سفاهت، همان جاهلیت است
وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُوْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا یَعْلَمُونَ (بقره، آیه 13)
چون به آنان گویند: ایمان آورید چنان که دیگر مردم ایمان آوردند می گویند: آیا ما هم مانند سبک مغزان ایمان آوریم؟! آگاه باشید! قطعاً اینان خود سبک مغزند، ولی [از شدت کوردلی به این حقیقت] آگاه نیستند.
اینکه سفاهت را به کم خردی و سبک سری معنا می کنند تنها یک معنای آن می باشد که کاملا هم بر این قوم منافق منطبق است، زیرا اگر سبکسر نبودند از جاده مستقیم حقیقت جابجا نمی شدند و به خط خطا نمی افتادند.
در حقیقت سفاهت، همان جاهلیت، خشونت، ناهنجاری، بی ارادگی، شتابزدگی و عدم قدرت بر نفس نه صرفاً نادانی و عدم علم است ….
حسین بن علی (علیه السلام) فرمود: منظور از مردم ما اهل بیت بوده و منظور از شبیه به مردم شیعیان ما می باشند.
جهل و سفیه بودن به بی سوادی نیست
خداوند در قرآن كریم می فرماید: «قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَإِلا تَصْرِفْ عَنِّی كَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِینَ؛ یوسف گفت: پروردگارا؛ زندان برای من از آن چه مرا به سوی آن می خوانند محبوب تر است و اگر حیله را از من باز نگردانی من به سوی آنها تمایل می كنم و از جاهلان می گردم.»
از این آیه استنباط می شود كه گناه موجب سلب علوم خدادادی است و جهل تنها بی سوادی نیست، بلكه انتخاب لذت آنی و چشم پوشی از رضای خداوند، نیز جهل محض است. (قرائتی، تفسیر نور،ج 6، ص56 ) در آیه 89 سوره یوسف نیز آمده است: «قَالَ هَلْ عَلِمْتُمْ مَا فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جَاهِلُونَ؛ [یوسف] گفت: آیا دانستید با یوسف و برادرش چه كردید آنگاه كه شما نادان بودید.» بنابراین جهل تنها به معنای ندانستن نیست، بلكه غلبه هوس ها نوعی بی توجهی است.
انسان گناهكار هرچند عالم باشد، جاهل و سفیه است. چون توجه ندارد و آتش دوزخ را برای خود می خرد. (همان، ص 114)
کسی که سود و زیان را تشخیص نمی دهد سفیه است
معنای دیگر سفاهت یعنی تشخیص سود و زیان ندادن، و کسی که سود و زیان خود را نداند سفیه می نامند، از این رو به کودکان و یا مجانین “سفیه” گفته می شود، و در جایی در قرآن کریم دستور می دهد: وَلَا تُوْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ: ثروت های خود را در اختیار سفیهان- کودکان و دیوانگان- قرار ندهید. (سوره نساء، آیه 5)
قرآن کریم بعضی از افرادی را که ممکن است در مسائل علمی قوی باشند امّا در مسائل عملی ضعیف، سفیه می داند. مثلاً اگر کسی در مسائل ریاضی، تجربی و مانند آن خیلی قوی باشد ولی در رابطه با گناه دست و پایش بلغزد و مرتکب بعضی از گناهانی که در متون اسلامی آمده است بشود، روایاتی که در ذیل آیه؛ وَلَا تُوْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ وارد شده، چنین شخصی را سفیه می داند.
در حقیقت سفاهت در مکتب قرآن و فرهنگ دین غیر از سفاهت در مسائل عادی است اگر کسی در یک رشته علمی متخصص باشد، ولی در هنگام امتحان عملی دستش بلرزد سفیه است. فیزیکدان هایی که در کشورهای الحادی به بخشی از منظومه های کیهانی، سفینه های با سرنشین یا بی سرنشین می فرستند که محیر العقول است، امّا وقتی دستشان به گناه می رسد می لغزد و قدرت ضبط ندارند، یا در مسائل اعتقادی، ملحدانه برخورد می کنند، چنین افرادی را فرهنگ قرآنی سفیه می داند و می فرماید: وَمَن یَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ (بقره، آیه 130)
اهل نفاق سفیه اند، آن هم به هر دو معنا، یعنی هم سبک سر و کم خردند و هم سود و زیان خود را در نمی یابند، زیرا آنچه به وسیله آن می توان سود و زیان ها را دریافت و سبک و سنگین کرد ترازوی عقل و خرد است که سفیهان این ترازو را زیر خاک هوس های خود کرده اند، درست مثل مغازه داری که ترازو و وزنه های خود را زیر خاک پنهان کرده باشد. چنین کسی حتماً در تجارت خود سود نخواهد برد و بلکه زیان های فراوانی هم متحمل خواهد شد، هم چنانکه کمی بعدتر در آیه ای می خوانیم که: فَمَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ [بقره/16] از تجارت خود سود نبردند.
و چه کسی از آیین ابراهیم علیه السلام روی بر می تابد جز آن که به سفاهت و سبک مغزی گراید؟
کسی که از روش ابراهیم خلیل صلوات اللّه و سلامه علیه اعراض کرده، سفیه است، با این که مخترع و مبتکر است ولی قرآن او را سفیه می داند چرا؟ چون این سَفَه در مقابل آن عقل است که « یعبد به الرحمان و یکتسب به الجنان»، پس اگر کسی «لم یعبد الرحمان و لم یکتسب الجنان» فهو لیس بعاقل یعنی و هو سفیه.
بنابراین اگر کسی خواست بین زن و مرد داوری کند و ببیند زن پیش خدا مقرب است یا مرد، عقل به معنای علم مصطلح را، معیار قرار ندهد، زیرا آن عقل فضیلت زائدی است که برای اداره چرخ زندگی تنظیم شده و با مرگ انسان، همه آن از دست می رود، و چون انسان بعد از مرگ برای ابد می ماند لذا باید چیزی را به همراه ببرد که ابدی باشد. چیزی به درد آنجا می خورد که از بقا و ابدیت سهمی داشته باشد و آن اخلاص العمل للّه است. بنابراین آنچه که در این سوی خریدار دارد، در آن سوی مشتری نداشته و بازارش راکد است، و در آنچه که آن سوی خریدار دارد، بین زن و مرد فرقی نیست.
یادمان باشد که اهل نفاق سفیه اند، آن هم به هر دو معنا، یعنی هم سبک سر و کم خردند و هم سود و زیان خود را در نمی یابند، زیرا آنچه به وسیله آن می توان سود و زیان ها را دریافت و سبک و سنگین کرد ترازوی عقل و خرد است که سفیهان این ترازو را زیر خاک هوس های خود کرده اند، درست مثل مغازه داری که ترازو و وزنه های خود را زیر خاک پنهان کرده باشد. چنین کسی حتماً در تجارت خود سود نخواهد برد و بلکه زیان های فراوانی هم متحمل خواهد شد، هم چنانکه کمی بعدتر در آیه ای می خوانیم که: فَمَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ [بقره/16] از تجارت خود سود نبردند.
منظور از “الناس” در این آیه قرآن کریم
برای اینکه دریابیم منظور از مردم در این آیه شریفه «آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ» [پیش از این ناس را معنی کردیم ولی این معنای دیگری است که البته این معنا هیچ ارتباطی با معنای لغوی خود ندارد.] کدام مردم است به سخن امام علی (علیه السلام) بنگریم: انّ رجلاً جاء الی امیرالمومنین (علیه السلام) فقال اخبرنی ان کنت عالماً عن الناس و عن اشیاه الناس.
شخصی به محضر مبارک حضرت علی (علیه السلام) آمد و گفت: اگر شما از همه چیز آگاه و دانایی برایم بگو که منظور از مردم و کسانی که شبیه مردم اند چه کسانی هستند؟
فقال امیرالمومنین (علیه السلام) یا حسین احب الرجل فقال له الحسین علیه السلام اما قولک اخیرنی عن الناس فتحن الناس و امّا قولک اشیاه الناس فهم شیعتا [مجمع البحرین ذیل لغت نسناس]
حضرت به فرزند نازنین خود سید الشهداء حسین (علیه السلام) اشاره کرده و فرمود: پاسخ این مرد را بده، و حسین بن علی (علیه السلام) فرمود: منظور از مردم ما اهل بیت بوده و منظور از شبیه به مردم شیعیان ما می باشند.
و همین می تواند تعریفی روشن برای “شیعه” باشد؛ شیعه کسی است که شبیه و مشابه و پیرو اهل بیت (علیهم السلام) است.
درست مثل داروی مشابه که اگر چه جای داروی اصل را نمی گیرد اما شباهت های بسیاری به آن دارد.
و یادت باشد تا داروی اصل باشد کسی سراغ مشابه آن نمی رود، پس تا اهل بیت (علیهم السلام) بر سر ما سایه دارند، هرگز دست از دامان این خاندان بر مگیر و به هیچکس حتی شیعیان خاص و خالص آنها هم اعتماد و تکیه مکن، که اینان شمع اند و آنان آفتاب.
گر تو به تیغم زنی کز نظرم دور شو سایه نگردد جدا ذره ای از آفتاب
ای تن اگر بیدلی سر ز کمندش مپیچ وی دل اگر عاشقی روی ز مهرش متاب [خواجوی کرمانی]
منابع:
سایت معارف قرآن
کتاب باران حکمت؛ بیانات حجت الاسلام رنجبر
سایت حوزه
سایت پژوهشکده باقر العلوم
صفحات: 1· 2