عيد قربان، عيد تسليم است و تعظيم شعاير الهى.
از «اين حيوانات كه قربانى مىكنيد، نه گوشت و خونشان، كه تقواى شما به خدا مىرسد».
قربانى كردن، نماد شكرگزارى است و نماد خاكسارى و رهسپارى با دين حنيف ابراهيم عليهالسلام
قربانى كردن، نماد انفاق است؛ انفاق عزيزترينها و بهترينها؛ كه «لَن تَنالُوا البِرَّ حتَّى تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون»؛ نشانهاى است براى نشان دادن بندگى و «همصدا با حلق اسماعيل» نواى اطاعت سر دادن.
قربانى كردن، نردبان تقرب است و ذره شدن تا اوج… تا ملكوت… چاقو زير گلوى «حرص» نهادن است و ريختن خون «بخل»؛ دل از تيرگىها شستن است و تن سپردن به پاكى آبهاى طهارت…
آن روز، ابراهيم در كنار آبىترين تصور رسالت خويش، به نمايشى سرخ فراخوانده مىشد. آنجا صحنه رقابت آسمان با زمين بود و او بايد ميان اسماعيل و پروردگارش، يكى را بر مىگزيد.
محبوب ابراهيم، تحفهاى از او خواسته است؛ هديهاى به نازكى حلق مبارك اسماعيل و ارادهاى به استحكام تيزترين شمشيرها. اينجا نقطه رويارويى همه انسان با شيطان است؛ اين عيد قربان است؛ عيدى كه در آن، توحيد ابراهيم، در دو راهى انتخابى سخت مىايستد و ملائك، نفسها را براى تماشا حبس مىكنند.
ابراهيم سربلند
اسماعيل و ابراهيم به راه افتادهاند. سجادهاى به وسعت تمامى زمين، در قربانگاه پسر، رو به راه شده است. ابراهيم در برابر رسالت خويش، خم مىشود و ركوع مىكند تا تيزى شمشير خويش را دو برابر كند و تحفهاى را كه براى اثبات صداقت خويش پيشكش آورده است، تقديم كند؛ ولى شمشير با حلق اسماعيل در نمىآميزد و سرانجام، سربلندى انسان در بلندترين قله تاريخ دلدادگىاش اتفاق مىافتد.
ابراهيم! امتحان تو، بلنداى سقف عشق را در معمارى بندگى نشان داد و خدا تو را استعاره كرد براى عبرت مدعيان ايمان.
با اسماعيل درونم
سالك راه عشق، پلكهاى بسته مىخواهد و قلب روشن. آنجا صحنه عاقلانهترين جنونهاى دلدادگىست؛ جايى كه آنچه هست، معرفت است؛ نه مصلحت. در اين مسير، روح من، اسماعيل من است و براى ابراهيم شدن، تيغى تيزتر از «فراموشى خود» ندارم. به راستى، تنها كسانى فراموش نمىشوند كه خود را از ياد ببرند.
بارالها! نفس خويش را در هر لحظه «رمى جمرات» مىكنم تا هر آنچه جز تو در من تجسم شود، محكوم به نابودى باشد.
الهى! حجّ درونىام را به قربانىكردن نفس پايان ده تا اسماعيل وجودم را كه در من به وديعه نهادهاى، باهمان معصوميت كودكانه به ديدار تو آورم.
اسماعيل چهقدر تكرار شد!
اسماعيل! تو بارها تكرار شدى. بعد از تو، روزهايى در تاريخ سر رسيد كه روزى چند مرتبه عيد قربان مىشد و چه ابراهيمها كه پسرانشان را با دست خالى به مقتل مىبردند و با دستى پر از بوى بهشت باز مىگشتند! تو آغازگر مكتبى بودى كه در آن، شمشير، جز به اراده دوست نمىبرد و شاگردان تو از آن به بعد هر جا كه شيطان ديدند، سنگ در دست گرفتند و دورش كردند؛ مثل بچههاى فلسطين.
ابراهيم! شكوه محض لحظه ايثار، ميراث آيههاى خلوصى است كه پيامبرش تو بودى.
مبارك باد عيد قربان، نماد بزرگترين جشن رهايى انسان از وسوسههاى ابليس.
عيد قربان، بالاترين نقطهاى است كه اوج مقام بشر تعيين مىشود و تا ابد، درجه ايمان با همان نقطه سنجيده مىگردد.
صفحات: 1· 2
سلام دوست عزیز خسته نباشید مطالب جالبی استفاده نمودید از وبلاگ ما دیدن نمایید منتظر نظرتون هستیم.
http://alzahra-gharve.womenhc.com