امام حسین (علیه السلام) با چنین نگرشی به جایگاه انسان، علیه حکومت استبدادی و ستم پیشه اموی قیام کرد. او نه تنها خود آزاد و وارسته ازغیر حق بود، بلکه تلاش می کرد مردم را نیز از یوغ بندگی حکومت امویان و بردگی دنیا برهاند؛ حکومتی که جز به بردگی و اسارت مردم نمی اندیشید و به کمتر از آن راضی نبود.
اوست که خالق نظام هستی است و بر همه موجودات و از آن جمله انسان ولایت دارد. امام جعفر صادق (علیه السلام) از جدّ بزرگوارش حسین بن علی (علیه السلام) نقل کرده که آن حضرت فرمود: «ایها الناس! ان اللّه عزّ و جّل ذکره ما خلق العباد الّا لیعرفوه، فاذا عرفوه عبدوه، فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عباده ماسواه؛ [1] ای مردم! خداوند - عز و جل - بندگان را جز برای اینکه به او معرفت پیدا کنند، نیافرید، پس وقتی او را شناختند، عبادتش کردند و هنگامی که او را عبادت کردند، به سبب پرستش او از عبادت غیر او بی نیاز گشتند». در مکتب امام حسین «رهایی از بندگی غیر خدا» اوج آزادی روحی و معنوی انسان است و اساساً آزادی حقیقی انسان جز این نیست. در محفل دوستان به جز یاد تو نیست آزاده نباشد آن که آزاد تو نیست.[2] اگر آزادی به این معنا تأمین شود، در پرتو آن آزادیهای اجتماعی - سیاسی نیز تأمین خواهد شد. نمونه بارز آن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و امام علی (علیه السلام)، هستند که چون به معنای واقعی وارسته و آزاد بودند، در زمان حاکمیت خود بیشترین تلاش را در جهت تأمین حقوق و آزادیهای اجتماعی مردم داشتند.
در نظام سیاسی اسلام آزادیهای سیاسی - اجتماعی در چارچوب قوانین الهی به رسمیت شناخته شده و اهمیتی فراوان دارد، اما این همه مقدمه ای برای رهایی انسان از هواهای نفسانی و بریدن از غیر خدا و رسیدن به مقام بندگی خداست. امام علی (علیه السلام) نیز در سفارشی به فرزندش امام حسن مجتبی (علیه السلام) همین واقعیت را گوشزد کرد: «یا بنیّ! لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرّا؛ [3] پسرم، در حالی که خدا تو را آزاد آفریده، بنده دیگری مباش». رهایی از خود یا بندگی و اسارت انسانهایی چون خود نعمتی گرانبهاست که خالق انسان به او عطا کرده و با هیچ نعمت دیگری همسان نیست، چرا که بندگی خود یا دیگری جز اسارت انسان و از کف دادن بزرگترین سرمایه آدمی یعنی «آزادی» نیست.
محمود عقّاد، نویسنده شهیر عرب، سخنان امام حسین (علیه السلام) را در سن سی سالگی حضرت، هنگام بدرقه ابوذر غفاری که راهی تبعیدگاهش در «ربذه» بود، نقل کرده و می افزاید: گویا آن حضرت شعار زندگی خود را از روزی که قدم به دنیا نهاد تا پایان عمر که به درجه شهادت رسید، در این چند جمله خلاصه کرده است؛ [4] آن جملات چنین است: «یا عمّاه، ان الله تعالی قادرٌ ان یغیّر ما قدتری و اللّه کلّ یوم فی شأن و قد منعک القوم دنیاهم و منعتهم دینک فما اغناک عمّا منعوک و احوجهم الی ما منعتهم! فاسئل الله الصبر و النصر و استعذ به من الجشع و الجزع، فان الصبر من الدین و الکرم و ان الجشع لا یقدّم رزقاً و الجزع لا یؤخّر اجلاً؛ [5] عمو جان! خداوند تعالی قادر است که وضع کنونی را که مشاهده می کنی، تغییر دهد و خداوند هر روزی به کاری دست می زند، و این قوم دنیای خود را از تو باز داشتند و تو نیز دین خود را از آنان بازداشتی به راستی تو چقدر از آنچه آنان محرومت کردند، بی نیازی و آنان چقدر به آنچه که تو محرومشان ساختی، نیازمندند.
در مکتب انبیای الهی اوج کمال و سعادت انسان رسیدن به مقام عبودیت و بندگی خدا است. همه پیامبران بر انگیخته شدند تا به مردم بگویند: خدا را عبادت کنید و از اطاعت غیر او بپرهیزید: «ان اعبدوالله و اجتنبوا الطاغوت».
پس از خداوند صبر و پیروزی بخواه و از حرص و بی تابی به او پناه ببر که صبر از دین و کرامت و بزرگواری است و نه حرص روزی را جلو می اندازد و نه بی تابی اجل انسان را به تأخیر می افکند». همین معنای ارزشمند را امام کاظم (علیه السلام) نیز در وصیت خود به هشام از جدّش امام حسین (علیه السلام) نقل کرده که آن حضرت ضمن بیان نگرش اولیای خدا و اهل معرفت مبنی بر ظلّ و سایه بودن همه آنچه که خورشید در شرق و غرب زمین بر آن می تابد، نسبت به وجود خداوند فرمود: «الاحرّ یدع هذه اللماظه لاهلها، لیس لانفسکم ثمنٌ الّا الجنّه فلا تبیعوها بغیرها فانّه من رضی من الله بالدنیا فقد رضی بالخسیس؛ [6] آیا آزاده ای پیدا می شود که دست از این لقمه جویده شده (دنیا) بردارد و آن را به اهلش سپارد؟ برای شما جز بهشت بهایی نیست، پس خود را به غیر از آن نفروشید، چون هر کس از خدا به دنیا رضایت دهد، به چیز پست و ناچیزی راضی شده است».
به هر تقدیر امام حسین (علیه السلام) با چنین نگرشی به جایگاه انسان، علیه حکومت استبدادی و ستم پیشه اموی قیام کرد. او نه تنها خود آزاد و وارسته از غیر حق بود، بلکه تلاش می کرد مردم را نیز از یوغ بندگی حکومت امویان و بردگی دنیا برهاند؛ حکومتی که جز به بردگی و اسارت مردم نمی اندیشید و به کمتر از آن راضی نبود. مردم در عصر آن حضرت هم نیازمند رهایی از دنیا و دلبستگی های خود بودند و هم آزادی از اسارت بنی امیه، و بدون وارستگی از هواهای نفسانی و گذشتن از دلبستگی های دنیوی امکان نجات از اسارتهای اجتماعی نبود. امام حسین (علیه السلام) نیز تلاش می کرد ارزش زندگی و مرگ را برای آنان ترسیم کند تا بتوانند برای رسیدن به حیات واقعی و ارزشهای والای انسانی در برابر استبداد امویان بایستند و آزادی خود را بستانند.
پی نوشت:
(1).موسوعه کلمات الامام الحسین (ع)، ص 540، منظمه الاعلام الاسلامی
(2).دیوان امام «مجموعه اشعار امام خمینی (س)»، ص 200، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام
(3).نهج البلاغه، نامه 31
(4).عباس محمود عقاد، ابوالشهدا (واقعه کربلا)، ترجمه مسعود انصاری، ص 52، نشر پردیس
(5).موسوعه کلمات الامام الحسین،ص 123 - 124
(6).شیخ عباس قمی، الانوار البهیه فی تواریخ الحجج الالهیه، ص 45، چاپ سنگی
صفحات: 1· 2