؤیایی با حسن در پس پیروزی
«حاج غلامرضا رستمی راوری» همکلاسی و دوست «حسن» است، وی از شخیصت شهید این گونه می گوید: انسانی برجسته بود و ازلحاظ روحی طهارت داشت، پاک بود، ارتباطش باخدا بسیار نزدیک بود، انسانی بود که مستحبات و ترک مکروهات را مراعات می کرد. یادم است زمانی که مدرسه بودیم، معلمانی حضور پیدا می کردند که اکثراً زن بودند و حجاب نامناسبی داشتند، شهید با ورود آنان به کلاس سرش را بالا نمی گرفت و اجتناب داشت از اینکه چشمش را به نگاه های حرام آلوده کند. او در جمع ما که بود، توصیه می کرد تا باخدای خود رابطه داشته باشیم. یادم می آید حتی طریقه خواندن نماز شب را از وی آموختیم. اهل نماز شب بود، اهل عبادت، روحیه عرفانی داشت، باخدا ارتباط خوبی داشت، قلباً باخدا ارتباط داشت. انسانی بسیار پرخاشگر نسبت به ظالم و ستمگر بود. با تمام توان و وجود خود فعالیت می کرد، یادم است زمانی که در لحظات آخر زندگی هم در حال عکس گرفتن از صحنه انقلاب و جوش وخروش مردم بود.
گاهی خون هایی به صورت نهرهای بزرگ و زمانی چون جویبارهای کوچک تشنگان را سیراب ساخته و مدت و زمانی اثربخش و سپس سپری و نابود کرده است
وی در ادامه ضمن بیان نحوه شهادت دوست خود از خوابی که در دفاع مقدس از وی دیده می گوید: شهید توکلی در عاشورای سال 57 به شهادت رسید. وی در سال 57 نمایشنامه ای تحت عنوان نمایش «خون» اجرا کرد و رئیس ژاندارمری راور با ضرب گلوله حسن را به شهادت رساند. در سال 61 که قرار بود خرمشهر آزاد شود، در حال انتقال و آمادگی برای هجوم به عراقی ها بودیم که من از خدا خواستم که به گونه ای وضعیت شهدا را در خواب یا بیداری ببینم و بر یقینم افزوده شود. ساعت 10:30 یا 11 بود که من براثر خستگی در ماشین ارتش که آماده حرکت بود، خواب رفتم و چند ثانیه بیشتر طول نکشید که وارد باغی شدم که انواع میوه ها داشت و نهر آب وسیعی شفاف مثل اشک چشم جاری بود. پرسیدم: اینجا کجاست؟ گفتند: بهشت است، گفتم پس شهید حسن توکلی کجاست که اولین شهید کرمان و راور بوده است؟ شخصی که خادم آنجا بود، اشاره کرد که آن شخصی که می آید توکلی است. گفتم خانه او کجاست؟ گفتند اول باغ. دیدم توکلی می آید، مصافحه کردم. گفتم: ممکن است جای تیرهایی که به پایت خورده است ببینم؟ گفت خوب شده. گفتم ازدواج کردی؟ گفت: بله. گفتم برای من جایی هست؟ گفت: تاکنون نه. گفتم ممکن است سفارشی بکنید برای من زمینی بدهند؟ گفت: آن شخصی که مسئول این کارهاست آخر باغ است، به او مراجعه کن. من نزد وی رفتم و گفتم چگونه این میوه ها را که در شاخه های بلند هستند می چینید؟ گفت: خودشان سر فرود می آورند و فقط به اراده ما نیاز است نه چیز دیگر. سپس به من گفت: کدام میوه را می خواهی؟ گفتم: انار بالایی را. گفت: بیا و فوری درخت سر فرود آورد و انار جلو آمد. من گفتم: من نزد آقا حسن توکلی می روم که اگر تعارف نکرد، می آیم و این انار را می چینم و با رفقا می خوریم. برگشتم نزد حسن آقا و خواستم وارد اتاق شوم که یکی از رفقا مرا از خواب بیدار کرد که فرصت نشد وارد اتاق حسن آقا شوم و انار و میوه بخورم.
قلم پدر در رسای شهدا
پدر شهید درباره فرزندش نوشته: دومین روز است که از انقلاب اسلامی به ثمر رسیده و طلیعه حکومت راستین اسلامی اشعه طلایی خود را بر سراسر ایران پخش کرده است.امروز همه از شهیدان تجلیل کرده و پیروزی بزرگ ملت قهرمان ایران را مدیون فداکاری ها و جانبازی های شهیدان باهدف می دانند.رهبر انقلاب حضرت آیت العظمی الامام خمینی که پس از سال ها تبعیدی به وطن بازگشتند بر مزار شهیدان نزول اجلال نموده و قبل از هرکس از آرامگاه ابدی شهدا دیدن فرمودند و به پدران و مادران و بستگان شهدا تسلی بخشیدند و به عظمت و آثار خون شهید ارج نهادند.تاریخ تشیع گواه است که اکثر پیروزی ها در پرتو فداکاری ها و جانبازی شیعیان در سطوح مختلف به دست آمده است.
زمانی خون امام حسین (ع) و اصحاب و یاران آن حضرت سیل آسا به جریان افتاد و با امواجی خروشان به کرانه های زمان و مکان پخش شد و مغزهایی را شست وشو داد و تا زمان و مکان باقی است حماسه عاشورا رسالت و پیامبری خواهد داشت.
گاهی خون هایی به صورت نهرهای بزرگ و زمانی چون جویبارهای کوچک تشنگان را سیراب ساخته و مدت و زمانی اثربخش و سپس سپری و نابود کرده است.
ارزش و اثر خون شهیدان مساوی نیست و شاید همین اثرات که درجات شهدا را تعیین می کند و امام حسین (ع) را سیدالشهدا کرده و به دیگران پاداشی به مراتب آثارشان بخشیده می شود.
پیام رسای شهادت
پدر شهید در جایی از این یادداشت آورده است: به درمانگاه راور رسیدیم بااینکه در اثر کم خونی رنگش به زردی گرائیده بود، صدایش بلند بود. مرگ بر شاه، درود بر خمینی.
کسانی که همراه به درمانگاه آمده بودند، تمام عکس های خاندان پهلوی را از درمانگاه بیرون ریخته و خرد کردند. بیمار با آمبولانس راور به کرمان منتقل شد و اقوام و بستگان به دنبالش رفتند، وضعش خطرناک بود مردم دسته دسته برای دادن خون به بیمارستان مراجعه کردند اما چون خونریزی داخلی بود بهبودی حاصل نشد.
لطف پروردگار و شایستگی روح پاک شهید بود که در بهترین وقت مناسب قبض روح شد و چون زمان برای تجهیز و کفن کردن و پیوند دادن جنازه به عزاداران سیدالشهدا (ع) مناسب بود، اگر ساعتی به تأخیر می افتاد خون شهید پیامش نارسا می شد و از آن بهره برداری نمی شد.
اما با موقعیت مناسب مؤمنین مجاهد به جنبش افتادند و مقدمات حرکت جنازه را فراهم کرده و پس از تجهیزات لازم آن را به دسته ها عزادار ابی عبدالله الحسین (ع) ملحق کردند، از این ساعت شهید ما شهید شاهد و جلودار عزاداران سیدالشهدا (ع) واقع شد جوانان کرمان جنازه روی دست با صدای بلند و چشمانی اشک بار می گفتند:
یا حسین یا حسین حسن ما را کشتند
دسته دیگر با مشت های گره کرده جواب می گفتند:
می کشیم می کشیم هر که حسن را کشته
و جمعیت پنجاه هزارنفری که در تشییع جنازه بودند شعار مخصوصی داشتند که با لحنی جان سوز دست ها را روی سر گذاشته می خواندند:
کشته شد از جفا این حسن باوفا
وای حسن جان وای حسن جان
مرگ بر این شاه مرگ بر این شاه
در تشییع جنازه هزاران جوان از قطرات خون شهید ارتزاق کردند به این معنی که هزاران برابر قطرات خونی که از این شهید بر حیاط مسجد جامع راور ریخت خون شهامت و شجاعت در عروق و رگ های جوانان تزریق شد.
(وبلاگ شهدای روحانی کرمان، سایت ساجد، خبرگزاری ایسنا)