در كلام الهي، اين گونه رعايت حجاب را به زنان گوشزد ميفرمايد كه:
«و اي رسول، زنان مؤمن را بگو تا چشمها (از نگاه ناروا) بپوشند و دامنها و اندامشان (از عمل زشت) محفوظ دارند و زينت و آرايش خود جز آنچه قهراً ظاهر ميشود، بر بيگانه آشكار نسازند و بايد سينه و بر و دوش خود را با مقنعه بپوشانند و زينت و جمال خود را آشكار نسازند جز براي محارم خويش.»
در آيه شريفه مذكور صريحاً بر حفظ نگاه زنان در مواجهه با نامحرم و حفظ اندامشان از گناه و محفوظ داشتن زينت و آرايش از نامحرم و پوشاندن سينه و بر و دوش با مقنعه تأكيد شده است.
قرآن كريم، در آيه ديگري، مردان را محور توجه قرار داده و ميفرمايد: «اي رسول ما، مردان مؤمن را بگو تا چشمها (از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را از كار زشت) محفوظ دارند كه اين براي پاكيزگي (جسم و جان آنها) اصلح است و البته خدا به هر چه كنيد، كاملاً آگاه است.»
از اين آيه و آيه قبلي چنين برداشت ميشود كه لازمه سلامت جامعه، حفظ حجاب و نگاه و به طور توأمان است و اين دو مكمل يكديگرند. حال براي توضيح بيشتر، به برخي روايات در اين مورد اشاره ميكنيم.
پيامبر اسلام (صليالله عليه و آله و سلم) فرموند: «نابودي زنان به خاطر طلا و جواهرات زينتي و لباس بدننما است.» از امام صادق (عليهالسلام) نيز روايتي به اين مضمون نقل شده كه فرمودند: «رسول خدا (صليالله عليه و آله و سلم) فرمودند: كسي كه مطيع همسرش باشد، خداوند بزرگوار او را به صورت در آتش افكند، پرسيده شد: آن اطاعت كدام است؟ فرمودند: از جمله اينكه زن درخواست پوشيدن لباسهاي نازك و بدننما را داشته باشد و شوهر او را اطاعت كند.»
و نيز از رسول خدا (صليالله عليه و آله و سلم) روايت شده كه فرمودند: «حكايت زني كه در زينت خويش دامن كشان، از خانه بيرون رود چون ظلمتي است در روز قيامت كه نور ندارد.»
از اين روايات ميتوان نتيجه گرفت كه:
اولاً، عدم رعايت حجاب و پوشش مناسب، زنان را تا آستانه نابودي معنوي سوق ميدهد.
ثانياً، مرداني كه در زمينه بدحجابي يا بيحجابي همسرشان با آنها همراهي كنند، آنان نيز در معرض عذاب الهي واقعند.
ثالثاً، زناني كه با ظاهرآرايي خود از منزل خارج ميشوند، در معرض نابودي آخرت خويش ميباشند.
گاهی میگویند که: ما میرویم نماز بخوانیم، یا حجاب داشته باشیم، ما را مسخره میکنند. مسخره کنند، مگر ما مقوا هستیم که با حرف این و آن ، با دو قطره باران شل شویم! مقوا با دو قطره باران شل میشود.
اعمال تو ، تو را به خدا برساند، مردم هرچه میخواهند بگویند، بگو یند!
حدیث داریم «المؤمن کالجبل» جبل یعنی چه؟ مؤمن کوه است. بعضی میگویند: از کوه محکمتر است. چون بعضی کوهها ریزش دارد. مؤمن هیچوقت ریزش ندارد
در قاهره کسی، شتری اجاره کرد که او را به جاده عباسیه برساند .صاحب شتر پولی گرفت، مسافر را سوار کرد. داشت افسار را به سمت عباسیه میبرد. این صاحب شتر هی به این مسافر متلک و فحش میگفت. این هم که سوار شتر بود، فحشها را میشنید، هیچ نمیگفت. یک نفر در راه صحنه را دید و گفت: آقا! میدانی این صاحب شتری که افسار را میکشد به تو چه میگوید؟ سواره گفت: بله! مرا فحش میدهد. گفت: خوب فحشت میدهد، جوابش را بده ؛ مگر تو بوقی که عکسالعمل نشان نمیدهی ؟!
سواره گفت: ببخشید جاده کجاست؟ گفت: جادهی عباسیه! گفت: اگر من را به عباسیه میرساند، بگذار هرچه میخواهد بگوید، بگوید. اگر نماز و حجاب و اعمال درست و صحیح و خداپسندانه تو را به خدا میرساند، بگذار هرکس هرچه میخواهد بگوید، بگوید.
حدیث داریم «المؤمن کالجبل» جبل یعنی چه؟ مؤمن کوه است. بعضی میگویند: از کوه محکمتر است. چون بعضی کوهها ریزش دارد. مؤمن هیچوقت ریزش ندارد.
” بیانات حجت الاسلام والمسلمین قرائتی “
اگر من جاي او بودم .
همان يك لحظه ی اول ، كه اول ظلم را ميديدم از مخلوق بي وجدان ، جهانرا با همه زيبايي و زشتي ، برروي يكدگر ، ويرانه ميكردم .
اگر من جاي او بودم .
كه در همسايه صدها گرسنه ، چند بزمي گرم عيش و نوش ميديدم ، نخستين نعره مستانه را خاموش آندم ،بر لب پيمانه ميكردم .
اگر من جاي او بودم .
كه ميديدم يكي عريان و لرزان و ديگري پوشيده از صد جامه رنگين زمين و آسمانرا واژگون مستانه ميكردم .
اگر من جاي او بودم .
نه طاعت ميپذيرفتم ،نه گوش از بهر استغفار اين بيدادگرها تيز كرده ،پاره پاره در كف زاهد نمايان ،سبحه صد دانه ميكردم .
اگر من جاي او بودم .
براي خاطر تنها يكي مجنون صحرا گرد بي سامان ،هزاران ليلي ناز آفرين را كو به كو ،آواره و ديوانه ميكردم .
اكر من جاي او بودم .
بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان ، سراپاي وجود بي وفا معشوق را ، پروانه ميكردم .
اگر من جاي او بودم .
بعرش كبريايي ، با همه صبر خدايي ،تا كه ميديدم عزيز نابجايي ، ناز بر يك ناروا گرديده خواري ميفروشد ،گردش اين چرخ را وارونه ، بي صبرانه ميكردم .
اگر من جاي او بودم .
كه ميديدم مشوش عارف و عامي ، ز برق فتنه اين علم عالم سوز مردم كش ،بجز انديشه عشق و وفا ، معدوم هر فكري ، در اين دنياي پر افسانه ميكردم .
چرا من جاي او باشم .
همين بهتر كه او خود جاي خود بنشسته و تاب تماشاي تمام زشتكاريهاي اين مخلوق را دارد ، وگرنه من بجاي او چو بودم ،يكنفس كي عادلانه سازشي ، با جاهل و فرزانه ميكردم .
عجب صبري خدا دارد ! عجب صبري خدا دارد !
10 فايده لبخند زدن
1-لبخند جذابتان میکند…
همه ما به سمت افرادیکه لبخند میزنند کشیده میشویم. لبخند یک کشش و جذبه فوری ایجاد میکند. دوست داریم نسبت به آنها شناخت پیدا کنیم
2. لبخند حال و هوایتان را تغییر میدهد…
دفعه بعدی که احساس بی حوصلگی و ناراحتی کردید، لبخند بزنید. لبخند به بدن حقه میزند.
3. لبخند مسری است…
لبخند زدن برایتان شادی میآورد. با لبخند زدن فضای محیط را هم شادتر می کنید و اطرافیان را مانند آهن ربا به سمت خود میکشید.
4. لبخند زدن استرس را از بین میبرد…
وقتی استرس دارید، لبخند بزنید. با اینکار استرستان کمتر میشود و می توانید برای بهبود اوضاع وارد عمل شوید.
5. لبخند زدن سیستم ایمنی بدن را تقویت میکند…
به این دلیل عملکرد ایمنی بدن تقویت می شود که شما احساس آرامش بیشتری دارید. با لبخند زدن از ابتلا .به آنفولانزا و سرماخوردگی جلوگیری کنید.
6. لبخند زدن فشارخونتان را پایین میآورد…
وقتی لبخند میزنید، فشارخونتان به طرز قابل توجهی پایین میآید. لبخند بزنید و خودتان امتحان کنید.
7. لبخند زدن اندورفین، سروتونین و مسکن های طبیعی بدن را آزاد میکند…
تحقیقات نشان داده است که لبخند زدن با تولید این سه ماده در بدن باعث بهبود روحیه می شود. میتوان گفت لبخند زدن یک داروی مسکن طبیعی است.
8. لبخند زدن چهره تان را جوانتر نشان میدهد…
عضلاتی که برای لبخند زدن استفاده میشوند صورت را بالا می کشند. پس نیازی به کشیدن پوست صورتتان ندارید، سعی کنید همیشه لبخند بزنید.
9. لبخند زدن باعث میشود موفق به نظر برسید…
به نظر میرسد که افرادیکه لبخند میزنند اعتماد به نفس بالاتری دارند و در کارشان بیشتر پیشرفت میکنند.
10. لبخند زدن کمک میکند مثبت اندیش باشید…
لبخند بزنید.. حالا سعی کنید بدون از بین رفتن آن لبخند به یک مسئله منفی فکر کنید. خیلی سخت است. وقتی لبخند می زنیم بدن ما به بقیه بدن پیغام میفرستد که “زندگی خوب پیش میرود". پس با لبخند زدن از افسردگی، استرس و نگرانی دور بمانید.
پس….همیشه لبخند بزنید.
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت!
پرسیدند : چه می کنی ؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و…
آن را روی آتش می ریزم !
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد!
گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی؟
پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد!