برایمان جالب بود که موقع هماهنگی برای مصاحبه، هر بار طوری صحبت کردند که “وعده ندادند". با کمترین تماس تلفنی و صحبت، زمان مصاحبه را هماهنگ کردند و درعمل، حتی زودتر از ساعت موعود تشریف آوردند. گویی در زندگی هم همینطور رفتار میکنند و سعی میکنند بیشتر از حرف زدن، عملاً کار را به نتیجه برسانند. البته این خصیصه شان سبب شد مصاحبهشان از حدمعمول کوتاهتر باشد.
تبیان: بعد ازمعرفی تبیان چگونه ملاقات کردید؟
هادی: قراری گذاشتیم و ملاقات اولمان حدود نیم ساعت طول کشید. به اندازهای که خودمان و خانوادهمان را معرفی کردیم.
آرزو: هفته بعدش هم ملاقات دیگری داشتیم و بیشتر آشنا شدیم؛ ولی به نتیجه نرسیدیم. و دوباره هفته بعد!
تبیان: خانوادههایتان در جریان بودند؟
آرزو: بلی. مادرم از اول در جریان بودند.
هادی: من در جلسه سوم در باره ثبت نامم در تبیان، با مادرم صحبت کردم. در ملاقاتهای اولیه، آرزو خصوصیاتی را که مد نظرم بود داشت؛ از نظر اخلاقی و چهره و سایر ویژگیها. با خانوادهام مشورت کردم و قرار شد به منزلشان برویم و خانوادهها نیز با هم آشنا شوند.
تبیان: از ابتدای آشنایی تا زمان عقد چقدر طول کشید؟
آرزو: بیش از دو ماه. تقریبا از اوایل محرم تا بعد از ماه صفر سال 93.
تبیان: خانوادهها تا چه حد در مسیر انتخاب و ازدواج تان موثر بودند؟
هادی: در طی ملاقاتها، درباره خانواده مقابل، و اخلاق و رفتارشان با والدینم مشورت میکردم؛ و به نتیجه هم رسیدیم.
آرزو: من بیشتر با پدرم مشورت میکردم. در خانه با مادر راحت تریم، ولی در زمینه ازدواج پدرم خیلی به ما کمک میکنند.
تبیان: به نظر شما تا چه حد میشود این روش ازدواج را در خانوادهها مطرح کرد و جا انداخت؟ و میزان پذیرش آن درجامعه چقدر است؟
هادی: خوب، این شیوه معرفی هنوز در جامعه جا نیفتاده و مردم هنوز در این زمینه تاحد زیادی شک و تردید دارند. به نظرم باید از طریق رسانهها و به ویژه تلویزیون بیشتر تبلیغ شود و با روش کار شما آشنا شوند.
تبیان: هنگام ملاقات، چه ویژگیهایی در طرف مقابلتان دیدید که باعث شد انتخابش کنید؟
هادی: در صحبتهایی که با هم داشتیم به این نتیجه رسیدم که ایشان دختر قانعی است. اخلاق خوبی دارد و آرام است. بعداً هم در زندگی مشخص شد که واقعاً قانع است.
آرزو: یکی از ملاکهای اصلی من این بود که همسرم از من بزرگتر باشد؛ ملاک بعدیام خانوادهشان بود که برایم خیلی مهم بود در یک سطح باشیم. اخلاق و کارشان هم جزو معیارهایم بود و اولویت داشت.
تبیان: گاهی مطرح میشود که آقایان میگویند دخترخانمها بیشتر مسائل مالی را میبینند مثل داشتن خانه و ماشین. متقابلاً دخترها میگویند پسرها فقط ظاهر را میبینند و این که دختر خانم قدبلند و خوشسیما باشد و خانوادهاش پولدار. چگونه خودتان را از این مسائل دور نگه داشتید؟
آرزو: به نظرم در این مورد اشتباه میکنند. میگویند «به مالت نناز که به شبی بند است؛ به زیباییات نناز که به تبی بند است.»
تبیان: مشاوره هم رفتید؟ چند جلسه و چگونه؟
آرزو: بلی ، به موسسه یکی از متخصصان مراجعه کردیم. سه جلسه رفتیم که با گرفتن آزمون، تیپ شخصیتی ما را مشخص کردند و گفتند همسان یکدیگر هستید. راهنماییهایی هم کردند که به اختلاف برنخوریم. البته هزینهاش خیلی بالا بود که با این که هنوز در مراحل اولیه آشنایی بودیم، همسرم تقبل کردند.
تبیان: محض اطلاعتان عرض میکنم الان بعضی ازمراکز مشاوره به متقاضیان ما تا 50 درصد تخفیف میدهند. اگر مایلید بفرمایید مهریه مورد توافقتان چقدر بود؟
(در اینجا هادی و آرزو به هم نگاه کردند و از هم میپرسیدند مهریه چقدر بوده!)
هادی: یادم نیست. 210 تا؛ یا 240 تا.
تبیان: چطور یادتان نیست؟ غالباً سر مهریه دعوا میشود…
آرزو: البته چانه زدیم ولی واقعاً الآن برایمان مهم نیست. اگر دونفر نتوانند با هم زندگی کنند مهریه بالا به چه دردی میخورد؟
تبیان: بالاخره چقدر تعیین شد؟
آرزو : چون مهریه خواهرانم 500 سکه بود پدرم همین مبلغ را گفتند. پدر ایشان ابتدا گفت 14 تا. بعد 70 تا. خودمان هم که قبلاً با هم صحبت کرده بودیم نظر من روی 314 سکه بود. خلاصه با نظر بزرگترهای مجلس، روی 214 سکه توافق کردیم.
تبیان: باید اذعان کرد که بزرگترها در این بخش به شما کمک کردهاند تا ازدواجتان سر بگیرد.
مجلس نامزدی، عقد و عروسی گرفتید؟ در عروسیتان چند مهمان داشتید؟ اگر مایلید در باره هزینههای ازدواجتان هم صحبت کنید.
آرزو: برای عقد، مجلسی خودمانی در خانه گرفتیم و جمعاً حدود 60 نفر از اقوام نزدیک هر دو طرف دعوت داشتند. برای خرید عروسی هم من سعی کردم چیزهایی را که به دردم نمیخورد و مورد استفاده قرار نمیگرفت خریداری نکنم. فقط چیزهایی را خریدم که واقعا مصرف میکنم.
تبیان: پس آقا هادی باید هر روز نماز شکر بخواند که همسرش در مسائل مالی عاقلانه جلو میرود و جوگیر نمی شود.
هادی: (می خندد) ما در دی ماه 94 عروسی کردیم. برای عروسی 240 نفر را دعوت کردیم که 200 نفر آمدند. سالن را هم پدرم از طرف محل کارشان گرفتند که به ما تخفیف میدادند.
تبیان: گاهی مطرح میشود که آقایان میگویند دخترخانمها بیشتر مسائل مالی را میبینند مثل داشتن خانه و ماشین. متقابلاً دخترها میگویند پسرها فقط ظاهر را میبینند و این که دختر خانم قدبلند و خوشسیما باشد و خانوادهاش پولدار. چگونه خودتان را از این مسائل دور نگه داشتید ؟
آرزو: به نظرم در این مورد اشتباه میکنند. میگویند «به مالت نناز که به شبی بند است؛ به زیباییات نناز که به تبی بند است.» موردی را میشناسم که آقایی در مورد ازدواجش دقت زیادی کرد که همسرش از هر جهت، بهویژه زیبایی کامل باشد ولی متاسفانه خانم در دوره بارداری دچار دیابت بارداری شد. نمیدانم با این اوصاف زندگیشان چطور پیش رفت. این آقا خیلی جستجو کرده بودند ولی به چیزی رسیدند که مطلوبشان نبود.
هادی: برای من مهم بود که همسرم از نظر قد، ظاهر، وضع مالی و…همسطح خودم باشد چون میدانستم در غیر این صورت به مشکل برمیخوریم.
تبیان: فکر میکنید چه عواملی سبب پایداری ازدواجتان میشود؟
هادی: همان مواردی که قبلا گفتم: قناعت ایشان و اخلاقشان.
آرزو: و این که خانوادههایمان مداخله نمی کنند.
تبیان: بلی. ولی احتمالا خود شما دونفر هم طوری با درایت رفتار میکنید که پای چنین بحثهایی باز نشود.
آرزو: درست است. مثلا هر موضوعی که پیش بیاید، نه ایشان با خانوادهاش مطرح میکند نه من؛ و بین خودمان حل میکنیم.
تبیان: آقا هادی، شما چند بار خواستگاری رفته بودید؟
هادی: عملاً سه بار. با معرفی مادرم؛ یک جا رفتیم که قد دختر خانم دوبرابر من بود!
تبیان: خوب لابد مادرتان هم هنوز دخترخانم را ندیده بود و تازه جلسه معارفه بوده.
هادی: همینطور است. یک مورد وضعیت مالیشان خیلی خوب بود، لذا من تمایل نداشتم. مورد دیگری هم بود که دقیقا یادم نیست… آرزو خانم اولین کسی بود که معرف تبیان به من معرفی کرد.
تبیان: چه توصیهای برای متقاضیان ازدواج و طرح همسانگزینی دارید؟
هادی: به نظر من برای ازدواج زیاد سخت نگیرند و به شرایطی که دارند قانع باشند.
از حضورتان سپاسگزاریم و برایتان آرزوی خوشبختی می کنیم.
صفحات: 1· 2