وقتی آقایمان حضرت ولی عصر(عج) ظهور کنند، همه با حجاب میشوند، پس چه خوب است که از الان برویم به استقبال.
________________________________________
محجبه که نبودم هیچ، تو خانوادمون هم هیچکس چادری نیست. از شش هفت سالگی، کنار مادرم نماز میخوندم، با یک چادر نماز سفید با گلای ریز که خودش برام دوخته بود. تو همهی بازیام، بدون استثناء، اون چادر همراهم بود. یا به عنوان شنل ازش استفاده میکردم، یا دامن یا همون چادر. متأسفانه بزرگتر که شدم، اصلا مسئلهی حجاب، جزو مشغولیات ذهنیم نبود. هیچ وقت بهش فکر نکرده بودم! اما مادرم در عین حال که چادری نیست، خیلی مقید و با حجابه. من رو با خودش میبرد جمکران.
اوایل برام حکم سرگرمی داشت، به خصوص اینکه خالمم با دخترخالههام میاومدن. کلی خوش میگذشت. بعد از چند وقت، خانواده خالم، از شهری که توش زندگی میکردیم رفتند و از قم و جمکران هم دور شدند، اما من هنوزم شبهای چهارشنبه با مادر میرفتم جمکران، ولی دیگه از شیطونی خبری نبود. کنار مادر مینشستم و فقط مینشستم!
منتظر میموندم تا دعای توسل تموم بشه و برگردیم! یک دفعه كه هوا سرد بود، رفتیم توی مهدیه. اونجا برای اولین بار به روضهای که مداح برای امام حسین (ع) میخوند، گوش دادم و برای اولین بار گریه کردم، چه گریهای! انگار یک بغضی بود که خودمم ازش خبر نداشتم، اما شکست و چه خوب شکست! بعد از اون، انگار چشم و گوشم آگاهتر شدن! اون موقع خبر نداشتم كه گریه برای امام حسین (ع) چه کارها که نمیکنه.
مادرم همیشه به سخنرانیهای آقای پناهیان که از تلویزیون پخش میشد گوش میداد. یادمه پاییز بود و منم کنار مادر داشتم به سخنرانی گوش میدادم. الان اصلاً یادم نمیاد كه حاج آقا دقیقاً چی گفت، فقط میدونم یک جمله گفت که حکم یک تلنگر داشت برای من. از اون زمان به بعد، کلمهی حجاب وارد ذهنم شد و بهش فکر کردم، اما خیلی سخت بود. من عادت نداشتم به اونجور پوشش و سر کردن چادر. برام محال بود!
نیمهی دوم اسفندماه بود، شب آغاز ولایت امام زمان (عج)، و باز هم جمکران. بیست و دوساله بودم، اما هنوز به زیارت آقا امام رضا (ع) مشرف نشده بودم. اون شب دعا کردم و فقط همین رو خواستم! فردا صبحش بلیط گیرمون اومد! رفتم پابوس امامم، چادرم رو از خود آقا خواستم، چون میدونستم خودم نمیتونم، خیلی برام سخت بود. روز آخر وقتی داشتیم از حرم برمیگشتیم، از مادر خواستم برام پارچهی چادری بگیره، وقتی وارد یکی از مغازههای اطراف بابالجواد شدیم، مادرم رفت سراغ پارچههای چادر نماز! وقتی بهش گفتم چادر مشکی میخوام، یکم تعجب کرد. گفت: مطمئنی؟ بعد با کمال میل، بهترین پارچهی چادری رو برام خرید.
وقتی چادر به سر از خونه خارج شدم، یک حس دیگهای داشتم. حس میکردم خدا داره نگاهم میکنه و بهم لبخند میزنه. الان دقیقاً دو ساله که چادریام. تنها دختر چادری خانواده. اون حس رو هنوز هم دارم. آنقدر شیرینه که با همهی دنیا عوضش نمیکنم.
وقتی برگشتیم، دیگه مثل قبل نبودم، دیگه از آرایش کردن خوشم نمیاومد. هنوزم مانتوهای قبلیم رو میپوشیدم، اما همش معذب بودم. شروع کردم کم کم روی خودم کار کردن. اول آرایشم رو قطع کردم. بعد ریزه ریزه مقنعم رو تنگ کردم. دیگه همه توی دانشگاه متوجه تغییراتم شده بودن. اواخر فروردین ماه، یک روز مقنعم رو نگاه کردم. دیدم حدود ده دوازده سانت از درزشو دوختم! از خودم خجالت کشیدم! دیگه مانتوهام برام شده بودن مثل قفس. چادرمم دست خیاط بود و هنوز آماده نشده بود. یک روز توی یک مهمونی، خونهی یکی از دوستام اعلام کردم که به زودی قراره چادری بشم، ولی اصلاً استقبال نکردن!
بالاخره چادرم آماده شد، ایام فاطمیه و نیمههای اردیبهشت بود. یادمه کسی خونه نبود. میخواستم برم بانک. دلم رو به دریا زدم و چادرم رو سر کردم و زدم بیرون. جلوی در بانک از تاکسی که پیاده شدم، چادر از سرم افتاد و فرش زمین شد! نا امید شدم.
چند روز گذشت، فردا روز شهادت حضرت فاطمه (س) بود. ظهر بود، جلوی تلویزیون نشسته بودم. قرار بود نیم ساعت بعد با دوستم بریم کتابخانه. گویندهی تلویزیون گفت: «فاطمه (س) با حجاب بود. وقتی آقایمان حضرت ولی عصر(عج) ظهور کنند هم، همه با حجاب میشوند، پس چه خوب است که از الان برویم استقبال!» همونجا به حضرت زهرا (س) متوسل شدم و تصمیم قطعی گرفتم…
وقتی چادر به سر از خونه خارج شدم، یک حس دیگهای داشتم. حس میکردم خدا داره نگاهم میکنه و بهم لبخند میزنه. الان دقیقاً دو ساله که چادریام. تنها دختر چادری خانواده. اون حس رو هنوز هم دارم. آنقدر شیرینه که با همهی دنیا عوضش نمیکنم. این رو هم بگم که دیگه هیچوقت، چادر از سرم نیفتاد. الان یک حرفهای هستم! اوایل، خانوادم زیاد استقبال نکردن. همه فکر میکردن که یک هوس زودگذره و از سرم میفته، اما الان دیگه همه عادت کردن و با چادر، بیشتر دوستم دارن.
توی این دو سال، خدای عزیزم کادوهای خیلی خوبی برام فرستاد، دیگه نماز صبحم قضا نمیشه، همهی نمازهام رو سر وقت میخونم. مشرف شدم به نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و چند وقت دیگه هم قراره برم مکه انشاءالله… هر چقدر شکرش رو به جا بیارم، بازم نمیتونم حقش رو ادا کنم … بزرگترین افتخارم توی دنیا اینه که دختر مسلمان شیعهی ایرانیام و عشق فاطمهی زهرا (س) و خاندانشون، تو دلمه.
________________________________________
آن چه می خوانید ، خاطره ای است از یکی از رزمندگان غواص در سال های دفاع مقدس:
اوایل سال 65 در پایگاهی بنام شهید شاكری كه در حاشیه ی رود كارون نزدیك خرمشهر، قرار داشت،آموزش های ویژه ی غواصی ما شروع شد كه به اقرار همه ی همرزمان ، روزهای آموزش غواصی شهید شاكری ، از بهترین و پرخاطره ترین روزهای جبهه بود.
شوخی ظریفی متداول بود كه بچه ها، وقتی به هم می رسیدند، عنوان می كردند كه بابا این نماز شب هم عجب عطشی میاره…و اونوقت شنونده هم طبعا جملاتی شبیه به این را تكرار می كرد: پیف پپف ،بوی ریا بلند شد… و متعاقب آن خنده و…
شبی، با حمید شریفی، تصمیم گرفتیم واقعا نماز شب بخونیم . به دلیل وجود پشه های حرفه ای و آموزش دیده، هرگز امكان خوابیدن در داخل فضای بسته نبود، به همین دلیل، شب ها بر بالای پشت بام محل اجتماعات ،می خوابیدیم . نیمه ی شب ، یكدیگر را بیدار كرده ،به نرمی از نردبانی كه قبلا قطعه ی كامیونی شاید بوده ، پایین آمدیم ، وضو گرفتیم و ذكر گویان به داخل سالن اجتماعات یا همان حسینیه ، وارد شدیم …سالنی بزرگ بود كه شاید به منظور انبار،ساخته شده بود ، ابتدای درب ورودی حسینیه، چادری برزنتی نصب شده بود كه حكم كفشكن را داشت . یخدانی كه معمولا برای نگهداری یخ از آن استفاده می شد هم در همان چادر قرار داشت…
وقتی وارد شدیم ، رایحه ی مسحور كننده ی میوه ای به نام طالبی ، نظرمان را به سمت یخدان معطوف كرد. به حمید گفتم : عجب بویی میده لامصب … درب یخدان را باز كردیم و متوجه وجود تعداد زیادی طالبی سرد شده ، شدیم… وقتی به خود آمدیم كه تعداد زیادی از طالبی ها، با دست پاره شده بودند و به شیوه ای كاملا مرگبار، خورده شده بودند.حمید گفت:بریم دیگه جا ندارم .
صبح ، همه دنبال عوامل نفوذی ای بودند كه به یخدان طالبی پاتك زده… من و حمید، از درب وارد شدیم ، خندیدیم و من گفتم : بابا این نماز شبم اونجور كه شماها می گین ، عطش نمیاره … الان خود ما دیشب برای نماز شب پاشدیم، اصلنم عطش نداریم…
گفتیم و انگار بلا گفتیم ؛ همه به سمت ما هجوم آوردند و بعد از یك دادگاه فرمایشی (به طنز) ما دونفر محكوم به نخوردن طالبی و حضور در هنگام صرف سایر رفقا در مجلس طالبی خوردن شدیم.
وقتی هواگرم شده بود و خورشید وسط آسمون ، خود نمایی می كرد، طالبی های سرد، تقسیم شد و ما دونفر، فقط شاهد خوردن دیگران بودیم و تقریبا همه با ولع می خوردند و از اینكه خیلی می چسبه ، تعریف می كردند ….
فکرم همهجا هست، ولی پیش خدا نیست
سجاده زردوز که محراب دعا نیست
گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟
اندیشه سیال من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟!
از شدت اخلاص من عالم شده حیران
تعریف نباشد، ابداً قصد ریا نیست!
از کمیتِ کار که هر روز سه وعده
از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست
یکذره فقط کُندتر از سرعت نور است
هر رکعتِ من حائز عنوان جهانیست!
این سجده سهو است؟ و یا رکعت آخر؟
چندیست که این حافظه در خدمت ما نیست
ای دلبر من! تا غم وام است و تورم
محراب به یاد خم ابروی شما نیست
بیدغدغه یک سجده راحت نتوان کرد
تا فکر من از قسط عقبمانده جدا نیست
هر سکه که دادند دوتا سکه گرفتند
گفتند که این بهره بانکیست، ربا نیست!
از بسکه پی نیموجب نان حلالیم
در سجده ما رونق اگر هست، صفا نیست
به به، چه نمازیست! همین است که گویند
راه شعرا دور ز راه عرفا نیست!
جنگ نرم مجموعه عملیات رسانهای و روانی دشمن برای از پای درآوردن كشور هدف است و رسانههایی كه غرب توسط آنها میتواند سیطره ایجاد كند شامل رسانههای نوشتاری مانند روزنامهها و خبرگزاریها، رسانههای شنیداری مانند رادیو و موسیقی و رسانههای دیداری مانند ماهواره، اینترنت و سینمای هالیوود است
الان از پنج هزار شبكه ماهوارهای 181 شبكه به زبان فارسی فیلم پخش میكنند، برای راهاندازی هر شبكه ماهوارهای میلیون ها دلار پول نیاز است، غرب امروز بهترین ابزارش ماهواره است و دشمن به دنبال این است كه فرهنگ و ارزشهای ما را تغییر دهد.
ترویج پدیده شوم طلاق عاطفی، كم احترام گذاشتن به پیران و بزرگان خانواده، رواج انواع مواد مخدر، شیطان پرستی، تفكرات عرفانی كاذب ،خشونت و عصبانیت در بین دانش آموزان، نوجوانان و جوانان را از دستاوردها و ارمغانهای ماهواره بوده و طبق آمارمیانگین طلاق در شهرهای مذهبی 16 درصد است در حالی كه در شهرهای بزرگ 36 درصد ازدواجها به طلاق ختم میشود، با ترویج شیطان پرستی و تفكرات عرفانی كاذب در ماهواره انسانها به جای خدا پرستی به سمت انسان پرستی میروند و به جای خدا محوری انسان محوری رایج می شود نوک پیكان فرهنگ مهاجم غرب بر ارزشهای ماست تا دین را از خانوادهها جمع كنند..
كار ماهواره دین گریزی و ایران هراسی است، نظام سلطه در این دستگاهها بچهها را تحت سلطه قرار میدهد و كشور جمهوری اسلامی ایران را بهشدت ضعیف نشان میدهد و مسیحیت و روحانی كلیسا را بالا میكشد با این روش كودكان با مباحث مذهبی مانند خدا و پیغمبر بیگانه میشوند؛ امروز آمریكا در شبكههای ماهوارهای با تبلیغ اسلام آمریكایی به دنبال پوچ گرایی ملتهای مسلمان است.
تقریبا 70 درصد رسانههای نوشتاری دنیا در دست آمریكا، غرب و صهیونیسم جهانی است و امروز جمهوری اسلامی ایران با راه اندازی شبكه العالم، پرس تی وی، جام جم، سحر، المنار سیطره رسانه غرب را نابود كرده است و خوشبختانه فیلمهای جایگزین ارایه میدهد.
تقویت ایمان در افراد و اصلاح فرزندان و خانواده ا مهمترین راهكار مبارزه با جنگ نرم دشمن بوده و می بایست گفتمانهای دینی برای دانش آموزان در مدارس راهاندازی شود
بایدتوجه داشت كه جلوی علم، تكنولوژی و فناوری را نمیتوان گرفت بلكه باید آن را به صورت درست و مناسب مدیریت كرد ؛حرام شدن نگهداری، نصب و خرید و فروش ماهواره راهكار دیگر مبارزه با جنگ نرم و تهاجم فرهنگی است، تمام مراجع تقلید وجود ماهواره و استفاده از آن را حرام دانستهاند و بنا به تاكید مقام معظم رهبری امروز اولویت اصلی كشور ما مبارزه با جنگ نرم و تهاجم فرهنگی است.
از جمله دلایل شایع سوء هاضمه عبارتند از پرخوری، تند خوردن، مصرف غذاهای چرب، مصرف زیاد کافئین، مصرف زیاد الکل، مصرف زیاد شکلات، عصبانیت و شوک عاطفی.
به گزارش سه نسل به نقل از مشرق، تمامی این موارد منجر به سوء هاضمه و بروز علائمی نظیر آروغ زدن، سوزش و درد سر دل و نفخ و حالت تهوع می شود. از جمله گیاهان موثر برای درمان چنین علائمی عبارتند از:
رازیانه
خاصیت دارمانی این گیاه از زمان های قدیم مورد توجه بوده است . از برگ این گیاه می توان به عنوان چای استفاده کرد. این گیاه از ترکیبات اصلی داروهای مربوط به سوء هاضمه می باشد . در رستوران های هندی از دانه این گیاه استفاده می شود.
بادرنجبویه
این گیاه از خانواده نعنا می باشد و از زمان های قدیم برای درمان استرس، بی خوابی، کم اشتهایی و تسهیل در هضم استفاده می شده است.
زردچوبه
این گیاه برای درمان درد معده، اسهال، گاز های روده ای، و نفخ معده بسیار مناسب است.
زنجبیل
این گیاه از ۲۰۰۰ سال قبل تا کنون برای درمان کلیه اختلالات هضم مورد استفاده بوده است.
برگ کنگر
این گیاه موجب تحریک کبد و صفرا می شود که این دو به نوبه خود نقش موثری در گوارش دارند.
دارچین
دارچین به هضم مواد کمک می کند. سایر موارد مصرف این گیاه عبارتند از درمان سردرد، التهابات پوستی، اضطراب و تهوع، اسهال ، دردهای قاعدگی و نفخ نیز می باشد.
فلفل هندی
کمی گیج کننده به نظر می رسد که یک چاشنی نتیجه عکس داشته باشد. تا آنجا که تحقیقات نشان می داد اغلب چاشنی جات موجب تحریک دستگاه گوارش می شدند ولی فلفل هندی موردی استثنا به نظر می رسد و بر عکس ادویه جات تند نقش موثری در از بین بردن نفخ، درد و حالت تهوع دارد.
با تمام این توصیفات مصرف این گیاهان باید به میزان مناسب باشد به خصوص برای زنان باردار، شیرده و یا افرادی که در حال مصرف دارو هستند.
منبع روزنامه: مشرق نیوز
روز شنبه مورخ 5/7/93 برنامه ای به مناسبت هفته دفاع مقدس در مدرسه علمیه حضرت نرجس(س) یزدانشهر برگزار گردید. در این برنامه علاوه بر بیان مطالبی درباره شهدا و دفاع مقدس به بیان وصیت نامه شهید موسی کاظمی(شهید مدافع حرم حضرت زینب(س) که در شهریور ماه امسال به درجه رفیع شهادت نائل شدند) پرداخته شد و در پایان سخنرانی خانم مرضیه یوسلیانی(طلبه مدرسه حضرت نرجس(س)) به بیان سخنانی با محتوای دفاع مقدس پرداختند.
خلاصه ای از مباحث خانم یوسلیانی:
از آنجایی که در ایران در سال 59 انقلاب رخ داده بود و حکومت نوپایی در آن تشکیل شده بود، در آن زمان کشور، اوضاع نابسامانی داشت، عراق از این فرصت استفاده کرده و به ایران حمله کرد.
جنگ تحمیلی هشت سال، به طول انجامید و بعد از اینکه دشمن نتوانست به اهداف خود برسد ایران را مجبور به پذیرش قطعنامه 98 کردند.
و بعد از آن کشورهای غربی که از جنگ تن به تن با ایران کاملاً نا امید شده بودند تصمیم گرفتند که فرهنگ و تمدن ایران را مورد هدف قرار دهند.
بنابراین در این زمان مسئله مهم کشور ما مبارزه با تهاجم فرهنگی است که از اهمیت بسیار بالائی برخوردار می باشد…
و در آخر بحث، بیانه ای از مقام معظم رهبری در این زمینه قرائت شد.
صدای انفجار آمد و سنگر رفت هوا. هر چه صدایش زدیم جواب نداد. رفتیم جلو،
ترکش شده بود و به زیبایی عروج کرده بود سرش پراز
جیب هایش را خالی کردیم. ….
داخل جیبش کاغذ جالبی پیدا کردیم. ….
نوشته بود:
گناهان هفته
شنبه: احساس غرور از گل زدن به طرف مقابل.
یک شنبه: زود تمام کردن نماز شب.
دوشنبه: فراموش کردن سجده شکر.
سه شنبه: شب بدون وضو خوابیدن.
چهار شنبه: در جمع با صدای بلند خندیدن.
پنج شنبه: پیش دستی کردن فرمانده در سلام.
جمعه: تمام نکردن صلوات های مخصوص جمعه.
امام کاظم علیه السلام فرموده است: «از ما نیست کسی که هر روز حساب خود را نکند، پس اگر کار نیکی کرده است از خدا زیادی آن را خواهد، و اگر گناه و کار بدی کرده در آن گناه از خدا آمرزش خواهد و توبه نماید
و به یاد داشته باشیم که آنروز که گناهی انجام نداده باشیم شهید ایم.
اولش با چادر اذیت می شدم نمی تونستم جمع و جورش کنم اما گفتم باید کاری رو که شروع کردم کامل کنم و رهایش نکنم. خیلی زود یاد گرفتم.
چادر؟ تا 14 سالگی حتی حجاب را هم رعایت نمی کردم، موهایم را بالا می بستم و مقنعه ام را بالا می بردم. مانتوهایم بالای زانو بود و شلوار کوتاه می پوشیدم. حتی در مدرسه موهای هم کلاسی هایم را خودم درست می کردم! مادر و خواهرم خیلی به من می گفتند: پریسا موهات رو بزار تو! اینجوری لباس نپوش! اما من بدتر لج می کردم، با دوستان بدحجابم که می گشتم بیشتر تشویق به بدحجابی می شدم.
تا اینکه همان روزها درباره ی فیلم سیاحت غرب چیزهایی به گوشم خورد که به نظرم مسخره بود. یک روز خواهرم فیلم آن را در کامپیوتر گذاشت و در حال تماشای آن بود . من در گوشه ای از اتاق نشسته بودم و اهمیتی نمی دادم یکدفعه خواهرم صدایم کرد و گفت: پریسا پریسا نگاه کن این جا را ببین، دیدم زنی آتش گرفت، خاکستر شد دوباره زنده شد دوباره سوخت و همینطور تکرار می شد قبلا شنیده بودم بی حجابی گناه است اما نمی دانم چرا هیچ وقت روی این جمله فکر نکرده بودم. آن روز خدا کمکم کرد و این صفحه جلوی چشمانم که مجسم شد همان لحظه و همان جا اینکه بی حجابی گناه است را با تمام وجود فهمیدم و همان جا توبه کردم.
فردا صبح قبل از اینکه مدرسه بروم مقنعه ام را بردم پیش خواهرم و گفتم: پایین مقنعه ام را برام می دوزی؟ پرسید چرا؟ گفتم خیلی گشاده! موهام می ریزه بیرون! خواهرم شوک زده شد بعد با خوشحالی مقنعه ام را برایم اندازه کردوقتی موهایم را داخل مقنعه پوشاندم اولش فکر کردم چقدر زشت شدم الان هرکس مرا ببیند پیش خودش می گوید چقدر زشت شده. یک لحظه نزدیک بود تصمیمم عوض شود اما خیلی محکم به خودم گفتم فرضا همینطور باشد زیبایی ای که بخواهد در برابر امر خدا بودن باشد چه ارزشی دارد؟ اصلا زیبایی این دنیا در برابر زیبایی آخرت قابل مقایسه نیست
آن روز در راه مدرسه هرکدام از دوستانم مرا می دید تعجب می کرد: پریسا تویی! مقنعه ات رو بیار جلو، ندزدنت! و… خلاصه هر تیکه ای که ممکن است به ذهن دختر بچه های راهنمایی برسد را من از دوستانم شنیدمیک دوست صمیمی داشتم که او هم وقت یمرا دید خیلی تعجب کرد اما چند روز بعد او هم موهایش را پوشاندبا این همه راضی نبودم می گفتم حالا حجاب موهایم درست شده اما از بقیه ی پوششم راضی نبودم. آن موقع حجاب کامل را چادر می دانستم. یکی دو هفته بعد از آن تصمیم شوک آور، دل را به دریا زدم و به مادرم گفتم چادر می خواهم. مادرم ذوق زده گفت:چادر!؟!؟ گفتم: آره مامان
اولش با چادر اذیت می شدم نمی تونستم جمع و جورش کنم اما گفتم باید کاری رو که شروع کردم کامل کنم و رهایش نکنم. خیلی زود یاد گرفتمهرچه فکر می کنم می بینم خدا واقعا نظر لطف به من داشت که دیدن آن صحنه آن جور مرا متحول کرد چون خیلی از دوستانم هم آن را دیده بودند اما تاثیر خاصی نگرفته بودندچند ماه پیش در یک جمعی یکی از دوستانم به من گفت: چرا مقداری از مقنعه یا روسری ات را از بالای چادرت بیرون می گذاری؟ گفتم خب چادر همینه دیگه؟
دوستم گفت: نه! اصل چادر این نبوده و در حقیقت این یک دسیسه است که آرام آرام چادر عقب برود. من آن موقع گفتم این حرفها تعصب است اما بعدا فکر کردم این کار جز اینکه نوعی زینت هست چه دلیل دیگری داره؟ هیچ جوابی برای این سوالم نداشتم. الان چند ماهه که چادرم را روی مقنعه ام می آورم برای همین کار هم کلی کنایه شنیدم .الان وقتی مهمان های خیلی خودمانی مان هم به خانه مان می آیند و یکی دو تا نامحرم بینشان هست هم چادر سرم می کنم سر همین هم خیلی حرف می شنوم اما به هر حال هیچ وقت پشیمان نشدم و همیشه خدا را برای نعمت چادرم شکر می کنم
از زمانی كه معضلی به نام «اعتیاد» جامعه را با چالش مواجه ساخت و جوامع دریافتند كه اعتیاد خانمانسوز است ، استفاده از آن ممنوع و برای كسانی كه به هر نوعی با آن در ارتباط هستند مجازات هایی در نظر گرفته شد. هدف نهایی همه این اقدامات نیز این بود كه جامعه ای سالم و عاری از مواد مخدر به وجود آید و انسان ها در دام این بلای خانمانسوز گرفتار نشوند. با همه این اقدامات آنچه را كه در عالم واقع شاهد آن هستیم، چیز دیگری است…
عوامل متعددی در اتیولوژی سوءمصرف و اعتیاد موثر هستند که درك تمامی علل و عوامل زمینه ای موجب می شود تا روند پیشگیری، شناسایی، درمان و پیگیری به طور هدفمند طرح ریزی شود، بنابراین آشنایی با عوامل زمینه ساز در مقابل آن ضرورت دارد که در ادامه مورد بررسی قرار می گیرد:
عوامل مخاطره آمیز فردی: دوره نوجوانی، استعداد ارثی، صفات شخصیتی (صفات ضداجتماعی پرخاشگری، اعتماد به نفس پایین) و اختلال های روانی (افسردگی اساسی، نگرش مثبت به مواد) از عوامل مخاطره آمیز فردی است كه هركدام در شرایط خاصی می تواند شخص را در معرض خطر اعتیاد قرار دهد.
موقعیت های مخاطره آمیز:ترك تحصیل، بی سرپرستی و دوره نوجوانی از موقعیت های مخاطره آمیزی است كه نوجوانان و جوانان را به شدت نسبت به اعتیاد آسیب پذیر می كند.
صفات شخصیتی: افرادی كه با ارزش ها یا ساختارهای اجتماعی مانند خانواده، مدرسه و مذهب پیوندی ندارند و یا از عهده انطباق، كنترل یا ابراز احساسات دردناكی مثل احساس گناه، خشم و اضطراب برنمی آیند بیشتر در معرض اعتیاد قرار دارند.
نگرش مثبت به مواد: افرادی كه نگرش ها و باورهای مثبت و یا خنثی به مواد مخدر دارند، احتمال مصرف و اعتیادشان بیش از كسانی است كه نگرش های منفی دارند. این نگرش های مثبت معمولاً عبارتند از: كسب بزرگی و تشخص، رفع دردهای جسمی و خستگی، كسب آرامش روانی، توانایی مصرف مواد بدون ابتلا به اعتیاد.
خانواده: ناآگاهی والدین، ارتباط ضعیف والدین و كودك، فقدان انضباط در خانواده، خانواده متشنج یا آشفته و از هم گسیخته، احتمال ارتكاب به انواع بزهكاری ها مانند سوء مصرف مواد را افزایش می دهد. همچنین والدینی كه مصرف كننده مواد هستند باعث می شوند فرزندان با الگوبرداری از رفتار آنان مصرف مواد را یك رفتار هنجار تلقی و رفتار مشابهی پیشه كنند.
تأثیر دوستان: تقریباً در ۶۰ درصد موارد، اولین مصرف مواد به دنبال تعارف دوستان رخ می دهد. ارتباط و دوستی با همسالان مبتلا به سوء مصرف مواد، عامل مستعد كننده قوی برای ابتلای نوجوانان به اعتیاد است.
كمبود امكانات فرهنگی، ورزشی، تفریحی، حمایتی و مشاوره ای
باید اذعان داشت غول سیاه اعتیاد هر روز و هر ساعت انسان های بی شماری را در كام خود فرومی سیری ناپذیر است. اشتهای این دیو پلید برای صید جوانان بی تجربه و ساده دل
گویی با سقوط هر جوانی در چاهی به نام اعتیاد، این غول پلید فربه تر می شود. با سیاه پوش شدن هر خانواده ای در غم فرزند خود، غول سیاه اعتیاد، سیاهی خود را بر جامعه بیشتر تحمیل می كند، گرچه فرهنگ ما می گوید «بالاتر از سیاهی رنگی نیست» ولی اگر امروز به فكر درمان این سیاهی نباشیم، شاید روزی فرا رسد كه رنگی بالاتر از سیاهی نیز وجود داشته باشد و آن رنگی نیست جز “رنگ سیاه اعتیاد”
بهترین، موفق ترین و به صرفه ترین راه در مبارزه با اعتیاد همان پیشگیری است، اگر ما بتوانیم مراحل پیشگیری را با موفقیت طی كنیم در جدال نفس گیر و طاقت فرسای مبارزه با مواد مخدر حتماً موفق خواهیم بود و در آن صورت می توانیم امیدوار باشیم كه در آینده «روز جهانی بدون دخانیات» را در «جامعه ای بدون اعتیاد »جشن بگیریم.
برگرفته از: روزنامه همشهری
مظلوم تر از جواد، بغداد نداشت
آن مظهر داد، تاب بیداد نداشت
می خواست که فریاد کند تشنه لبم
از سوز عطش، طاقت فریاد نداشت
در ميان حجره يا رب کيست غوغا ميکند
شکوه زير لب ز بي رحمي دنيا ميکند
همسرش از فرط شادي و شعف کف ميزند
زين عمل خود را به عالم خوار و رسوا ميکند
می زنم امروز در کوی توَلاّیت قدم
تا بگیری دست این افتاده را فردا جواد
در گلستان محمد، نخل سرسبز رضا
میوه قلب علی، ریحانه زهرا جواد