یکی از مشکلاتی که بعد از ازدواج در زندگی زناشویی مطرح است، «محدودکردن آزادیهای فردی» طرفین است. در این موارد افراد، اولین واکنشی که نسبت به این محدودیت از خود نشان میدهند «مقاومت» است.
برای مثال فردی قبل از ازدواج، هر روز جمعهها عادت داشته با دوستان خود به کوه و یا تفریح برود و زمانی که ازدواج میکند، همسرش با این موضوع مخالف است و در برابر او مقاومت میکند. مثلا زمانیکه فرد لباسهایش را میپوشد و آماده برای رفتن به بیرون از خانه میشود، همسرش سریع واکنش نشان میدهد و میگوید: «کجا، تو دیگر همسرداری و اگر جایی بخواهی بروی، باید با هم برویم».
در ابتدا زوجین این نوع رفتار را میپذیرند و برای هم دیگر گذشت میکنند؛ اما با مرور زمان مقاومت خود را آغاز کرده و میگویند:"«ماهم می خواهیم زندگی شخصی خود و آزادی فردی داشته باشیم».
زمانیکه زوجین در زندگی مشترک خود مقاومت میکنند، باعث میشود به تدریج در دید زن و شوهر یک مسابقهای ایجاد شود که در کجا همدیگر را آزاد و در کجا با هم به تفریح بپردازند. در نتیجه این رفتار باعث کلنجار و یا کل کل بین زوجین میشود.
مسئله اصلی این است که طرفین باید به همدیگر «اعتماد» داشته و همدیگر را در اینکه «رشد شخصی» داشته باشند، یاری کنند.
ازدواج پیوند بین دو نفر است؛ اما دو نفر مستقل. قرار نیست همه چیزها به همدیگر وابسته و محدود باشد.
در اینگونه مسائل، خیلی خوب است که همسران در زمینه تفریح، با هم «علایق مشترک» داشته باشند. مثلاً زن و شوهر دوست دارند با همدیگر برای تفریح به کوه بروند. این «علاقه مشترک» سبب میشود که با همدیگر به کوه بروند.
و اما اگر علایقشان با هم نخواند و مشترک نباشد؛ مثلاً اگر یکی از زوجین، دوست نداشت به کوه برود، خواه ناخواه زندگی خوبی نخواهند داشت. در این مواقع یک نفر باید ایثار کرده و قربانی علایق شخص مقابل شده و از خواسته و امیال خود بگذرد تا طرف مقابل خود را راضی نگه دارد.
این گونه رفتار کردن در دراز مدت مشکل ساز شده و فرد احساس میکند که در زندگی مشترک به رشد شخصی خود نرسیده و به خود نپرداخته است. در بسیاری از زوجهای جوان دیده میشود که این افراد بعد از سالها که زندگی مشترک داشتهاند، خسته میشوند و میگویند «ما دوست داشتیم سرکار رفته و یا کارهای هنری و نقاشی و یا کلاس های موسیقی برویم. حتی میخواستیم ادامه تحصیل داشته باشیم؛ اما فقط به صرف ازدواج نتوانستیم به هدفمان برسیم و کارهایمان بینتیجه مانده است».
در نتیجه در زندگی مشترک این مشکلات باعث می شوند که زندگی خوبی نخواهند داشت و می توان گفت: «اگر در زندگی شخصی راضی نباشد مسلما از زندگی زناشویی هم لذتی نمیبرد».
محترم شمردن قانون آزادی فردی در زندگی زناشویی
قانون آزادی های شخصی در قانون اساسی هر کشوری درج گردیده است و ما این قانون را برای خود محترم می شماریم و در ارتباط با دوستان و آشنایان تا حدودی رعایت می کنیم. اما متأسفانه در زندگی زناشویی خود را ملزم به رعایت این قانون نمی دانیم و زیر پا گذاشتن این قانون را با خواندن نامه ها و گوش دادن به تلفن های یکدیگر آغاز می کنیم؛ حتی در بسیاری موارد دیده شده که کیف های دستی و کمدهای شخصی دیگران را به صورت عادت می گردیم! و در پاره ای اوقات انجام این کارها را دلیل بر صمیمت در خانواده می دانیم. این گونه کارها نه تنها دلیل بر صمیمیت نیست بلکه موجب پایمال کردن آزادی های شخصی و در نظر نگرفتن فردیت افراد خانواده است. رعایت این قانون در مورد اوقات اشخاص هم صدق می کند. خارج از محیط خانه اگر بخواهیم با شخصی قرار بگذاریم، سعی می کنیم از او بپرسیم چه ساعتی مناسب است تا حتی الامکان از برهم خوردن برنامه او جلوگیری کنیم. رعایت چنین مسائلی در زندگی خانوادگی به خصوص در زندگی زناشویی هم لازم و ضروری است. اما رعایت اوقات فراغت زن و شوهر شاید از نظر ظاهر کمی غیر عادی باشد، زیرا طرز فکر حاکم بر اجتماع می گوید که آنها در هر صورت و در همه وقت باید از وظایف مادری و همسری خود پیروی کنند؛ ولی زنان می توانند علی رغم انجام وظایف مادری و همسری، اوقاتی را برای برنامه های شخصی اختصاص دهند؛ و رعایت چنین مسأله ای از طرف شوهران ضروری است.
همچنین زنان باید در مورد شوهران خود این مسأله را رعایت کنند زیرا کار و مسؤولیت پی در پی روح و جسم آدمی را خسته می کند و داشتن سرگرمی و تفریح، لازم و ضروری است. گاهی بعضی از سرگرمی ها خانوادگی است و همه اعضا در آن شرکت می کنند، و گاهی خصوصی و فردی است. گاهی اوقات شوهر شما مشغول مطالعه است و یا تلویزیون تماشا می کند. زمانی هم ممکن است گلدان ها را جابجا کند.
نباید اخم کنید و بگویید: «لعنت به این زندگی! از صبح تا شب سر کار هستی حالا هم که آمدی خانه، این طور وقت می گذرانی». نباید فراموش کنید که شوهر شما یک ماشین سخنگو نیست که بتواند دائماً در حال گفتگو باشد.
متأسفانه اکثر آدم ها از یک حقیقت کلی در مورد خود و دیگران غافل هستند، و آن این است که بنا به گفته خیلی از روان شناسان ، خداوند از هر کدام از انسان ها فقط یک نمونه خلق کرده است. شاید کسانی باشند که از نظر ظاهر و یا طرز فکر با ما شباهت های بسیار داشته باشند، اما هرگز هیچ انسانی نیست که از نظر اعتقادات، روش زندگی، طرز فکر و دیگر موارد زندگی به ما شباهت کامل داشته باشد. این گفته بدان معنا است که نباید انتظار داشته باشیم همیشه و در هر زمان اطرافیان ما کاملاً ما را درک کنند، زیرا انجام چنین کاری برای خود ما هم غیر ممکن است. شاید شما مدت زیادی را با دوستی که از خیلی جهات با شما هم عقیده است زندگی کنید، ولی روزی متوجه شوید که او قادر نیست کاملاً شما را درک کند؛ نباید فراموش کنید که او کپی شخصیت شما نیست: گاهی شما از درک او عاجز هستید و زمانی او از درک شما. اگر سعی کنید در رابطه با دوستان و آشنایان به خصوص در زندگی زناشویی این مسأله را در نظر بگیرید، هر روز زندگی شما بهتر و شیرینتر می شود.
روان شناسان و مشاوران خانواده معتقدند: برای اجتناب از این اتفاقات ناخوشایند، بهتر است زن و شوهر با همدیگر «مذاکره» کرده و به «توافق» رسیده و همدیگر را بپذیرند. مثلا بگویند:«درست است که در زیر یک سقف زندگی میکنیم و زندگی مشترک خوبی هم داریم؛ ولی زندگی خوب این است که سعی کنیم، همدیگر را تشویق کرده و کمک کنیم که به علایق شخصی و آزادیهای فردی خود بپردازیم».
منبع:برنا