جوامع امروزی از معضل طلاق رنج می برند و راهکارهای جلوگیری از این آسیب اجتماعی را دغدغه خود می دانند.پدیده جدایی با توجه به روند روبه رشد خود نیازمند توجه ویژه ای است.
روزی روزگاری در جامعه ما کمتر خانواده ای را می دیدیم که دچار فروپاشی شوند.مسئله طلاق آنقدر هولناک به نظر می رسد که بسیاری از خانواده ها حتی به دختران خود سفارش می کردند که رفتن به خانه بخت با لباس سفید صورت می گیرد و باید اینقدر با همسر خود زندگی کنی که موهایت هم مثل دندانهایت سفید شود و برگشتی در کار نیست.اما حالا شرایط اندکی فرق کرده و متأسفانه با نگاهی کوتاه به آمار طلاق به این وضعیت پی می بریم. بر اساس آخرین آمارها تقریبأ نیمی از ازدواج هایی که در شهرهای کشور صورت می گیرد بعد از مدتی به جدایی کشیده می شود و آسیب بزرگی را بر دوش جامعه می گذارد. برای مسئله طلاق به عنوان یک آسیب اجماعی ضروری است تا ابتدا تعریفی از آن ارائه دهیم. به طور کلی از نظر کارشناسان حوزه اجتماعی طلاق درواقع ایجاد اختلال در روابط زناشویی
اما چرا طلاق؟ / از رابطه احساسی تا جدایی
معظلات امروز زندگی ما در برخی از موارد آنقدر زیاد می شود که دیگر راهی برای ادامه نیست و اینجاست که مسئله طلاق با پذیرش تمامی ابعاد آن برای زوجین پیش می آید. این امر به عنوان حلال ترین مکروه دین اسلام همواره از صدر آن تاکنون جاری بوده و ادامه دارد لذا در ابتدا هرچه راهکار برای آن ارائه شود در برخی موارد اگر جدایی صورت نگیرد امکان ادامه هم وجود ندارد و ممکن است به روند بدتری تبدیل شود. دین اسلام اگرچه با طلاق مخالف است با بررسی احادیث و روایت ها همواره در پی ارائه راهکارهایی بود تا از آن جلوگیری نماید اما به عنوان آخرین راه از طلاق زوجین یاد می کند و حتی در برخی از موارد آن را چاره جویی می داند. با نگاه اجمالی به این مسئله می فهمید چرایی آن، کار چندان دشواری نیست. کارشناسان این حوزه بیش از 30 مورد از دلایل طلاق را مطرح کرده اند که در اینجا به مهمترین آنها اشاره می کنیم.
فرزندان طلاق کمتر موفق به تحصیل و کسب مدارج بالا می شوند و برخی از موارد به علت آنکه همواره باید در خصوص علت جدایی پدر و مادر توضیح دهند یادآوری دعواها برای آنها سنگین است و اگر در سنین پایین باشند دچار افسردگی می شوند
بسیاری از زوجین در حین ازدواج صرفأ با توجه به احساسات خود و ابراز عشق و علاقه به یکدیگر زندگی را آغاز می نمایند و می گویند مسئله مالی که مهم نیست اما زمانی در مسیر ادامه حیات دو نفره خود گام بر می دارند ، فشار اقتصادی بر زندگی آنها غالب می شود و اینجاست که دعواها آغاز و در نهایت دیگر ادامه برایشان سخت است و دم از طلاق می زنند. برخی ها معتقدند که بیشتر طلاق ها، عدم شناخت زوجین از مسائل عاطفی و حتی جنسی است که به نحوی آنها را روز به روز از هم دورتر می کند. اعتیاد همسر نیز یکی دیگر از دلایل اصلی خواهد بود و درصورت اعتیاد هریک طرف مقابل دیگرآینده روشنی را برای خود تصور نمی کند در نتیجه پایان زندگی را بهتر می داند. ازدواج در سن پائین نیز با توجه به شرایط اجتماعی فعلی و با گسترش فعالیت شبکه های اجتماعی مجازی و ایجاد حس تنوع طلبی در جوانان می تواند خطر آفرین باشد، یعنی جوان به علت اقتضای سنی و حس کنجکاوی به این شبکه ها رجوع می کند و با افرادی آشنا می شود که شاید از نظر تیپ و ظاهر با همسرش متفاوت باشد لذا از همسر خود فاصله می گیرد و زندگی به سمت زوال حرکت می نماید. البته در چرایی طلاق ها می توان به عدم انتخاب صحیح بدون شناخت کافی از فرد مورد نظر ، یعنی صرفأ بر اساس ظاهر اشاره داشت که در الویت های بعدی عامل طلاق قرار دارد و از این به عنوان طلاق عاطفی یاد می شود.
چه کسی بیشتر در طلاق آسیب می بینند؟
بسیاری بر این باور هستند که فرزندان طلاق در این معضل اجتماعی از پدر و مادر خود آسیب پذیری بیشتری دارند، شاید این دیدگاه به نوعی درست به نظر برسد اما در طلاق های امروزی هم کاملأ صادق است.شرایط اجتماعی در حال حاضر به سمتی رفته که زوجین بعد از گذشت چند سال زندگی مشترک اقدام به آوردن فرزند می نمایند پس بحث ما به سمتی می رود که زندگی های زود گذر را مورد بررسی قرار دهیم در زندگی هایی که کمتر از یکسال دوام دارد تکلیف چیست؟ مرد بیشتر آسیب می بیند یا زن؟
شاید اندکی باور این مسئله برایمان سخت باشد که مردان از زنان در بحث جدایی آسیب پذیری بیشتری دارند چرا که تصور این است که مرد روحیه قوی دارد و حس فراموشی بیشتر نسبت به زن، البته این مسئله را به نوعی هم باید درست تلقی کرد اما مشکل اینجاست که طلاق موجب می شود تا حس اعتمادگری مرد نسبت به زن بیشتر از دست خواهد رفت و به طور طبیعی دارای تمایل بیشتر نسبت به مسائل جنسی هست که همین مسئله وی را از ازدواج مجدد دور می کند و به سمت رفع نیاز خود از راه های موقتی کشیده می شود. فساد اخلاقی وی افزایش می یابد که این امر می تواند برای او آسیب پذیری بیشتری را به همراه داشته باشد. باطن مردان برخلاف ظاهر وی که نشان دهنده عدم اهمیت جدا شدن از همسر است دچار اختلال روانی شدید و کمبودهای عاطفی می شود و در برخی از موارد روی به اعتیاد برای فراموشی موقت خلاءهای زندگی خود می آورد. البته در مسئله طلاق زنان هم آسیب های کمی نمی بینند چراکه آنها پشتیبانی مالی کمتری نسبت به مردان دارند و این امر شاید ضربات جبران ناپذیری را بر روح آنها وارد کند. زن مطلقه به نوعی انزوا را برای خود بر می انگیزد و از نظر عاطفی دچار افسردگی می شود و حتی در برخی از موارد از خانواده خود هم دوری می نماید چراکه از حس کنترل و خرج کردن غیرت بیش از حد خانواده برایش دل زده می گردد. نگاه اجتماعی نسبت به وی اندکی تغییر می کند و ممکن است مورد سوء استفاده هایی از جانب برخی مردان قرار بگیرد.
در کنار فرزندان بایکدیگر مجادله نکنید
دین اسلام اگرچه با طلاق مخالف است با بررسی احادیث و روایت ها همواره در پی ارائه راهکارهایی بود تا از آن جلوگیری نماید اما به عنوان آخرین راه از طلاق زوجین یاد می کند و حتی در برخی از موارد آن را چاره جویی می داند
بزرگ شدن در یک زندگی سراسر مجادله کابوسی بزرگ برای بچه هاست پس اگر فرزند داریم حداقل سعی کنیم در کنار وی به مجادله نپردازیم. بیشتر زمان آموزش بچه ها در خانه است فرزندان ما از ما یاد میگیرند پس اگر آنها تمام زندگیمان هستند به آنها آموزش محبت و عشق ورزی به خانواده بدهیم. فرزندان طلاق کمتر موفق به تحصیل و کسب مدارج بالا می شوند و برخی از موارد به علت آنکه همواره باید در خصوص علت جدایی پدر و مادر توضیح دهند یادآوری دعواها برای آنها سنگین است و اگر در سنین پایین باشند دچار افسردگی می شوند و این مسئله برایشان مدام تکرار می گردد که اگر محبوب پدر و مادر بودند او را در زندگی تنها نمی گذاشتند .مهر پدر و مادر در دلشان نسبت به سایر بچه های همسن و سال کمتر است و در برخی از موارد حس نفرت نسبت به آنها پیدا می کنند.
به تبعات طلاق فکر کنیم آمار آن کم می شود
هر آنچه که از ابتدا تاکنون مورد بحث قرار دادیم به این منظور بود که در آخر به نتیجه واحدی برای جلوگیری از این معضل اجتماعی برسیم. اگرچه طلاق به عنوان آخرین راه رفته همواره مد نظر است اما در شرایطی هم می تواند مفید باشد در آن زمان مفید است که زن و شوهر از یکدیگر نفرت پیدا می کنند یا به اصطلاحی سایه یکدیگر را با تیر می زنند پس اینجا ایستگاه آخر است و جدایی تنها راه.
شناخت کافی از طرفین این قرارداد اجتماعی با یک جلسه و حتی دوستی های چند ساله حاصل نمی شود و زندگی زیر یک سقف است که ماهیت اصلی زوجین را نمایان می کند. اگر ناسازگاری در اینجا وجود دارد بهتر است که از آوردن فرزند تا رفع کامل این ناسازگاری خودداری شود، درست است که فرزند زندگی را شیرین می کند اما اگر ناسازگاری بین زن و مرد برطرف نشود تکلیف چیست؟ آیا ادامه حیات صرفأ به خاطر داشتن فرزند کار درستی است و تبعات بعدی ندارد؟ به نظر می رسد زوجین اگر اندکی به تبعات طلاق و آسیب پذیری های آن برای فرزندان و خودشان بیشتر فکر کنند فکر جدایی را از سر خود بیرون می نمایند.